با خاطراتت هر غروبِ جمعه درگیرم
وقتِ غروب جمعه ی هر هفته می میرم
اطراف تختم شمع روشن کرده ام اما
تو نیستی... کام از لب سیگار می گیرم
یادت مرا شبانه به زنجیر می کشد
آیینه مَردِ مُرده به تصویر می کشد
فریاد می زنم ...غزلم زاده می شود...
هی " تیر" می کشم ریه ام تیر می کشد
بالای سَرم دوتا جسد می بینم
نزدیک سحر فقط عدد می بینم
از خلوتِ شب بدون تو می ترسم
دور از تو همیشه خوابِ بد می بینم
چشمت، عجب است کزعجایب نشده...
زلفت، شب لیله الرغایب نشده...
افطار و سحر غم تو را می خوردم
گفتند که روزه بر تو واجب نشده !
مهدی صادقی مود
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 09 تیر 1396 11:37
درود بر شما
دستمریزاد
محمد خسروی فرد 14 تیر 1396 12:13
درود استاد
بسیار زیباست