...
آمدی عشق تو یک باره سرافرازم کرد
پر دل وا شد و شایسته پروازم کرد
بی تو شب در صدد قـصه ی پایانم بود
تا پـگاه رخ تو سر زد و آغازم کرد
از هـمان مدرسه که ناز تو شد راهبرم
چشم شهلای تو از درس و سخن بازم کرد
گر چه در حلقه گیسوی تو مشروط شدم
درس عشق آمد چشمان تو ممتازم کرد
روستا زاده ای از شعر و غزل بیگانه
گردش چشم تو یک باره غزل سازم کرد
گر چه دل درخط لبهای شما قافیه باخت
عشق پیدا شد و غم قافیه پردازم کرد
نازبانــوی پری چهر،که مضمون دلی
ناز کن ، ناز ،که ناز تو سرافرازم کرد
حسین دلجووو
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 18
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 31 شهریور 1394 13:54
درودهااااااااااااااااایکی درونم میگوید هیچ مگوی تقدیری شایان شعر افسونگر شما
پیدا نمیشه
حسین دلجویی 07 مهر 1394 04:35
درود بزرگ بانوی هنر و غزل و مهر و ادب
بی نهایت از مهتاب مهرافشان زلال شما سپاسگزارم..
خوش آمدید بزرگوارم...
روبرویم بنشین تا غـم دل وا بکنیم
سینه را با غزلی وسعت دریا بکنیم
ازکویر عطش فاصـله ها رد بشویم
دل خود راهی سرسبزی ِ دنیا بکنیم
قایق عشق بگیریم و کمی گم بشویم
تن خود در دل یک حادثه پیدا بکنیم
روبرویـــم بنشین و غزلی تازه بگو
تا مگر این دل ویران شده احیا بکنیم
دشت خشکیده من در تب بارانی توست
تا بباریم و کمـی عقده ی دل وا بکنیم
دلجووو
طارق خراسانی 31 شهریور 1394 15:27
گر چه در حلقه گیسوی تو مشروط شدم
درس عشق آمد و چشمان تو ممتازم کرد
روستا زاده ای از شعر و غزل بیگانه
گردش چشم تو یک باره غزل سازم کرد
سلام بر خداوند شعر های عاشقانه
دلمریزاد استاد
خواندم و مثل همیشه از اثر فاخر شما لذت بردم
در پناه خدا
حسین دلجویی 07 مهر 1394 04:38
جناب استاد معظم حضرت طارق گل و بزرگوارم
شاید یکی از عزیزانی که پیوسته کامنتشون حس و حال خاص مهربانی و داره و سرشار ننوشته های احساس شدنی ست ،حضرتعالی هستید
الحق که حضور و مهر و کامنت تون نفس خیر و عامل دلگرمی جهت ادامه راه و استمرار مسیر ادبه
بی نهایت از شما متشکرم بزرگوارم...
تو می آیی و من دیگر نمی یابم نشانم را
چنانکه دست من گم میکند راه دهانم را
/
تو میایی و مرهم میشوی برزخم تبدارم
تو میآیی و ساکت میکنی آتش فشانم را
/
تو می آیی و دریای دلم آرام میگیرد
به نازی تا برافرازی سپید بادبانم را
/
تو میآیی و میبینی که درمهتاب اندامت
شهاب چشم من گم کرده راه آسمانم را
/
شبی آخرنسیمی میرساند موج گیسویت
همانکه می برد آخر به یغما دودمانم را
/
بنازم آن خدایی که چنان شهد لبت داده
که تا بیند چگونه میدهم پس امتحانم را
/
من آخریک شبی آرام درچشم تو میمیرم
شبی که پرکند دست قشـنگت استکانم را
حسین دلجووو
بهناز علیزاده 31 شهریور 1394 16:09
درود بر شما استاد غزل پاینده باشید
حسین دلجویی 07 مهر 1394 04:40
درود بزرگوار
بی نهایت سپاسگزارم بانو علیزاده گلم...
چه ماهی از خلیج فارس سر زد در شبم امشب
که زیر ماه تابش غرق در تاب و تبم امشب
/
خدایا شاکر از وصلم که فواره ست احساسم
به لطف مهربان بی کرانت امشبم ، امشب
/
لبش یاقوت سرخ و جلوه حواست چشمانش
که میجویند طعم سیب آدم بر لبم امشب
/
هزاران بغض هجرانش به دل اندوختم،اما
نمی آیند بر لب ها چرا یک مطلبم امشب
/
خداوندا ز چشم شرجی بوشهر می بارد
ز پیشانی به دامن شرم یارب یا ربم امشب
/
چنان ساکت نشستم در کلاس مست چشمانش
که ماتم همچو طفلی در فضای مکتبم امشب
/
به بزم شهریار امشب قلم رقص قمر دارد
ولی در خط چشمانش قمردرعقربم امشب
/
شب است و ماه میخندد ، ستاره نقره میپاشد *
جهان مسرور و من شادم ز شوق اغلبم امشب
/
کجا انصاف می داری گله از قسمتت ،حافظ؟
خدا را بس غزل های روان از مشربم امشب
حسین دلجووو
دادا بیلوردی 31 شهریور 1394 16:34
درود بر جناب دلجوو ی محترم
محظوظ گشتم از کلام گهربار و احساس لطیفتان
حسین دلجویی 07 مهر 1394 04:42
جناب بیلوردی گل و بزرگوارم
تا اونجایی ک یاد دارم از سالها قبل در سایت شعر نو بهره مند از محفل شما و غنای اشعار و رقص بلیغ و شیوای قلم شما بودیم
و امید ک سالهای سال نیز با سلامتی و سعادت باشید و ما همچنان شاهد زیباترین هاتون باشیم و بیاموزیم
بی نهایت ممنون و سپاسگزارم..
در بازی کنج قفس کرک و پرم ریخت
بالم شکست و جلوه بازیگرم ریخت
/
در راستای حکمت این تیره پوشان
ته مانده های برگ وبار باورم ریخت
/
یک روز افسون کلامی ساده بودم
امروز آن خوشبینی افسونگرم ریخت
/
عمری سپردم تا بیابم دیگرم را
در وادی سر گشتگی ها دیگرم ریخت
/
برفی که در شهر شما یک روز بارید
در شهر ما یک عمر بر روی سرم ریخت
حسین دلجووو
اله یار خادمیان 31 شهریور 1394 17:43
سلامو درود و هزاران درود شایسته تقدیر است طیب الله
حسین دلجویی 07 مهر 1394 04:43
استاد خادمیان گل و والاتبارم
بی نهایت ممنون و سپاسگزارم
در ضمن پیشنهاد زیباتون نصب العین گرفته و اجرا شد
دلم گرفته از این روزهای تکراری
از این سیاه نمور چهار دیواری
/
چقدر رسم عجیبی ست رسم شب هامان
غم و تلاوت اشک و عذاب بیداری
/
دلم گرفته ز طوفانی هوای خودم
دلم گرفته زچشمان روز و شب جاری
/
در این فضای گرفته در این هوای غریب
کنار پنجره باشی و لحظه بشماری
/
برای رفع خستگیت مینشینی و بازم
تویی و عشق مجازی و لایک تکراری
/
دلم گرفته ز ابراز دوستت دارم
از این تظاهر کمرنگ و مهر اجباری
/
تویی و زجر توهم که دوستت دارند
تویی و خواب و خیالی که دوستش دار ی
/
دلم گرفته خدا یا نمیزنی حرفی؟
دلم گرفته خدایا نمیکنی کاری؟
حسین دلجووو
کرم عرب عامری 02 مهر 1394 12:06
سخن نو گفتن در قالب ازپیش تعیین شده کار بس دشواریست
تنها
از دست قدرتمندو آسان ساز شما بر میاید.
درود بر شما اساد
حسین دلجویی 07 مهر 1394 04:45
درود بر استاد نازنین و بزرگ مرد مرام و اخلاق و ادبم جناب عرب عامری بزرگوارم
بی نهایت ممنون و سپاسگزارم از استمرار محبت هاتون...
شاد بمانید استاد..
دیشب ســر شب آمد و مهـمان دلم بود
مهمـان عزیزی که سر خوان دلــم بود
/
یک دفتری از شعر و غزل زیر بغل داشت
تا صــبح پـری وار غزلخوان دلم بود
/
دیشب چه شبی بود که یک دست به بـاده
دستی به سر و زلف پریشان دلـــم بود
/
دیشب چه شبی بود کـه در شانه به شانه
نازش همـه آوار خیابان دلــــم بود
/
انــــگار که سال نــو من زودتر آمد
انگار شب مرگ زمستان دلــــــم بود
.
آنـقدر صفـــا بود کـه دیدند ملائک
دنیای صفــا جملگی از آن دلـــم بود
حسین دلجووو
سلیمان حسنی 03 مهر 1394 19:12
سلام سرورارجمند:قشنگ ودلنشین بود.خداپناهتان باد
حسین دلجویی 07 مهر 1394 04:46
درود و سپاسگزارم جناب حسنی گل و والاگهرم
سپاس از مهتابی نگاه مهرایینتون...
در خلوت مستانه ام،گم شد چراغ خانه ام
گم شد چراغ خانه ام ، در خلوت مستانه ام
/
جان داشتم دل داشتم ، ماُوا و منزل داشتم
جان و دل از کف داده ام،دیگرزخود بیگانه ام
/
یکروز جانان داشتم ، محراب و ایمان داشتم
در کسوت آواره گی ، عیبم مکن بی خانه ام
/
نیش دل تنگم مزن ، زخمه بر آهنگم مزن
سنگم مزن سنگم مزن ، دیوانه ام ،دیوانه ام
/
جانم تو جانانم تویی،عشقم تو ایمانم تویی
آغاز و پایانم تویی ، عیبم مکن ،مستانه ام
/
افسانه ام ،افسون شدم،در راه جان مجنون شدم
از هستی ام بیرون شدم ، افسانه ام ، افسانه ام
/
در هجر یک دردانه ای،هم خانه با مستان شدم
با عشق پیمان بسته ام ، دل بر سر پیمانه ام
/
ای عاشقان ، دلدادگان؟ من از تبار حافــظم
از عشق فرمان می برم، دردی کش میخانه ام
/
با سینه ی سینای خود ، تا طور سیمین می روم
یا جان به جانان میدهم ، یا در بر جانانه ام
حسین دلجووو
محمد جوکار 06 مهر 1394 01:44
آمدم با غزلی ، عشق تو آغازم کرد
پر و بال غزلت ، لایق پروازم کرد
عشق آمد و دو صد شعله بجانم انداخت
" قدرت عشق بنازم که سرافرازم کرد"
دلپذیرست و عزیزست و پر از مهر و صفا
وسط بازی دل آمد و سربازم کرد
آفتاب غزلت گرچه پرو بالم سوخت
بخدا قافیه های تو ، غزلبازم کرد
"دلجویی " میکنی از عشق سخن میگویی
بخدا غمزه ی غماز تو ، طنازم کرد
شعله ی شعر تو خاموش نخواهد گشتن
چشم افسونگر تو ، راهی قفقازم کرد
حس زیبای من از شعر تو لبریز شد و
عاقبت عاشق آن دلبر شیرازم کرد
====================
سلام استاد مهرم جناب دلجویی عزیز
غزلی نغز و دلنشین و الهام برانگیز از احساس زیبایتان خواندم و بداهه ای ناچیز بر احساسم نشست که با مهر تقدیمتان نمودم
در پناه خدای زیبایی ها بمانید با مهر تا مهر
حسین دلجویی 07 مهر 1394 04:34
آمدم با غزلی ، عشق تو آغازم کرد
پر و بال غزلت ، لایق پروازم کرد
عشق آمد و دو صد شعله بجانم انداخت
" قدرت عشق بنازم که سرافرازم کرد"
دلپذیرست و عزیزست و پر از مهر و صفا
وسط بازی دل آمد و سربازم کرد
آفتاب غزلت گرچه پرو بالم سوخت
بخدا قافیه های تو ، غزلبازم کرد
"دلجویی " میکنی از عشق سخن میگویی
بخدا غمزه ی غماز تو ، طنازم کرد
شعله ی شعر تو خاموش نخواهد گشتن
چشم افسونگر تو ، راهی قفقازم کرد
حس زیبای من از شعر تو لبریز شد و
عاقبت عاشق آن دلبر شیرازم کرد
جناب جوکار عزیز
سلام و عرض ادب و ارادت برادر بزرگوارم
به جد کارتون بسیار دل انگیز و غنی ست
و با اطلاعی که از چشمه ی زلال طبع شما دارم میدونم که غزلتون بداهه سروده شده
هر چند در بداهه سرایی بعلت برخی معذورات چشم پوشی هایی از خطا ها میشود اما باید عرض کنم که یکی از عزیزانی که در بداهه سرایی حضور ذهن و آمادگی والا و ستودنی دارند حضرتعالی هستید
البته اینو از فیس و برخی محافل مشترک دیگر از شما به عینه مشاهده کرده ام
در نهایت بی نهایت ممنون و سپاسگزارم از اینهمه مهر و لطف و محبتتون
و اینو بگم محمد جان کاش اجازه میدادید اینو بزارم بالا اونو بیارم پایین..
شاد باشی داداش..عزیزم..
عشق میبافی تو با الیاف شعر
پادشاهی میکنی در قاف شعر
/
ای نگاهت موج آب و آینه
در مسیر روشن شفاف شعر
/
جامی از سرچشمه ذوقت ، ببار
تا که اینجا مانده ایم الاف شعر
/
ما که درقید و حصار چشمهات
کارمان گشته فقط اتلاف شعر
/
بس روان گردیده طبعت،نازنین
می چکد در باورت اصراف شعر
/
گاه گاهی وقف شاگردان نما
گوشه ای از گلشن اوقاف شعر
/
تا ابد تقدیمی ام تقدیمتان
بر شما ای آخرین اهداف شعر
/
چون هنرمندی که محصول دلش
تابلو فرشیست با زرباف شعر
/
خوش بریدندش به نامت دوستان
در مصاف عاشقی ها ، ناف شعر
/
ما که سرمست می نابت شدیم
ای وجودت، ت و آ و«کاف» شعر
/
لحظه ای بر کوی مشتاقان بتاب
تا زند «دلجوی» کمتر لاف شعر
حسین دلجووو
مجتبی جلالتی 16 فروردین 1399 02:04
با هزاران درود
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 22:29
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆