برف سنگین نگاهش بر سرم بارید و رفت
بعد آن آغوش گرمش از تنم برچید و رفت
هر چه گفتم مبتلایم من به آن چشم سیاه
با دو چشمش عشوه هاکرد دلبرم ،خندید و رفت
بعد آن باغ نگاهم عصر پاییزی سرد
آمد و یک سیب حسرت از نگاهم چید و رفت
تیر مژگانش چو حک شد بر دل آبانی ام
جرعه ای از دخت انگور لبم نوشید و رفت
دی گذشت و بهمن غم بر سرم آوار شد
عطر اسفند غمش رابر دلم پاشید و رفت
دل به دریایش زدم آن دزد دریایی ولی
گنجه ای از عشق و احساس از برم دزدید و رفت
هما تیمورنژاد
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 13
مسعود احمدی 19 آبان 1394 23:50
سلام بر بانو تیمور نژاد . کمی تعجب کردم از اینکه غزل گفته ای . ولی انصافا عالی بود . اگر اولین غزل تان باشد که دیگر باید گفت شاهکار است . دست مریزاد .
امممما
در
در مصرع چهارم اگر من بودم می گفتم :
با دو چشمش عشوه ها کرد و سپس ، خندید و رفت .
اینگونه سکته ی موجود نیز از بین میرود .
بسیار خوشحالم که شما را در این سایت می بینم.
هما تیمورنژاد 20 آبان 1394 11:03
درود بر شما جناب احمدی
چه خوب که تو این سایت هم حضور دارین
راستش این دومین غزلمه
بیت دومش اول به این شکل بود
هر چه گفنم مبتلایم من به آن چشم سیاه
زندگی ام را سیاه کرد دلبرم خندید و رفت
بعدش چون سیاه در مصرع دوم خارج از وزن بود مجبور شدم کلن تغییرش بدم
بابت راهنمایی و حضورتون واقعا سپاسگزارم
زهرا حسین زاده 20 آبان 1394 00:07
هما تیمورنژاد 20 آبان 1394 11:05
درود بر شما
علیرضا خسروی 20 آبان 1394 08:01
هما تیمورنژاد 20 آبان 1394 11:05
درود بر شما سپاسگزارم
اله یار خادمیان 20 آبان 1394 08:23
هما تیمورنژاد 20 آبان 1394 11:05
درود بر شما سپاسگزارم بزرگوا ر
بهناز علیزاده 20 آبان 1394 11:36
درود بانو بسیار زیبا بود لذت بردم
مهدی صادقی مود 20 آبان 1394 19:02
درود بر شما دوست عزیز
منوچهر منوچهری(بیدل) 21 آبان 1394 16:43
بنظر من شعر زیباست ممنونم بانو عاشقانه عالیست
فرامرز فرخ 22 آبان 1394 11:54
سلام و درود
رضا عزیزی 23 آبان 1394 19:30
سلام بر شما
شعر زیبایی از شما خواندم
تابش یعنی:
تو که امروز بر جهان من تابیدی...
""اشراق"""