3 Stars

زهرماری

ارسال شده در تاریخ : 24 آذر 1397 | شماره ثبت : H947032

گرگم... که یراقِ اسبِ گاری نخورم
جغدم... که قفس مثل قناری نخورم
آموخته ام دوباره از هیچ کسی
_جز والده ام_ امیدواری نخورم
او معجزه گر بود و النگویش را...
تا حسرتِ گرمی بخاری نخورم*
از کودکی ام نداشتم... تا امروز_
اندوه به خاطرِ نداری نخورم
بر پای شکسته ام فشار آوردم
تا از قبَلِ کسی سواری نخورم
یک عمر برایم پدری کردم!! تا
یک لحظه غم "پدرنداری" نخورم
این شعر گواهِ مستی و راستی است
باید که دوباره زهرماری نخورم...

#مهدی_صادقی_مود

* مادرم پیامبری بود با زنبیلی پر از معجزه
یادم هست در اولین سوز زمستانی النگویش را به بخاری تبدیل کرد. تارا محمد صالحی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 143 نفر 190 بار خواندند
مرتضی سماواتی (25 /09/ 1397)   | حمیدرضا عبدلی (30 /09/ 1397)   | علی رضایی پور مشیزی (30 /09/ 1397)   | حسن مصطفایی دهنوی (15 /10/ 1397)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :2


نظر 1

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا