مثل پروانه یِ دلداده شبی
بوسه بر شمعِ پر آتش زده ام
خواهش شعله ی او سوخت مرا
تکیه بر سوزشِ آهش زده ام
اشکِ غم بر تن او می رقصید
بال بر چشمه ی آبش زده ام
باز دیوانه شدم سر به سرِ
شعله ی پر تب و تابش زده ام
از پس شیشه ی تاریکیِ شب
زل به رخشیدن جانش زده ام
منِ پروانه صفت ، بال و پری
به هوایِ دل چزانش زده ام
او گرفتار حریق و تبِ عشق
ذوق بر حال خرابش زده ام !
مرهمی از پر پروانگی ام
به تنِ غرقِ عذابش زده ام
منکه از شوق شجاعتگر عشق
دل بر آن غرّش آتش زده ام
در هراس از غم تنهاییِ شمع
تن به آن شرارِ آوش زده ام
شمع من سوخته از ظلمت شب
ناله بر خامشِ خوابش زده ام
شبنمی داغ ازو مانده به جا
تشنه ام ، لب به سرابش زده ام
من پرسوخته ی خسته به صبح
سر به خاموشیِ خاکش زده ام
مثل ققنوسم و بر هیزمِ شمع
پر به خاکسترِ پاکش زده ام
طرح و شعر سحرفهامی آهو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 09 اسفند 1402 11:32
درود بر شما