3 Stars

سلاخ ستاره

ارسال شده در تاریخ : 27 آذر 1394 | شماره ثبت : H942133

« سلاخ ستاره»
برای چند هزارمین بار
دلقک پیر
خودش را از خواب زمین برخاست
آیینه/ لبهای خندان/ شنل خاکستری/ کلاه سرخ
شهر بادهای سرخ و سیاه
پی نوشت"و گذر ستاره ای که هر روز کنار هر سایه یک واژه می کاشت تا شاید که شهررا بخنداند.اما... "
میدان سایه های مغموم
[کودک گدا]
_یک کاسه لبخند به من می دهید آقا؟
دلقک اسب شد,شیهه زد
و کودک را بر پشت خودش گرداندو گرداندو گرداند
تا اینکه چند سطربعد
کاسه لبخندش لبریز
و کاسه صبرسایه ها لبریزتر
سپس میدانها یکی پس از دیگری گم شدند در هم
و دلقک کوچه ها را خنداند
و خنداند و خنداند
اما چشم شهر هر روز بیشتر از پیش در شلاق بادها ,خیس تر

_چه خبر شده است؟
_هیچ دلقک است
با صورتکهای خندان
_بیچاره! یعنی نمی داند که
دست غارت بادهای سرخ و سیاه
لبخند شهر را درو کرد و برد و او بیهوده ...
_ولی ببین که ؛ شهر چگونه می خندد!
چند سطر لبخند
اما یکباره بعد
غرش بی امان یک سلاخ لبخند شهر را در خود مرد
و دلقک پیر را برگشت به: دیروزهای دور
یادآوری "یک روز ستاره ای از کوچه های شهر گذشت آنقدر آفتاب بود که از هر واژه اش یک گل سرخ روئید و شهر را لبخندی اثیری در بر گرفت ,اما بادها برآشفتند؛ فرمان رسید که سلاخ ,ستاره را بمیرد از آن پس دیگر کسی آن لبخند را ندیده است و سلاخ را .فقط یک دلقک مدام مدام شهر را از خودش می خنداند"
□□
آیینه:
چشم های خیس/ شانه های استخوانی / موهای سپید
مرد در خودش لمیده
اما قاب عکس خیره درچشمان او
"ساطوری سپید کنار یک گل سرخ به خواب رفته است"


فرا داستان در مکتب اصالت کلمه

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 252 نفر 352 بار خواندند
جابر ترمک (28 /09/ 1394)   | علیرضا خسروی (28 /09/ 1394)   | مسعود احمدی (29 /09/ 1394)   | آرش آذر پیک (01 /10/ 1394)   | کرم عرب عامری (01 /10/ 1394)   |

رای برای این شعر
جابر ترمک (28 /09/ 1394)  علیرضا خسروی (28 /09/ 1394)  مسعود احمدی (29 /09/ 1394)  کرم عرب عامری (01 /10/ 1394)  
تعداد آرا :4


شاعر نظر دهی برای این شعر را غیر فعال کرده است.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا