دیدی تو گر جلوه ای،
می بردت به سوی هر حربه ای،
و می نماید ترا تشنهٔ مقام و زرق و برق و پول،
همی رهاند ترا این عمل حرفه ای،
رها شوی از پی ای،
مسند و الوان بده،
هر انچه دارد او بِه از آن بده،
به ذهن به او مال و منال ، جاه و جلال هم بده،
حتی مقام شاهی بیا به ایشان بده،
بیش و فراوان بده،
صاف بایست رو براو،
باز ستان هر آنچه دادی بر او ،
مال و مقامش بگیر،لخت رهانش کف میدان اسیر،
خنده کند خرد و کلان گر بر او،
هیچ ،! نباشد در او،
بهناز علی زاده ( کیمیا) آلمان
با درود و احترام خدمت دوستان و اساتید گرانقدر سپاسگزارم از زحمت و محبت شما عزیزان،
زلالها لازم نیست پیوسته باشند اگر در یک وزن نباشند،
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 21
روح الله اصغرپور 17 امرداد 1394 18:50
درود بانو زیبا بود مثل همیشه
بهناز علیزاده 17 امرداد 1394 19:17
درود بر شما جناب اصغرپور گرامی سپاسگزارم از مهر حضورتان
عرفان ویسی (هستیار) 17 امرداد 1394 19:44
سلام به بانوی زیبا سرا
عالی بود
بهناز علیزاده 18 امرداد 1394 13:14
درود بر شما جناب اویسی سپاس از حضورتان
نگار حسن زاده 17 امرداد 1394 22:46
سلام بهناز بانوی عزیز
مثل همیشه بسیااااااار زیبا
درود بر شما
بهناز علیزاده 18 امرداد 1394 13:15
درود بر نگار عزیزم سپاس از حضور مهربانت
کمال حسینیان 17 امرداد 1394 22:49
باز هم ناب و باز هم زلالِ زلال
مخصوصاً آخرین سروده
درودتان باد بانو علیزادۀ گرامی
بهناز علیزاده 18 امرداد 1394 13:16
درود بر شما جناب حسینیان گرانقدر سپاسگزارم از مهرحضورتان
پاینده باشید
دادا بیلوردی 18 امرداد 1394 01:47
دیدی اگر جلوه ای،
می بردت به سوی هر حربه ای،
و می نماید عطشت به زرق و پول و مقام،
بدین خطا و عمل ِ حرفه ای،
رها شوی از پی ای،
*
پیدر و الوان بده،
هر انچه دارد او بِه از آن بده،
به خواهشش مال و مقام و پول و زر ، بیش دِه،
شاه شدن هم تو به ایشان بده،
جاه فراوان بده،
*
صاف نگر رو بر او،
باز ستان هر آنچه دادی بر او ،
مثل گدا ،لخت رهانش کف میدان اسیر،
سرخ شد از شرم و خجالت گر او،
بوده کسی دیگر او،
درود بانو.
احساستان همیشه جاری
بهره مند شدم. باز هم در سطر مادر و دیگر سطور کمابیش قلق ضرباهنگ از دستتان پریده!!
زلال فوق با اصلاح اینجانب از نوع عروضی پیوسته می باشد.
آدرس فنون زلالسرایی:
zolal94.blogfa.com
آدرس فنون زلالسرایی:
http://shaeranezolal.persianblog.ir/
بهناز علیزاده 18 امرداد 1394 13:31
درود بر شما استاد عزیز خوشحالم از حضورتان ،
در اول همان ( دیدی اگر جلوه ای ) موقع نوشتن تغییر داده بودم،
و در بند وسط ( به ذهن به او مال و منال ،جاه جلال هم بده،)
به خواهشش به نظرم مناسب نیست / چون به خواهش کسی چیزی نمی دهیم/
اینجا یعنی اگر جلوه ی داراییهای کسی شما را وسوسه کرد تا به هر کاری دست بزنید و از او بالاتر شوید،؟
در ذهن خودتان هر چه او دارد را چند برابر کنید مال و دانش و ثروت،بعد همه را از او بگیرید و لخت در میدان رها کنید ،اگر مال و دانش و مقامش توانست جلوی
رفتن ابرویش را بگیرد و توانست با چیزهایی داشت خود را از دید و خنده مردم بپوشاند ،؟ اگر نتوانست هیچ چیز ندارد پس تو حسرت نخور و وسوسه بر هر کاری نشو،
بخاطر موقیعت مال و مقام کسی گردن خم مکن،
وقتی موقعیت و مقام داشتی خود را نباز،
بهناز علیزاده 18 امرداد 1394 13:37
سپاسگزارم استاد
بهناز علیزاده 18 امرداد 1394 13:39
سپاسگزارم استاد فراموش کردم بگویم سر فرصت همه را اصلاح خواهم کرد
طارق خراسانی 18 امرداد 1394 04:35
سلام و درود
زلال باشی چون زلال آب
در پناه حق
بهناز علیزاده 18 امرداد 1394 13:36
درود بر شما استاد خراسانی عزیز سپاسگزارم از حضورمهربانتان
محمد جهانگیری 18 امرداد 1394 14:39
@};
بهناز علیزاده 18 امرداد 1394 14:56
درود بر شما جناب جهانگیری ارجمند سپاسگزارم از مهر حضورتان
حسین دلجویی 18 امرداد 1394 20:34
درود بانو علیزاده ی ادب دوست و ادب پرور گلم
مسند و الوان بده،
هر انچه دارد او بِه از آن بده،
به ذهن به او مال و منال ، جاه و جلال هم بده،
حتی مقام شاهی بیا به ایشان بده،
بیش و فراوان بده،
مهمان زیبایی سرایی و فراز ناب اندیشه و رقص قلم دلنوازتون بودم بزرگوار
احسنت بر شما...
باد افتــاده توی موهـایت ، در شفق گون دشت انگاری
برده گلبوته های عطر تنت ، دیده با یاس همسری داری
ای که خط شمال چشمانت ، شـده خــط تراکــم عشاق
گل محبوبه عاشقـت شده است ،مطمئـنم که دوستش داری
ژاله ای از طراوت باران، خفته در صبح گاه گیسویت
زین سبب در ردیف اشعارم ،صبح تا شب بنفشه میـکاری
ای که قوس سیاه مژگانت ، کرده مجنون مکتب غزلم
گر که لیلای قصه ام نشـدی ، پس چرا تا سپیده بیداری؟
شب دراز است و دل قلندر وار، انتظار طبیب زیبایی است
دوست دارم که صبح من ندمد ، تا تو در کسوت پرستاری
چاک پیراهن سپید تنت ، خون شاعر حلال فرموده ست
بسکه کشتار میکنی انگار ، همچنان قهوه های قاجاری
باز تکرار شــو چو قافیـه ها ، تا ابد در ضمیر اشعارم
گرچه در بیت های احساسم ، تا ابد تا همیشه تکــراری
بسکه درگوشه های روسری ات،سر ودستار و دل تلمبارست
نکنــد از دیار چنگیزی ؟ ، نکنـد از تبار بشــــاری ؟
دوستت دارم ای غریبه بمان،چشم های تو شاعـرم کردند
واژه ها در طواف تو مستند، تا به کـانون عشـق پرگاری
آخرین بیت این غزل با تو ، بنویس آنچه دوست میداری
من نوشتم که دوستت دارم ، تو بیا خط بزن که نشماری
حسین دلجووو
بهناز علیزاده 18 امرداد 1394 22:11
درود بر شما جناب استاد دلجویی عزیز چشم رنجه فرمودید سپاسگزارم از حضور گرمتان و شعر بسیار بسیار زیبایتان قلم جادوییتان جاودانه باد
الهه دهقان 19 امرداد 1394 09:41
بسیارزیبا بانو
رقص قلمتان معجزه می کند
هزاران درودنثار این ذوق وطبع نابتان
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 23:23
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆