3 Stars

بیا تا گـل کند در چشم سبزت دشت آهوها

ارسال شده در تاریخ : 22 تیر 1394 | شماره ثبت : H94736

...
معطل کرده سبز چشم هایت دشت آهـو را
به ترفندی که بالاتر نشانده تاق ابــرو را
/
کشیدی روی قـرص ماه خودآهسته آهسته
شکوه طرح تلفیق بـهار و عـطر شب بو را
/
کپی برداشتی از تاری شب های یلـــدایم
که طراحی کنی اشک شفق درطرح گیسو را
/
چسان پیدا کنم دل را درون سینه ی شمس ات
که گم کرده ست مولانا در آن یاحق و یاهو را
/
من آن مرداب خاموشم که ماندم تا شبی دستت
کند ترسـیم روی سـینه ام آرامـش قـو را
/
غم از دل میرود وقتی که تو آهسته می کاری
به نازی زیر سقفم خاطــرات یک پرستو را
/
چرا بشناسم از پا دست خود وقتی زلیخاها
نمی خواننددر چشم تو فرق دست و چاقو را
/
بیا تا گـل کند در چشم سبزت دشت آهوها
بیا تا بشکفی از نو تو احساسات «دلجو» را

حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 3926 نفر 6752 بار خواندند
حسین دلجویی (24 /04/ 1394)   | بهناز علیزاده (24 /04/ 1394)   | کرم عرب عامری (24 /04/ 1394)   | سمانه تیموریان (آسمان) (24 /04/ 1394)   | علی اکبر سلطانی (24 /04/ 1394)   | طارق خراسانی (24 /04/ 1394)   | مرتضی فصیحی (24 /04/ 1394)   | حسن عباسی (24 /04/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (24 /04/ 1394)   | نگار حسن زاده (24 /04/ 1394)   | دادا بیلوردی (24 /04/ 1394)   | محمد دهقانی هلان (25 /04/ 1394)   | اله یار خادمیان (26 /04/ 1394)   | نسیم محمدجانی (26 /04/ 1394)   | محمد جوکار (27 /04/ 1394)   | کمال حسینیان (04 /06/ 1394)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   | امیر عاجلو (12 /07/ 1400)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :7


نظر 27

  • کرم عرب عامری   24 تیر 1394 01:36

    ضمن ستایش میشگی از بیان احساس زیباتون
    آنچه مرا بسیار خوشحال کرد بکار بردن واژه ی کپی بود

    امیدوارم سراغاز سیالیت زبان در جهت تکامل و توسعه باشد استفاده از واژگان بیگانه حتی ساختن فعل درایران از باستان مرسوم بوده متاسفانه در سالهای اخیر براههای گوناگون سد ایجاد شده
    بشما و شمایان تبریک میگوم و دلگرم میشوم

    استوار باشید استاد

    rose rose rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:35

      جناب عرب عامری کهرآیینم سلام
      راستش خودم ، دوستانم از استعمال کلمات لاتین و متفرقه باز میدارم
      و به پیروی از استایدم سعی میکنم در غربال زبانم سهمی داشته باشم
      حالا «کپی» چطور شده...نمیدانم
      شاید حس میکنم بودشان زیباتر از فقدانشان ست..
      گاهی چنین میشود
      مثل صرف نظر کردن از سکته ی بیتی بخاطر پازل واژه ی «پامچال» در غزلی...
      در نهایت سپاسگزا حضور دلگرم کننده تانم... بزرگوار...

      یک نفر اینجا تلــنگر بر دل ما میزند
      وای بر من این تلنگرها چه زیبا میزند
      .
      تا بنازی مینوازد لابلای موی خویش
      بر قرار قلب شاعر پـیشه ام پا میزند
      .
      چون نسیم آواره پسکوچه هایم میکند
      تا خم گیـسوی مواجش چلیـپا میزند
      .
      در فراز سرو سبز قامت رویایی اش
      آتشی در ساقه ای افتاده ازپا میزند
      .
      ای خوشا یوسف ترین زندانی پیراهنش
      طعـنه ها تا بر تمنای زلیـخا میزند
      .
      درکلاس چشمهایش فرصت تعبیرنیست
      پلک بر هم میزند هر لحظه بر پا میزند
      .
      کیست این فانوس دار ورطه ی رسوائیم
      اینکه چشمش ناخدایش دل بدریا میزند
      .
      عاقبت پایان این غمنامه امـضا می کند
      عاقبت طومار عمر خسته ام تا می زند
      .
      یک نفر ایکاش اینجا نقطه چین را پُر کند
      کیست این .... که امشب نور بالا میزند

      حسین دلجووو

      • کرم عرب عامری   25 تیر 1394 22:57

        استاد عزیزم

        زبان فارسی و ترکی بلحاظ ساختاری و ریشه بزبانهای اروپایی نزدیکست و تعصبی نباید داشت البته در مقاله ای که خواهم گذاشت دلیلش را بیشتر خواهم گفت ما حتی پسوند مشترک هم داریم مثل پسوند ایزه در پاستوریزه که ما در فارسی داریم پاک و پاکیزه

        ممنونم گرامی واستادم

        rose rose rose

  • سمانه تیموریان (آسمان)   24 تیر 1394 02:28

    سلام خدمت استاد عزیزم
    این طبع لطیف و بلند حضرتعالی واقعا ستودنیست
    خوشحالم در محضر بزرگانی چون شما هستم rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:36

      درود بانو سمانه ی مهربان و مهتابی مرامم
      خوش آمدید بزرگوار...

      rose rose rose rose

      روزیکه برق چشمهای ما به هم خورد
      انگار تقدیرم به نابودی رقم خورد
      /
      سقراط دل این بی نوای دسـت پاچه
      یک استکان شوکران را جای سم خورد
      /
      حوا رسید و سیب سرخی داد دستم
      شیطان رسید و روی ایمانم قسم خورد
      /
      دیوانگی هم حال خوبی داشت، وقتی
      اسمم میان لیست عاقل ها قلم خورد
      /
      آن روز دیگر شعر هایم جان گرفتند
      روزی که تنظیمات افکارم بهم خورد
      /
      بعد از دوچشمت مدتی آواره بودم
      تا اینکه در اینجا گذارم لاجرم خورد
      /
      این شاعران دیوانه هایی دل نشینند
      انگار کارم با گروهی محترم خورد
      /
      من دست و پای شاعری را جمع کردم
      زیرا که از آن استکان انگار کم خورد
      /
      بعد از تو حرف عادیم دیگر غزل شد
      روزیکه برق چشمهای ما به هم خورد

      حسین دلجووو

  • علی اکبر سلطانی   24 تیر 1394 02:51

    سلام و عرض ارادت ..

    چرا بشناسم از پا دست خود وقتی زلیخاها
    نمی خواننددر چشم تو فرق دست و چاقو را

    بسیار زیباست ...
    درودتان استاد ..
    rose rose applause

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:37

      جناب سلطانی گلم..
      علی اکبر عزیز و متواضع و دوست داشتنی ام

      ممنونم و چقدر خوشحالم از زیارتتان..

      rose rose rose rose


      زیر مهتاب کنون با رخ ماهت چه کـنم؟
      با سپید دل و چشمان سیاهت چـکنم؟
      /
      در دلم هستی و گه گاه به چشم اندازم
      با دل و دیده و این گاه به گاهت چکنم؟
      /
      نرگس چشم و شراب لب و گیسوی کمند
      من شاعر به چنین وصف سپاهت چکنم؟
      /
      این همه خـاطر چشمان تو را میخواهند
      من یکی با هـمه خاطره خواهت چکنم؟
      /
      حکم دل کردی و سرباز دلم تابع توست
      من و سرباز دل و جلوه شاهت چه کنم؟
      /
      دل به دریا زده ها وایه ی طوفان دارند
      مرغک دل نرود پشت و پناهت چکنم؟
      /
      چهره ی ماه تو تا جلوه گر برکه ی ماست
      در مـدار تو بیایم سر راهت چه کـنم؟
      /
      یوسفم ، راه زلیخای تو گرگ آلود است
      گر پناهم ندهد گوشه ی چاهت چــکنم؟
      /
      طالب بوسه ام و بوسه گناهی است کبیر
      من سودا زده با بار گــناهت چکنم؟
      /
      آمـدی در شـب من جلوه ی مهتاب شدی
      زیر مهــتاب کنون، با رخ ماهت چه کنم؟


      حسین دلجووو

  • طارق خراسانی   24 تیر 1394 09:04

    یا سلام و دورد بی حد

    اگر منیتی نباشد و کمی عدالت داشته باشیم زود می شود سره از ناسره و خوب را از بد تمیز داد.
    کار های شما عالی ست.
    خواندم و لذت بردم.


    در پناه خدا




    rose rose rose rose
    applause applause applause applause

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:39

      استاد طارق والاتبارم
      درود و سپاس بی حد و حصر و قیاسم بخاطر بی کران مهرافشانی هاتون
      راستی ببخشید ک چند روزی ست بعلت ازدحام کاری نتوانسته ام بیشتر در محضر دوستان و تا حدی پاسخگوی مهر عزیزان باشم...

      rose rose rose rose


      سالها در عالم چشم انتظاری روز و شب
      کرده ای ما را اسیر بی قراری روز و شب
      /
      ما که یک عمریست پشت خط چشمت مانده ایم
      پس چرا سر بر سر ما میگذاری روز و شب
      /
      برده ای دل را و بر دامان دل سیلاب هاست
      دیده ها را کرده ای ابر بهاری روز و شب
      /
      خط چشمان تو بس تلفیق نستعلیق داشت
      کار «زرین خط» نمودی یادگاری روز و شب
      /
      بسکه از مشاطه ها دل می بری در سایه ها
      فکر میکردم جز این کاری نداری روز و شب
      /
      شاهکار شعر شد در روزگاران عشق ما
      گر چه خود در روزگارت شاهکاری روز و شب
      /
      وقت شرعی لطف کن از کوچه ی مسجد نرو
      مومنین را میبری در سوگواری روز و شب
      /
      جان « دلجو » اینطرف ها... آفتابی ...لا اله...
      گر چه با خورشید دائم در مداری روز و شب


      حسین دلجووو

  • مرتضی فصیحی   24 تیر 1394 12:05

    سلام بسیار زیباست مانا باشی applause applause applause applause applause

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:40

      ممنونم گرامی یار ادب و خوش آمدید...

      rose rose rose rose


      شبی که ماه به عشق تو نور می پاشید
      ز عرش گنبد حضرت سرور می پاشید
      /
      به یمن چشم قشنگت دخیل های حرم
      طبق طبق شفاعت ناب حضور می پاشید
      /
      تمام قد همه ی کفــتران قیام شدند
      همین که چشم سیاه تو تور می پاشید
      /
      نـماز عشق به پا شد میان صحنی که
      ز آبـشار بلوغت بلور می پاشـید
      /
      مرا به اوج نـمازی ز عشق میبردی
      اگر چه سرو بلندت غرور می پاشید
      /
      نوای عشق و جوانی ز خاطرات قدیم
      ز گریه های بلور تو شور می پاشید
      /
      به بزم آ ینه و آب و عشق، دلهامان
      برای قوس و قزح رنگ جور میپاشید
      /
      غزل غزل ز تو ابیـات ناب دلداری
      به قلب خسته این نا صبور می پاشید
      /
      دوباره اول تیر و دوباره تیر نـگاه
      هوای هرم تنی در تنور می پاشید
      /
      در این معامله من بیگمان کم آوردم
      شبی که ماه ز چشم تو نور می پاشید

      حسین دلجووو

  • حسن عباسی   24 تیر 1394 14:28

    سلام


    با این که قبلا هم خوانده بودم اما به دو چند باره خوانی می ارزد

    غزلی زیبا و دل انگیز از بزرگ مردی به نام دلجو

    applause applause applause applause

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:41

      سلام بر مرد وازه های زلال و روحنواز دوستی
      ممنونم جناب عباسی گل تبار و شبنم دلم..
      ممنونم...

      شور مهتابی و دل ها را چه غافل میبری
      نور فانوسی و جان ها را به ساحل میبری
      /
      گرچه در پس کوچه های چشم تو آواره ایم
      من یقین دارم که مـا را سوی منزل میبری
      /
      بسکه غافل برده ای دل از حریم شاعران
      من گمـانم حق آب و سبـزه وگل میبری
      /
      تا شمیم روی خود را می فرستی با نسیم
      ادعا از رنگ و بوی خرمن هل می بری
      /
      با ظرافت ها و استـمرار و این تعبیرها
      عاقبت گوی غزل از صدر محـفل میبری
      /
      جان« دلجو» اینقدر آسان ز ما رخ بر متاب
      ای که آسانم به ناز خویش مشکل میبری
      /
      با چنین یغما گری از راستای سینــه ها
      از خدا پنهـان نباشد از خدا دل میبری *

      حسین دلجووو

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   24 تیر 1394 15:35

    سلام ودرودها دیگرنمیتوانم بگویم فاخر وزیباست ازاین حد گذشته وحرفها دراین مورد تکراری شده شما همان حافظ به تناسخ رسیده ایدوشاید فراتر از آن زبان کوچکترازوصف قلم شماست قلم شما سزاوار بوسه هاست وذبح قربانی. شادوسلامت بمانید وبسرایید تاابد
    applause applause applause applause applause applause applause
    rose rose rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:44

      زهرا نادری مهر بخش و والاگهرم
      خواهر خوبم
      طوری تعریف میکنی که کم کم انگار خودم هم دارم باور میکنم که خبری شده بزرگوار...
      رحم به حال من نمیکنید اقلا رحم به این جمع دوستان کنید که خدای نکرده باور کنند دیگر فاتحه ی من خوانده ست

      بی نهایت ممنون و سپاسگزارم ک نیک میدانم که بروز ناب احساسات زلال تان نشات گرفتع و از صفای باطن و جلای آیینه ی دلتان است و نسیت هیچ چیزی جز این...
      rose rose rose rose

      عمرها رفـت و نرفتـیم سرکـوی کسی
      دیده ها بردیم و نبردیم دلی سوی کسی
      /
      ره نبردیم به دنیای کس و خلـوت کس
      دل ندادیم به چشم کس و ابروی کسی
      /
      دست در حلقه غم برده که حتی نبریـم
      دست درحلقه ی گیسویی و بازوی کسی
      /
      آب رو حفـظ نمــودیم ، مبادا برود
      آب رویی ز حریم کس و از روی کسی
      /
      با خزان دل خود ساخته ، دل نسپردیم
      در شب دشت کسی در پی آهـوی کسی
      /
      کس به دلجـویی ماگر چه سراغی نگرفت
      باز هم این دل ما بود به دلجوی کسی
      /
      کوه فرسـود به زیر سـر و توفیـق نشد
      که ببینیم سـر خویش به زانــوی کسی *


      حسین دلجووو

  • نگار حسن زاده   24 تیر 1394 17:35

    سلام و عرض ادب و احترام

    بسیار زیبا بود

    درود بر شما
    rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:45

      سلام بانوی گرامی
      خوش آمدید دختر مهربان و هنرمندم...

      rose rose rose rose

      کـاشکی در خرمنم فند ک نمی انــداختی
      در شب تار دلـــم چشمـک نمی انداختی

      دختر شرقی فراز قلعه ها تسخیر توست
      کاش هرگز دیده بر بابـک نمـی انداختی

      روستایـی دلـم بی تاب این تعبــیرهاست
      کاش بر شرم عسل عینک نمی انداختی

      پشت مژگان تو بر این روزنـــه دل داشتیم
      کاش دل را در تـــه قلـک نمی انداختی

      ما به محـراب غــزل ها خانقـاهی داشتیم
      کاش در ما جلــوه ی مزدک نمی انداختی

      ای دماوند نگاهـت عرش پرواز خـیـــال
      کاش اوجت در دلــی اندک نمی انداختی

      سالها در قبله ام سنگ سیـاهی بوده است
      کاشـکی در باور ما شـک نمی انداختــی

      رفتی و خونـاب از دریــایی خاطر گذشت
      کاش برآیینه هایت لـــک نمی انداختی

      حکم دل بود و تمام حـکم من یک شاه دل
      لااقل این دسـت اول تـــک نمی انداختی *

      حسین دلجووو

  • دادا بیلوردی   24 تیر 1394 22:10

    درود بر جناب دلجوی عزیز
    غزل با احساسی از شما خواندم و محظوظ گشتم
    قلمتان همیشه جوشان rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:46

      سلام بر بزرگوار دوست عرصه ی ادب و اخلاق و مرامم

      ممنونم جناب بیلوردی مهربانم...

      rose rose rose rose

      کنون در آسمان سینه ماهی کرده ام پیدا
      که در نور نگاهش جایگاهی کرده ام پیدا
      /
      گدای هیچ سلطانی به احسانی نمیگردم
      که دربار سخای پادشاهی کرده ام پیدا
      /
      اگر از تنگ دنیایم شکایت نامه ای باشد
      وکیلی مهربان و دادگاهی کرده ام پیدا
      /
      پس از یک عمر مهجوری کنار گنبد نوری
      به دستان دخیلم بارگاهی کرده ام پیدا
      /
      عجب نوری فراز هفت شهر آرزو سر زد
      چو در محراب جانم خانقاهی کرده ام پیدا
      /
      مرا سرویست در منزل که زیر سایه سبزش
      ز طوفان ها امان و سرپناهی کرده ام پیدا
      /
      من آن بخت سپیدی را که عمری جستجو کردم
      کنون در گوشه ی چشم سیاهی کرده ام پیدا *

      حسین دلجووو
      با تضمینی از استاد شهریار

  • بهناز علیزاده   24 تیر 1394 23:58

    درود بر استاد دلجویی گرانقدر rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   25 تیر 1394 02:46

      درود بانوی مهرآیینم

      سپاسگزارم...

      rose rose rose rose

      گر چه در بزم تو پروانه ی شعر و سخنم
      باز شرمنده ترین یوسف یک پیرهـنم
      /
      جلوه چشم تو طوطی صفتم می خواند
      ورنه بی آینه ات مرغـک گنگ چمنم
      /
      آنقدر یاس نگاه تو به شعرم جان داد
      که پس از مرگ شمیمت بدمد از کفنم
      /
      باز ای سبـزترین واژه بیا قافیه باش
      تا غزل بشکفد ازخاطر دشت ودمـنم
      /
      آنچنانم که ببینند به هر پرسش حشر
      باز هم نام تو را میشنوند از دهـنم
      /
      بعد مرگم به خدا نیست فراموش کنم
      از ازل عشق توام بوده و عشق وطنم
      /
      بعد مرگـم بدنم جای بلندی ببرید
      تا مگر باد برد در وطنم خاک تنم

      حسین دلجووو

  • حسین دلجویی   25 تیر 1394 22:52

    درود مهربانوی کوی ادب سرکار خانم محمدی گرامی...
    بی نهایت ممنون و سپاسگزارم از حضور سبز نگاه ادب تون...

    rose rose rose rose

    یک نفر اینجا تلــنگر بر دل ما میزند
    وای بر من این تلنگرها چه زیبا میزند
    .
    تا بنازی مینوازد لابلای موی خویش
    بر قرار قلب شاعر پـیشه ام پا میزند
    .
    چون نسیم آواره پسکوچه هایم میکند
    تا خم گیـسوی مواجش چلیـپا میزند
    .
    در فراز سرو سبز قامت رویایی اش
    آتشی در ساقه ای افتاده ازپا میزند
    .
    ای خوشا یوسف ترین زندانی پیراهنش
    طعـنه ها تا بر تمنای زلیـخا میزند
    .
    درکلاس چشمهایش فرصت تعبیرنیست
    پلک بر هم میزند هر لحظه بر پا میزند
    .
    کیست این فانوس دار ورطه ی رسوائیم
    اینکه چشمش ناخدایش دل بدریا میزند
    .
    عاقبت پایان این غمنامه امـضا می کند
    عاقبت طومار عمر خسته ام تا می زند
    .
    یک نفر ایکاش اینجا نقطه چین را پُر کند
    کیست این .... که امشب نور بالا میزند

    حسین دلجووو

  • اله یار خادمیان   26 تیر 1394 04:56

    سلام و درود هزاران درود نثار اندیشه ی پاک و شرافت قلم توانمند و تخیل هنر مند شما

    غزلی بسیار روان و ارزشمند و موثر و احساس بر انگیز لذت بردم و به هیجان آمدم

    جناب استاد دلجویی عزیز شکو فا باد گل اخلاص و نر گس نگاه شما یا حق

    • حسین دلجویی   26 تیر 1394 19:15

      سلام بر جناب خادمیان بزرگمهر و والا گهرم..
      استاد اینجوری ک شما میفرمایید و تعرف و توصیف میکنید اگه من با چنین قلب ضعیف و ظرفیت پایین باورم بشه ، کار دست خودم میدماااااا....
      rose rose rose rose
      مزاح کردم استاد گلم..
      تمام زیبایی ها بخاطر نوع نگاه از زاویه ی دید زیبای شماست
      ما ارادت داریم و کوچک شما و جمعی اهل ادب و عزیزان سایتیم...

      rose rose rose rose
      اولین باری ست ک شعری از دیگر عزیز شاعری میزارم..


      love struck love struck love struck love struck

      گونه هایت دو راه ِ بی برگشت چشم هایت دو برکه ی دورند
      وسط چشم هایت انگاری مردمک ها دو حبّه انگورند

      طرح موهای قهوه ای رنگت کشف یک فرشباف تبریزی ست
      نقش برجسته های گیسویت چند سوغاتی از نشابورند

      چشمی و دیدنت نمی آید لب و خندیدنت نمی آید
      شاخه ام، چیدنت نمی آید... لحظه هایت چقدر مغرورند

      دائم الخمرهای بیچاره به شکرخنده هات معتادند
      بت پرستان ِ بخت برگشته به پرستیدن تو مجبورند

      قصدم از ماه، روی ماهت نیست شب که خطّ لب سیاهت نیست
      شعرهایم بدون تقصیرند حرف هایم بدون منظورند

      به هوا پرت کن قبایت را باز کن بال ِ دکمه هایت را
      سیب های سفید ِ لبنانی در سبدهای میوه محصورند

      زیر باران که راه می افتی شاعران شعر ِ تر می انگیزند
      عده ای بی تو سخت منزوی و عده ای قیصر امین پورند


      صالح در وند...

  • محمد جوکار   27 تیر 1394 02:21

    همیشه درود بر استاد مهرم جناب دلجویی عزیز
    بهترین شادباش ها و تهنیت ها ، نثار اندیشه و احساس مهربانتان
    rose rose rose

    • حسین دلجویی   30 تیر 1394 23:55

      سلام و سپاس بر نازنین استاد اخلاق و مرام و ادب گلم...
      خوش آمدید محمد عزیز...

      rose rose rose rose

      تو از کجای زمین آمدی که شور آمد
      تو از کجای زمان آمدی که نور آمد
      /
      تو ازکدام افق ، با کدام اسب سپید
      رسیده ای که به جان ودلم سرور آمد
      /
      تو از کجای غزلهای حافظی که چنین؟
      دوباره شاهد و شمع و شراب و شور آمد
      /
      تو از زلال کدامین ستاره می نوشی؟
      که باز خاطره هایی ز راه دور آمد
      /
      برای ماهی پاشویه ، آب لازم نیست
      خبر دهید که چشمی شبیه تور آمد
      /
      ببین غزال غزل های بختیاری من
      چه ناصبور و چه پر شور و پر غرورآمد
      /
      خوش آمدی، که مرا انتظار شاعر کرد
      تو از کجای زمین آمدی که شور آمد


      حسین دلجووو

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:39

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا