زنی که نیمه فنجان چای را نوشید
لباس باکرگی را سیاه می پوشید
میان قرمزی مانده روی فنجانش
هزار مسئله بودو هزار پاسخ داشت
صدای همهمه از گوشِ گوشهی خانه
زنی که پیر شدم در لباس مردانه
منی که جز تو کسی را بغل نمیکردم
و بالشی که در آغوش من تناسخ داشت
لباسهای شبم روی بند آویزان
و رد لکهی خون زیر نمنم باران
دوباره نسخه تنهایی تو را پیچید
زنی که با قلمش خانه را تکان میداد
خیال واهی اردیبهشت ماهی بود
میان روشنی روزها سیاهی بود
لبم میان دهانت ترک ترک میخورد
و ماه کوچک من ذره ذره جان میداد
جنین ناتنیام روی تخت جان میداد
زمین به جای تو گهواره را تکان میداد
تمام خانه پر از نقطه چین قرمز شد
لباس خونی من را زمان عوض میکرد
هنوز نیمه فنجان چای خالی بود
و نیم دیگر پیراهنم شمالی بود
درون آینه زن چای را بهم میزد
و در مقابل چشمش اتاق حظ میکرد
زن شدم کنج اشپزخانه
زن شدم در لباس مردانه
تخت خوابم مرا بغل میکرد
خانه اینبار جای امنی بود
آن طرف تر اتاق، روشن بود
آن طرف تر اتاق، یک زن بود
بین ما یک اتاق دوری بود
انتها ابتدای امنی بود
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 23 دی 1402 12:31
درود و سلام موفق و مانا باشید
محمد مولوی 23 دی 1402 12:37
...
زمین به جای تو گهواره را تکان میداد...
بسیار عالی درود برشما مانا باشید
یاسر قادری 24 دی 1402 18:48
زن شدم در قامت مردانه
زنی شدم با قلب مردانه
زیبا و دلنشین بود بانو
موفق باشید
محمود فتحی 24 دی 1402 23:39
سلام بانو زن زیبادترین گله جهان است متاسفانه بعض ازمردهالیاقت زن ندارند
اگرزن نبود هیچ خانواده ای پابدار گرم نمیشد نه تنها امروز میگویند زن وزندگی
بلکه ابن کلمه زن زندگی تاریخ جهانی داردامروزتحصیلات زنان شصت درصد مردان
است ومردان بزرگ دردامن زن به پا میخیزند شما خودرا کوچک نشمارخواهر گرامی
فرامرز عبداله پور 25 دی 1402 13:41
درود زیبا ودلنشین وپراحساس سروده اید
⚘⚘⚘❤❤❤
رقص قلمتان ابدی
سیاوش دریابار 26 دی 1402 10:23
چه کنم....
که تو خدایی؟
تو صبوی ما شکستی
و دلم به چاره بردی
....
استاد فرهیخته و شاعر گرامی
شعرتا ن را خواندم بی نظیر است
قلمتون سبز
پایدار و استوارباشید
درود و سپاس فراوان