این زندگی نیست که از او دلگیرم
این تن و این من و این درد سبب نیست که دلگیرم
مشکل از باب و راه و نقش نیست
مشکل از سال و فال و حال و این سبب نیست
دردم از بی دردی است که بدان درگیرم
دردم از بی صبری است که در آن درگیرم
حرفم از یار است و دردم، نقش او
حرف ها بسیار و دردها، در وصف او
مشکل از او نیست که اینگونه شدم
مشکل از تن نیست که محبوس شدم
مدتی را بهر کاری در این تن ساکن شدم
خود نفهمیدم از چه رو شد، که چنین ساکت و آواره شدم
تن اگر رفت، تماشایش کردم
دم که در تن فرو رفت، مهیایش کردم
من که خود رام و تنم در بر این نام
همه تن رام شود، در بر این خصلت آرام
چرخ گردون که دنیای مرا در بر این ره
میچرخانی و میگردانی و پیدا و پنهانش کنی هردم
در این ره پیدا کن مرا، که گمگشته شدم در دل این شب
آنگونه دویدم که پریدم، از این شهر بریدم
آنگونه پریدم و ندیدم که خود را طلبیدم
ندیدم محرمی، ندیدم همدمی، ندیدم مرحمی
ندیدم صادقی، ندیدم حافظی، ندیدم صاحبی
کاش میشد بپذیرم، آنچه اکنون شده اسرارِ ضمیرم
کاش میشد که ببینم، تور افتاده به دامِ زمینم
کاش میشد بپذیرم دولت مستانۀ غم را
کاش میشد که ببینم صولت دردانه دم را
کاش میشد بپذیرم همه احوال بدن را
کاش میشد که ببینم، آسودگی ذات وطن را
کاش میشد بپذیرم همه دنیای امروز خودم را
کاش میشد که ببینم مرهمی هست به زخم درون بدنم را
دل که آزرده شده، از تن و کارگزار بدنم خسته شده
هر دم و لحظه برایم ، در این دل ، غم پیوسته شده
کمکی گر نکنی، گر که آب از سر من رد نکنی
باز گویم که تویی همدم و همساز دلم، تویی آواز دلم
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 15 اردیبهشت 1402 12:41
.مانا باشید و شاعر
امیر عاجلو 20 اردیبهشت 1402 23:00
درود بر شما
علی مزینانی عسکری 21 اردیبهشت 1402 04:25
درود بر شما
همیشه دلتان شاد باشد و تن نازنینتان سلامت