گلزار را کشیده به خاری میآورد
پروانه را گرفته به خواری میآورد
سرباز را برای اسیری گرفته است
سردار را به جای فراری میآورد
آتش مزن به غنچه سرخی که هر نفس
آواز در گلوی قناری میآورد
دستی نبر به شیشه مستی، بدون شک
انگور دلشکسته خماری میآورد
این واژگونهکار چه سرخوش چه سربهزیر
پاییز در زمین بهاری میآورد
•┈✾~محمدرضا زادهوش~✾┈•
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 01 آبان 1402 19:27
درود بر شما
محمدرضا زادهوش 02 آبان 1402 10:20
درود بر شما.
محمدرضا زادهوش 02 آبان 1402 10:20
درود.
محمدرضا زادهوش 02 آبان 1402 10:21
درودها
سیاوش دریابار 02 آبان 1402 09:58
کوچ سگها.....
بعد کوچ سگها
چهره شهر زیبا بود
سلام
شاعر فرهیخته و گرامی
صبح اولین روز ابان شما به گرمی
شعرتان زیباست
قلم سبزتان توانا
روز خوش
محمدرضا زادهوش 02 آبان 1402 10:18
درود بر شما. امیدوارم آبان و تمام ماهها و سالها برای شما پر از خوشی باشد.
محمدرضا زادهوش 02 آبان 1402 10:19
درود بر شما.
محمدرضا زادهوش 02 آبان 1402 10:21
صبح به خیر.