بیزارم از این حس سردرگم
بیزارم از دلسوزی مردم
بیزارم از بوی گل و گندم
من جرعه ای از مرگ می خواهم
گفتی که با تو تا ابد هستم
از صفر مطلق تا به صد هستم
باچشم هایت در رصد هستم
افتادم از آنها چه ناغافل
رفتی گذشتی از کنار من
میترسم از آیینه از این زن
بی شک ،یقینا، آری ،حتما
من دوستت دارم ،تو میدانی
پس میزدی هر لحظه آغوشم
بس کن نزن دیگر در گوشم
من رفته ام یک جسم خاموشم
تو میزنی از پیکرم بیرون
با مرگ هستم در تله پاتی
این قاتل بالفطره ی ذاتی
آورده از زنجان چه سوغاتی
لاجرعه امشب مرگ مینوشم
#هما_تیمورنژاد
#مرکب_حرکت
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
کرم عرب عامری 27 امرداد 1396 10:30
سلام گرامی
درودها
بهتر بود این قسمت در مجموعه ی دیگر و همگن می آمد
(با مرگ هستم در تله پاتی
این قاتل بالفطره ی ذاتی
آورده از زنجان چه سوغاتی)
احمد البرز 01 مهر 1396 22:06
سلام
مهربان شاعره خانم هما تیمور نژاد محترم
واقعا شاعر هستید تمام احساسات خوب را از تمام طبیعت هم عالی و هم فرو مایه. همه را با فلسفه در شعرتان. وافر دیدم. سپاس. از شیوه و طبع قلم منحصر به ذات شما ،،،