شبی دیدم فرو دستی ز مستی
همی کفر میگفت گفتم با که هستی
پریشانی و از چه در عذابی
کدام کیشی مسلمان یا وهابی
بگفتا که چه فرق است بین ادیان
همانا یک خدا است در دل و جان
خدایی را بگویم که خدایی
بترسیدم ازت خود را گواهی
ولی تا کی وفا به تو و عشقت
وقتی بینم که خود هم بی وفایی
ز ترس از تو شراب ناب خوردم
ببین مستم و راستم یا الهی
یک عمری بودم بنده ی عشقت
حتی نکردی تو گاهی نگاهی
هزارن درد و خاری بر تنم خورد
پس کو باران رحمتت الهی
دریغا گر بودم به بند شیطان
همی داشتم خدایی چند پناهی
نگو کفر است به باده بهترینم
دمی خلوت کنم بر سر چاهی
که شاید گوش ده به حرفهایم
پرید مستی ز سر کن دادخواهی
مرا کافر نخوان در این حالم
اگر نقدم نخوانی کن هر چه خواهی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 8
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 11 تیر 1394 12:58
زیبابود مویدباشید
طارق خراسانی 11 تیر 1394 13:57
سلام جناب کاکاوند
خیلی دلم می خواهد در خصوص خداشناسی با شما جوان ها صحبت کنم .
در این کامنت بصورت اختصار چند نکته ای را به شما فرزند دلبندم می گویم امیدوارم به کارت آید.
خداوند از نظر لطف و محبت و عشق موجودی بی نهایت است و بس لطیف.
به همین خاطر در خلقت آدمی عالی ترین طرح ممکنه را به انجام رسانده و سازه بدون عیب و نقص است.
حال اگر می بینیم در جوامع بشری و در مسیر زندگی خود با افرادی مواجه می شویم که به ما ستم می کنند این مصائب را نباید به خداوند نسبت داد.
شما امروز یک وسیله برقی کوچک که میخری در کنارش یک دستور استفاده از دستگاه می باشد برای انسان هم خداوند کتاب های راهنمایی ارسال کرده است که آخرین آن قرآن کریم است.
ما متأسفانه کتاب را بسته و اگر هم گاهی می خوانیم و یا برایمان می خوانند به دستورات الهی توجهی نمی کنیم.
به همین خاطر آرامش روز به روز در این سیاره خاکی نابود و خشونت و غم و اندوه جایگزین شادی ها می گردد.
خرد عالیترین هدیه ی الهی به ماست... اگر از آن خوب استفاده کنیم در نخواهیم ماند و دنیا ی مان پر از شادی خواهد شد.
در پناه خدا شاد زی
روح الله اصغرپور 11 تیر 1394 16:29
درود
دادا بیلوردی 11 تیر 1394 19:40
درود بر احساستان
نظم و وزن شعرتان قابل اصلاح است
بهناز علیزاده 12 تیر 1394 11:24
درود بر شما زیبا بود
اله یار خادمیان 16 تیر 1394 00:26
موفق باشی و سبز سرا ی حقیقت گرا
مرتضی فصیحی 07 امرداد 1394 11:51
درود بسیارزیبا سروده اید
یک عمری بودم بنده ی عشقت
که حتی نکردی نیم نگاهی
مجتبی جلالتی 10 فروردین 1399 18:02
با هزاران درود
استاد گرامی سروده دلنشین تان را خواندم.
تازه گی و طراوتی دلنواز در خودش داشت.
قلم توانایتان را می ستایم و در انتظار شما در صفحه کوچکم هستم.
اگر قابل دانستید مقدمتان گلباران