شهید عماد الدین نسیمی شاعر و متفکر بزرگ آذربایجان(بخش دوم)

بخش دوم
■ فاجعه‌ی شهادت (از اخراج خاک به معراج افلاک)
با این که غیر از شیخ شهاب‌الدین بن‌ هلال تمام قاضیان و قاضی‌القضاتان به ویژه قاضی‌القضات فتح ‌الدین مالکی، قاضی ‌القضات شهاب ‌الدین الحنبلی، قاضی ابن ‌خطیب ‌الناصری و قاضی شمس ‌الدین بن امین ‌الدوله که جانشین شیخ عزالدین بود حکم به برائت نسیمی از اتهامات وارده داده بودند و حتی با توجه به اداء کلمه طیبه‌ی شهادتین از طرف نسیمی که با اداء آن هیچ فردی نمی تواند مسلمانیت و اسلامیت را از فرد اداء کننده آن در غیر از شرایط خاص ـ ازجمله عدم اعتقاد صریح به توحید و نبوت ـ از گوینده آن جدا نماید با این همه با اصرار در قتل نسیمی از سوی ابن هلال موضوع به مؤید ‌السلطان پادشاه مصر گزارش و با اعمال نفوذهای ابن‌ هلال حکم قتل امضاء و عودت داده شد.
امیر یشبک (یاش‌بک) مأمور اجرا گردید و نسیمی از زندان به میدان اعدام آورده شد. شیخ ابن‌هلال جهت تحکیم حکم سلطان مؤید فتوا داد که: «این شخص آن قدر ملعون است که حتی اگر یک قطره از خون وی به جایی بچکد باید آن را برید و به دور انداخت. تصادفاً قطره‌ای از خون شاعر بر روی انگشت همین روحانی می‌چکد. مردم از او می‌خواهند که انگشت خود را بنا به فتوای خویش قطع کند. آن روحانی نیز برای حفظ انگشت خود می‌گوید که من به عنوان مثال این حرف را گفتم.»36
نسیمی وقتی این بیشرمی را از آن زاهد می‌بیند با صدای رسا در میدان اعدام می‌خواند:
زاهدین بیر بارماقین کسسن دؤنر حقدن گئچر
گؤر بـو مسکین عاشقی سرپـا سویالار آغلامـاز37
ترجمه:
اگر یک انگشت زاهد را ببرند،حق را انکار میکند
حال که ابن عاشق مسکین را پوست میکنند و گریه هم نمیکند
شاعر میرفرخی گیلانی در مورد این پوست کندن نسیمی در بیتی حق مطلب را چنین اداء می‌نماید:
نسیمی چون وزید از جانب دوست
نسیـمی را بــرون آورد از پــوست
نسیمی هوشیاری و حاضرجوابی خود را تا دم آخر حیات حفظ می‌کند «این بزرگ مرد خطه‌ی آذربایجان در پای دار پاسخ دندان ‌شکنی را که بابک فرزند قهرمان آذربایجان در بغداد به خلیفه عباسی داده بود برای زاهدان و حکام شهر حلب می‌دهد و خاطره‌ی جانبازی‌های آن پهلوان و قهرمان را در خاطره‌ها زنده می‌نماید. وقتی در اثر پوست گرفتن خون زیادی از او می‌رود و رنگش در اثر کم‌خونی زرد می‌شود یکی از زاهدان ظاهربین به تمسخر می‌پرسد: تو که «انالحق» می‌گفتی و ادعای خدایی می‌کردی پس چرا از ترس رویت زرد شده؟
نسیمی جواب می‌دهد:
من خورشید آسمان عشق و محبتم که در افق ابدیت طالع شدم، خورشید نیز به هنگام غروب زرد می‌شود.
آن دم کــه اجــل مـوکـل مـرد شـود
آهـم چـو دم سحـرگهـی ســـرد شـود
خورشید که پردل‌تر از آن چیزی نیست
در وقـت فــرو شـدن رخـش زرد شـود38
■ روایت‌های دیگر از فاجعه شهادت
ـ روایت مسلمانان شهر عنتاب آناطولی(Gazi Antep)
دو روایت دیگر از فاجعه شهادت امیرسید علی نسیمی درمیان است که یکی متعلق به مسلمانان شهر عنتاب آناطولی و دیگری از پیروان اهل حق است.
در روایت مسلمانان آناطولی شهر عنتاب آمده است: «نسیمی در شهر عنتاب بود و یکی از دوستان نزدیک والی (استاندار) به شمار می‌رفت. مغرضان در صدد برمی‌آیند که بین او و والی عداوت ایجاد نمایند. بدین منظور یک نسخه از سوره‌ی یاسین را در تخت کفش او جای می‌دهند. آنها در محضر والی از او می‌پرسند که عقیده‌ی وی درباره‌ی کسی که سوره‌ی یاسین را در تخت کفش خود می‌برد چیست. نسیمی پاسخ می‌دهد که باید پوست آن شخص را برکنند و او را رسوا و مفتضح سازند. آنگاه به او می‌گویند که تو با این ترتیب در حق خودت فتوا داده‌ای. پس سوره‌ی یاسین را از تخت کفش او خارج ساخته و پوست او را برمی‌کنند. گویا او پوست خود را برمی‌دارد و تا حلب نیز به همان حال می‌رود و در آنجا می‌میرد.»39
در این روایت فولکلوریک مردم مسلمان عنتاب مسئله بی‌گناهی نسیمی دارای حائز اهمیت است و گویا این روایت فولکلوریک نیز براساس همان بی‌گناهی نسیمی تنظیم گردیده است ولی چون از نظر تاریخی مردم عنتاب می‌دانند که نسیمی در حلب به شهادت رسیده است لذا در آخرسر علاوه می‌کنند که او در همان حالی که پوست کنده شده‌ی خودش را برداشته بود به همان حال به شهر حلب رفته در آنجا می‌میرد.
ـ روایت اهل حق
در روایت اهل حق آمده است که روزی نسیمی از قبرستانی می‌گذشت. دید که مرده‌ای را در قبر تلقین می‌دهند. نسیمی اظهار می‌نماید تلقین برای مرده فایده‌ای ندارد چه اگر فرد مرده دارای کردار و افعال خوب باشد به او صد برابر عمل خوبش ثواب می‌دهند وگرنه بدین تلقین‌ها چیزی برایش در نظر نمی‌گیرند:
اگر کرده زین پیش کردار خوب
به او ‌می‌رسد یک ‌به صد در‌ حسوب
وگر کرده بدکاری و معصیت
نگردد درستکار زین تربیت
هرآن کاشته پس همان بدورد
برد حاصل خویش از نیک و بد
که‌ چون ‌نیست‌ دخلی ‌به ‌نعش ‌از ‌حساب
به ارواح باشد عتاب و خطاب
اگر معصیت داشته یا ثواب
به ارواح بدهند خیر و عذاب
اگر عاصی است غرق گردد به نار
اگر پاک باشد شود رستگار40
تلقین‌گر از این سخن نسیمی برآشفته و حدیثی از حضرت محمد(ص) را یادآوری می‌کند که براساس آن حدیث مردگان بعد از دفن در قبر برخاسته و مورد «مواخذ» و سئوال و جواب قرار می‌گیرند. نسیمی می‌گوید منظور از برخاستن مردگان از قبر «دون به دون» (جامه به جامه) گردیدن و مظهر به مظهر شدن و تولد دوباره در زندگی دیگر است و قبر همچون شکم مادر می‌باشد که مردمان از آنجا به دون (جامه، مظهر) دیگر، دوباره به دنیا آمده و عقاب و ثواب‌های خود در زندگی قبلی را می‌گیرند. تلقین‌گر اصرار می‌کند که دونی در کار نیست و برخاستن مردگان از قبر به صورت «جسمی است نه روحی». عاقبت بعد از مباحثی شرط می‌بندند که اگر گفته هر کدام درست باشد پوست آن دیگری را بکنند لذا برای این که بدانند که آیا خیزش و برخاستن از قبر جسمی است یا نه و نیز برای مطمئن شدن از این موضوع کفن را باز کرده و مقداری ارزن در داخل کفن می‌گذارند تا اگر مرده برای سئوال و جواب برخاست لابد باید کفنش دریده و ارزن پاشیده می‌شود.
پس بعد از ارزن‌گذاری در کفن، مرده را در قبر گذارده و برای جلوگیری از عدم فرار طرفین به اتفاق هم به خانه‌ای می‌روند تا فردا آمده و شاهد مدعا باشند. شب روح شاه فضل (نعیمی) به دیدار نسیمی آمده و با قهر و غضب می‌گوید:
اگر حق همی خواست در کاینات
کند کشف سرّ از حیات و ممات
‌چرا خویشتن خوار سازد به ‌دهر
بنوشد ز مخلوق در کام زهر41
شاه فضل‌اللـه اظهار می‌کند خداوند خود نمی‌خواهد راز زندگی و مرگ به این زودی برای مردم حل شود و مردم سر از راز زندگی و مرگ تا رسیدن موعد آن ـ درآورند پس می‌گوید چون نسیمی از قانون الهی قصور کرده و درصدد افشای سرّ برآمده است لذا باید سر گور رفته و کفن را پاره و ارزن را به اطراف بپاشاند تا چنین وانمود شود که مرده در قبر به صورت «جس کنون تو ز قانون کرده قصور
بباید روی بر سر قبر و گور
همه خاک آن قبر آری برون
بپاشی همه ارزن از اندرون
دگرباره باید کنی گور راست
شود ‌قول ملا درست آنچه خواست42
نسیمی اطاعت امر کرده و بعد از انجام عمل به خانه برگشته به استراحت می‌پردازد.
صبح فردا مردم با نسیمی و تلقین‌گر به مشاهده قبر رفته و بعد از نبش قبر متوجه می‌شوند که ارزن‌ها در گور به اطراف پاشیده شده و کفن نیز دریده است لذا آن را حمل بر برخاستن مرده به صورت «جسمی» تلقی کرده و به فتوای تلقین‌گر پوست از تنش می‌کنند.
به کندند پوست و را از بدن
که تا کس نگوید دگر این سخن
نسیمی بآن پوست کنده زتن
برفتند در نزد حق زان وطن
که‌ چون ‌کنده شد از تنش ‌پوست را
فدا کرد خود در ره دوست را
از او گشت راضی خداوندگار
به حق گشت ملحق در آن روزگار
چنین است آیین مردان حق
بباید شوند خوار در هر ورق43
برخلاف روایت فولکلوریک عنتاب که موضوع اصلی آن «بی‌گناهی» نسیمی بود مرکز ثقل روایت اهل حق بر روی «عقیده و اعتقاد» و به ویژه اعتقاد به تناسخ و دون به دون گردیدن و مظهر به مظهر شدن است. در اینجا به نظر اهل حق نسیمی را برای این پوست از تنش برمی‌گیرند که در حقیقت «اسرار هویدا» می‌کرد:
گفت آن یـار کـز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد44
ـ روایت اهل حق از برّه‌ ی قربانی و سیدعمادالدین نسیمی
اهل حق مقوله ای بنام برّه قربانی دارند که رابطه مستقیمی با مقوله‌ی «شهادت» دارد و شهدای راه حق و حقیقت را تمثیل می‌کند. از این شهدا غیر از نسیمی یکی هم «تُرک سربُر» یا «تُرک سر بُریده» است که در راه عشق حضرت علی(ع) سرش را بریدند. در «شاهنامه حقیقت» در این مورد آمده است:
در آن وقت ژولیده آن تُرک سر
بگیر آمد از دست خلق کَفَرْ
سرش را بریدند آن دم بگاه
بپا خاست، آمد به نزدیک شاه
سرش را نهادند در نزد یار
به آن گونه از حق بشد رستگار
چون ترک سر داد بر تیغ تیز
به حق بود مایل نبودش گریز
چو پروانه از عشق جان باختند
به راه علی سرفدا ساختند45
در روایت تمثیلی برّه قربانی هر یک از شهداء حق و حقیقت در مورد برّه قربانی هر عملی را که انجام می‌دادند در سرانجام زندگی دچار همان عمل گردیده‌اند. روایت برّه قربانی چنین است:
«شاه فضل بره‌ای داشت که خود مظهری بود و سر می‌داد، هرگاه آن حضرت مصلحت و احتیاج می‌دید به امرش برّه به وسیله تُرک سر بُر ذبح و به وسیله منصور به دار آویخته می‌شد، نسیمی پوستش را پاره و از بدن جدا می‌نمود، زکریا آن را شقه و سلاخی می‌کرد ]بانو[ عینه برّه را طبخ می‌نمود و بالاخره برّه‌ی آماده جهت صرف به حضور آورده می‌شد و پس از صرف، استخوان‌های برّه‌ی را درون پوستش می‌گذشتند.»46
گویا دنباله‌ی روایت چنین است که شاه فضل ولی ، با کراماتی که داشت با عصای خود بر آن پوست زده و برّه دوباره زنده می‌گشت.
روزی بدون حضور و نظارت شاه فضل، نسیمی، زکریا، تُرک سربر، منصور و بانو عینه بر حسب نیاز به غذا اقدام به کشتن برّه و خوردن آن می‌کنند با این تصور که اگر کارهای شاه فضل را به مثل او تقلید نمایند برّه دوباره زنده شده و آنها نیز از گرسنگی نجات خواهند یافت ولی چون آنها مقام والای شاه فضل را نداشتند هر قدر با عصا بر پوست برّه می‌زنند برّه زنده نمی‌شود.
شاه فضل بعد از اطلاع از ماجرا عاقبت زندگی آنها را به همان طریقی پیش‌بینی می‌کند که برّه را بی‌اذن او کشته‌اند. چنان نیز شده و نسیمی که همیشه پوست برّه را می‌کند در پایان زندگی پوست از تنش کنده می‌شود.
در اینجا «در واقع همان تقسیم گوشت قربانی ایوتی ](محافظ و نگهدارندگی)[ به شکل دیگری و سیر تطوری مسلک اهل حق را بیان می‌کند که عالی قلندر (مقام ایوتی) پس از شهادت هم زنده است زیرا شهدا همیشه زنده جاوید می‌مانند که ارج آنها پس از شهادتشان شناخته می‌شود. فضل‌اللـه و علی‌الاعلی ]و نسیمی[ به عنوان منادیان شیعه و رسیدن و اتصال به سرچشمه‌ی حق و حقیقت از عناصر پرمایه‌ی ادبیات شیعه و فرهنگ غنی ایرانی تغذیه کرده‌اند و مراحل تبدیل شدن به یک قهرمان حماسی مذهبی و یا به تعبیری دیگر، جاودانگی نائل شده‌اند اما در جریان واقعیت‌ها رنگ اسطوره و افسانه به خود گرفته‌اند.»47
■ آرامگاه‌های نسیمی
ـ آرامگاه حلب
بعد از شهادت نسیمی در حلب دراویش حروفی و خانواده ایشان برای او مقبره‌ای ترتیب داده و آن مقبره زیارتگاه اهل حق و حقیقت گردید. «رسول رضا شاعر نامدار آذربایجان که در سال 1968 میلادی در رأس هیئتی از معارف و هنرمندان آن سامان از مقبره‌ی شاعر در سوریه دیدن کرده است، در روزنامه ادبیات و اینجه صنعت چاپ باکو چنین می‌نویسد:
در شهر حلب کوچه‌ای به نام نسیمی وجود دارد که آرامگاه شاعر و همچنین خانه‌ی قریب 40 ـ 50 خانوار از اعقاب شاعر که هنوز نام جد بزرگ خود را حفظ کرده‌اند در این کوچه قرار دارد. در کتابخانه این شهر کتابی به ما نشان دادند به نام «مواد تاریخ شهر حلب» که در صفحه 114 جلد هفتم آن در باره‌ی نسیمی چنین نوشته شده:
در سال 820 نسیمی که در شهر حلب زندگی می‌کرده است در این سال کشته شده او شیخ حروفی‌ها بود و طرفداران زیادی داشت. پادشاه وقت که فزونی روزافزون طرفدارانش را می‌بیند فرمان می‌دهد او را گردن بزنند، پوستش را بکنند و بر دارش بیاویزند (ترجمه و نقل از روزنامه‌ی ادبیات و اینجه صنعت تاریخ 28 دسامبر 1968)48
ـ آرامگاه زرقان شیراز
قبلاً در بند 4 در رابطه با محل تولد سید عماد الدین نسیمی از قول اوحدی بلیانی آوردیم که او می‌نویسد: «نسیمی مولدش از الکای ](سرزمین)[شیراز است»49 تذکره ‌نویسان متأخر با اخذ این نظریه و انعکاس آن در تذکره‌های خود معتقد گردیدند که فاجعه پایان عمر شاعر در این شهر به وقوع پیوسته است، لذا در تذکره‌های لطایف ‌الخیال، تذکره‌‌ی ریاض‌ الشعرا، تذکره‌‌ی ریاض‌العارفین، تذکره‌ی‌ مزارات تبریز، نسیمی را اهل شیراز دانسته‌اند که اگر چنین باشد طبیعی است که نسیمی باید از ترکان قشقایی بوده باشد. این تذکره‌نویسان گاه نه‌تنها او را متولد شیراز بلکه متوفی همان منطقه نیز می‌دانند. در بین شهرهای فارس از همه بیشتر شهر «زرقان» نامزد داشتن آرامگاه سید عماد الدین نسیمی هست و مرقدی از او نیز در این شهر زیارتگاه اهل دل است.
در کتاب «فرهنگ مردم زرقان» (ص 19) در مورد موقعیت آرامگاه سید عماد الدین نسیمی آمده است که در چهار فرسنگی شمال‌ شرقی شهر شیراز، در خارج شهر زرقان آرامگاه سید عماد الدین نسیمی واقع و مقبره‌اش زیارتگاه مردم است و مردم از دور و نزدیک همین امروزه نیز نذر و نیازهای مختلفی را به آن مرقد مطهر اهداء می‌نمایند. این قبرستان با توجه به وجود مقبره سید عماد الدین نسیمی به «قبرستان سید» مشهور است و در محاوره‌ی روزانه مردم عوض این که بگویند به قبرستان زرقان رفتیم می‌گویند به «سید» برای زیارت رفته بودیم.
مقبره سید نسیمی حدود هفتاد سال پیش از طرف فردی به نام محمد حسن مصفا معروف به محمدحسین قناد به دنبال قبول شدن نذر و نیازش بازسازی و به صورت آبرومندانه‌ای درآمده است»50
■ شعر و خلاقیت نسیمی
عماد الدین نسیمی در ادبیات آذربایجان همچو ستاره درخشانی است که تا به امروز اکثر شعرا و نویسندگان از انور پرنور او بهره‌مند گردیده‌اند. نسیمی در نیمه‌ی دوم قرن 14 در آسمان ادبی آذربایجان درخشید و با اولین درخشش خود توانست شعرای پرقدرت آذربایجان از قبیل حسن اوغلو و قاضی برهان الدین را در سایه قرار دهد.
او در اولین ابتکار ادبی خود توانست زبان ساده و روان مردمی را وارد ادبیات آذربایجان نماید. این سادگی و روانی به قدری دارای صلابت و استحکام شعری است که گویی بعضی از اشعار او در همین دوره‌ی معاصر سروده شده است نه در ششصد سال پیش:
سن منه یار اول ‌کی کؤنلوم بیر دخی یار ایستمز
کؤنلومـون دلداری سنسن اؤزگه دلدار ایستمـز
ترجمه:
اگر تو یار من شوی که دیگر دلم یاری نمیخواهد
دلدار قلبم تویی که دیگر یاری نمیخواهم
نسیمی با زبان روان خود توانست آیات قرآنی و احادیث نبوی و واژگان عربی را در حد اعجاز در میان اشعار خود به کار برد. او چنان در به کار بردن آیات و احادیث استادی به خرج داده که کمتر شاعری بعد از او جسارت دنباله‌ روی او را در به کارگیری آیات قرآنی به خود داده است.
والضحانین آفتابی‌دیر یوزون(صورتت آفتاب والضحی ست)
جامع‌الحسنون کتابی‌دیر یوزون(صورتت کتاب جامع الحسن است)
محشرین یوم‌الحسابی‌دیر یوزون(صورتت یوم الحساب محشر است)
جنتین شمع و شرابی‌دیر یوزون51(صورتت شمع و شراب بهشت است)
نسیمی از اولین شاعران آذربایجان است که فکر و ایده‌های فلسفی را به ادبیات آذربایجانی وارد کرده است. شاعر در غزل:
منده سیغار ایکی جهان، من بو جهانه سیغمازام
گــوهر لامکـان منـم، کــون و مکـانـه سیغمازام
ترجمه:
هر دو جهان در وجود من هستند و لی من به جهان نمیگنجم
گوهر لامکان منم که در کون و مکان نمیگنجم
(این حقیر نیز غزلی با این مضمون دارم)
مهارت و استادی خود را در ارایه همین مضامین فلسفی اثبات کرده است.
شعرهای نسیمی در بحرها و وزن‌هایی سروده شده که گاه از اکثر آنها آهنگ درونی و موسیقی کلمات را به راحتی می‌توان احساس کرد:
یاره هر‌ ساعت سلام‌ اولسون سلام(هر ساعت به یار سلام باد،سلام)
عشرت و عیشی مدام اولسون ‌مدام(عیش و نوشش مدام باد،مدام)
یارسیز صحبت حرام اولسون‌حرام(صحبت بی یار حرام باد،حرام)
یاره بو معنی تمام اولسون تمام(این معنی برای یار تمام باد،تمام)
شاعر در بعضی از اشعار خود منصور حلاج را الگوی خود در پایبندی به عقاید خود دانسته و همچو او در آرزوی شهادت است:
همچو منصور اناالحق زده از غایت شوق
بـــر ســرِ دارِ بــلا نعـره ‌زنــان می‌آیــم
شاعر به ویژه در غزل ‌سرایی سرآمد شاعران آذربایجانی است. او در به کارگیری جناس استادی تمام‌عیار است. او در غزلی اشاره می‌کند که «هلال ماه» از دیدن زیبایی «هلال ابروی» یار است که چنان لاغر گردیده و گل سرخ از سرخی گونه‌های یار است که چنین رنگ سرخی به خود گرفته است.
هلاله دؤندی قمر قاش‌لارین هلالیندان)ابروان هلالت هلال ماه را میسازد)
بویاندی قانه قیزیل‌گل یاناغین آلیندان( گل سرخ از خون گونه هایت غلطان به خون میشود)
اگر نسیمی را بخواهیم در یک کلام معرفی نماییم باید بگوییم که «اشعار نسیمی» شاه اثر ادبیات آذربایجان است و نسیمی آغازگر دوره‌ای از ادبیات آذربایجان است که خود «سلطان ادبیات» آن دوران می‌باشد، دورانی به نام «دوران نسیمی»:
آی‌ایله گونش یوزون حیرانی‌دیر(ماه و خورشید حیران روی تو هستند)
مشک ‌ایله عنبر‌ساچین‌ترخانی‌دیر(مشک و عنبر پیرو گیسوی تو هستند)
چون ‌نسیمی عالمین سلطانی‌دیر(چون نسیمی سلطان عالم است)
دؤر اونون، دؤران اونون دؤرانی‌دیر51(دور گردون و گردش فلک،منظومه ی اوست)
■ اعلام سال نسیمی از سوی سازمان بین‌المللی یونسکو
سازمان بین ‌المللی یونسکو در جهت ارج‌گذاری به شعرای کشورهای مختلف در هر سال، سالی را به نام یکی از شعرای بزرگ یا ادیبی سترگ نامگذاری می‌کند که تا به حال برای کشورهای ترک ‌زبان «سال دده‌قورقود»، «سال ماناس»، «سال فضولی»، «سال مولانا جلال ‌الدین رومی» و سال 2008 میلادی را نیز «سال محمود کاشغری» نویسنده «دیوان اللغات تُرک» اعلام کرده است.
به مناسبت سال نسیمی صدها مقاله و کتاب و تحقیق و بررسی در تمامی کشورها در مورد نسیمی چاپ و منتشر شده است. سازمان یونسکو در حقیقت با اعلام سال 1973 به عنوان «سال نسیمی» کمترین دین خود را در حق این بزرگ مرد خطه‌ی آذربایجان به جای آورده و امید می‌رود که در سال‌های آتی نیز علاوه بر چاپ و نشر کتب و رساله و مقاله، فیلم‌هایی از این شاعر بزرگ و زندگی پرفراز و نشیب این مرد سترگ تهیه و پخش گردد.
با عرض پوزش از بلندی مقاله(امیر علی مطلوبی)
25/3/1392 – تبــریز
■ منابع و ماخذ:
1 ـ وصیت ‌نامه فضل‌اللـه حروفی، عبدالباقی گولپینارلی، نشریه شرقیات، ص 58 به نقل از جلالی پندری، ص 22
2 ـ متنهای حروفیه(حروفی متن ‌لری کاتالوگو)، صص 88 ـ 87
3 ـ دیوان نسیمی، مقدمه، مقابله، تصحیح حمید محمد زاده، نشریات دولتی آذربایجان، آذرنشر، باکو، 1972، ص 41
4 ـ مجالس‌العشاق؛ کمال‌الدین حسین گازرگاهی، نولکشور، مطبعه‌ی نولکشور کانپور، 1313 قمری، ص 162 به نقل از جلالی پندری، ص 23
5ـ جلالی پندری، ص 24
6 ـ مدخل نسیمی در دائره‌المعارف اسلامی، نوشته‌ی عبدالباقی گولپینارلی
7 ـ تذکره ‌الشعرا، قنالی ‌زاده حسن چلبی، به کوشش دکتر ابراهیم قوتلوق، جلد 2، از انتشارات تورک تاریخ قورومو (موسسه تاریخ ترک)، آنکارا، 1989، ص 985
8 ـ رساله‌ی ترکی حروفی به نقل از تاریخ عراق، جلد 3، ص 49 و همچنین نسخه خطی شماره 41 A متعلق به کتابخانه براون در لندن به نقل از نوشته‌های حروفیان، ص 221، به نقل از جلال پندری، ص 26
9 ـ تاریخ عراق، جلد 3، صص 47 ـ 46، جلالی پندری، ص 26
10ـ شذرات ‌‌الذهب فی‌اخبار من ذهب، ابن ‌عماد الحنبلی، المکتبه ‌التجاری للطباعه والنشر والتوزیع، بی ‌تا، الجزء ‌السابع، بیروت، ص 144، به نقل از جلالی پندری، ص 26
11 ـ تذکره ‌‌الشعرا، عاشق چلبی، به نقل از عثمانلی مولفلری، بروسه‌لی محمد طاهر، جلد 2، مطبعه ‌ی عامره، استانبول، 1971، ص 432، به نقل از جلالی پندری، ص 26
12 ـ عرفات ‌العاشقین، نسخه خطی کتابخانه ملی ملک، ش 5324، ورق ط 550
13 ـ لطایف ‌الخیال، نسخه خطی کتابخانه ملی ملک، ش 4325، به نقل از واژه ‌نامه گرگانی، ص 300
14 ـ ریاض‌الشعرا، نسخه خطی کتابخانه ‌ی ملی به نقل از واژه ‌نامه گرگانی، ص 24
15 ـ ریاض ‌العارفین (تهران، کتابخانه مهدیه، 1316، ص 406
16 ـ مزارات تبریز، نسخه‌ ی کتابخانه دانشکده تاریخ و زبان دانشگاه آنکارا، ش 1297، به نقل از آگاهی‌های تازه از حروفیان، مجله دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (سال دوم، شماره دوم)، ص 40
17ـ میرزا حسن حسینی فسایی، فارسنامه‌ ی ناصری (تهران: کتابخانه‌ی سنایی، 1312) گفتار دوم ص 151، محمد علی مدرس تبریزی، ریحانه ‌الادب، چاپ دوم (تبریز ـ چاپخانه‌ ی شفق، بی‌تا)، جلد 6، ص 174 به نقل از جلال پندری، ص 27
18 ـ توحید نامه، نسخه عکسی کتابخانه ملک (برگ 180 الف) به نقل از عالی قلندر و شاه فضل ‌‌ولی، ص 131
19 ـ عالی قلندر و شاه فضل‌ ولی، ص 131
20 ـ عماالدین نسیمی، حمید آراسلی، نشریات دولتی آذربایجان، زیر نظر حمید محمدزاده، باکو، 1973، ص 8
21 ـ شذرات ‌الذهب، ص 144
22 ـ دیوان فارسی فضل ‌اللـه نعیمی تبریزی و عماد الدین نسیمی شیروانی، ص 16
23 ـ استوانامه، نسخه خطی کتابخانه دانشکده ادبیات تهران، ش 102 د، به نقل از جلالی پنداری، ص 28
24 ـ توحید نامه، به نقل از عالی قلندر و شاه فضل ولی، ص 131
25 ـ برگرفته از عناوین دیوان نسیمی کتابخانه تبریز و مجلس سنا
26ـ آغاز فرقه حروفیه، ص 74
27 ـ آغاز فرقه حروفیه ، ص 75
28 ـ دیوان فارسی فضل‌اللـه نعیمی، ص 35
29 ـ مجموعه رسایل حروفیه، اسکند رنامه، صص 115 ـ 114
30 ـ دیوان فارسی: ص 20
31 ـ تشیع و تصوف، ص 176
32 ـ عماد الدین نسیمی، حمید آراسلی، ص 19
33 ـ عماد الدین نسیمی، حمید آراسلی ، ص 24
34 ـ مقصود نویسنده این است که ابن شنقشی شکایت خود را از بابت کافر و مرتد و ملحد بودن نسیمی مطرح کرد و نائب ‌الحکومه گفت اگر اتهام کفر را بر نسیمی ثابت نکنی خود تو را خواهیم کشت و ابن‌شنقشی از ترس این که نتواند مدعی خود را اثبات نماید از دعوی خود برگشت و نسیمی نیز به عنوان این که فرد مسلمانی است کلمه ‌ی شهادتین اشهدا ان لااله‌الا‌اللـه و اشهدان محمداً رسول‌اللـه را برای اثبات مسلمانی خود اداء نمود.
35 ـ کنوز الذهب فی‌ تاریخ حلب، نسخه‌ ی کتابخانه‌ ی تیمور پاشا مصری در قاهره، به نقل از: محمد راغب الطباخ الحلبی، اعلام النبلاء به تاریخ حلب الشهداء (حلب، مطبعه‌العلیمه، 1925)، الجزء ‌الثالث، ص 15 و 16 به نقل از زندگی و اشعار عماد الدین نسیمی، جلالی پندری، صص30 ـ 29
36 ـ عماد الدین نسیمی، حمید آراسلی، صص 26 ـ 25
37 ـ دیوان نسیمی، حسین فیض‌الهی وحید (حسین اولدوز)، انتشارات یاران، چاپ سوم، تبریز، 1383، ص 21
38 ـ دیوان نسیمی، حسین فیض‌الهی وحید (حسین اولدوز)، انتشارات یاران، چاپ سوم، تبریز، 1383، ص 20
39 ـ عماد الدین نسیمی، حمید آراسلی، ص 26
40ـ حق‌‌الحقایق یا شاهنامه حقیقت. حاج‌ نعمت ‌اللـه جیحون‌ آبادی، متن مصح با مقدمه و یادداشت‌ها و تفاسیر دکتر محمد مکری، کتابخانه‌ ی طهوری، چاپ دوم، تهران، 1361، ص 266
41 ـ حق‌‌الحقایق یا شاهنامه حقیقت. حاج‌ نعمت ‌اللـه جیحون‌ آبادی، متن مصح با مقدمه و یادداشت‌ها و تفاسیر دکتر محمد مکری، کتابخانه‌ ی طهوری، چاپ دوم، تهران، 1361، ص 268
42 ـ حق‌‌الحقایق یا شاهنامه حقیقت. حاج‌ نعمت ‌اللـه جیحون‌ آبادی، متن مصح با مقدمه و یادداشت‌ها و تفاسیر دکتر محمد مکری، کتابخانه‌ ی طهوری، چاپ دوم، تهران، 1361، ص 268
43 ـ حق‌‌الحقایق یا شاهنامه حقیقت. حاج‌ نعمت ‌اللـه جیحون‌ آبادی، متن مصح با مقدمه و یادداشت‌ها و تفاسیر دکتر محمد مکری، کتابخانه‌ ی طهوری، چاپ دوم، تهران، 1361، ص 268
44 ـ دیوان حافظ، مصحح محمد قزوینی، ص 124
45 ـ شاهنامه حقیقت، ص 269
46 ـ گنجینه ‌ی یاری (ص 35 ـ 27) به نقل از عالی قلندر و شاه فضل ولی، ص 110
47 ـ عالی قلندر و شاه فضل‌ ولی، ص 110
48 ـ دیوان فارسی فضل ‌اللـه نعیمی تبریزی و عماد الدین نسیمی شیروانی، ص 19
49ـ عرفات العاشقین، نسخه خطی کتابخانه ملی ملک، ش 5324 ورق ط 550.
50 ـ رباعیلر، عماد الدین نسیمی، ترتیب‌ گر جهانگیر قهرمانوف، انتشارات آکادمی علوم آذربایجان ، باکی، 1973، ص 92
51 ـ رباعیلر، عمادالدین نسیمی، ص 44

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 1563 نفر 3165 بار خواندند
زهرا نادری بالسین شریف آبادی (10 /08/ 1394)   | امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) (11 /08/ 1394)   | ملیکا مطلوبی (18 /08/ 1394)   | کرم عرب عامری (18 /08/ 1394)   | هما تیمورنژاد (20 /08/ 1394)   | عباس یزدی(طوفان) (16 /10/ 1394)   | محمد مولوی (09 /03/ 1399)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا