مبهم تر از سپید در اشعار حافظ
حافظ را خداوندگار ایهام دانسته اند . این سخن گزافی نیست چون واقعن دریایی مواج از ایهام در دیوان حافظ وجود دارد که تا امروز بعنوان یک نماد در این آرایه بدیعی شناخته شده است هرچند آرایه های دیگر نیز در اشعار حافظ به قدرت دیده میشود اما بحث امروز من ابهام است . ابهام یعنی پیچیدگی در تصاویر یا بعبارت دیگر تصاویر چند بعدی که بعضی معتقدند ارمغان شعر سپید است به همین دلیل من تحقیقی داشتم در بعضی ابیات حافظ ببینیم چه تصاویری پیچیده ای در اشعار این بزرگرمرد عرصه غزل وجود دارد و به نتایج بسیار جالبی دست یافتم . همگی این غزل بسیار زیبای حافظ را بارها خواندیم :
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش و عیار کجاست
در این بیت نسیم در سه معنا ابهام دارد : نسیم = باد آرام ، نسیم نام یکی از عیاران قلعه الموت بوده که از ملازمان حسن صباح محسوب می شده است و همچنیم نام دختری بوده که شاه شجاع اوصاف اورا بر شمرده است . بنابراین در دید ظاهری شاید اینطور به نظر برسد که نسیم منظور باد آرام است اما با عنایت به واژه های عیار – منزل – ماه – عاشق کش ابهام کلمه نسیم کاملن روشن و آشکار می شود . عیاران در هنگام جابجایی در مکانهایی به نام منزل توقف می کرده اند . ضمنن به منزلگاه معشوق نیز اشاره دارد . پس این بیت می تواند چندین تصویر پیچیده و تو درتو را به نمایش بگذارد نسیم در سه چهره – معشوق – مسافرت – اتراق کردن در منازل مختلف ویژگی های سحر و صبح . و دیدن ماه که در سحر جایگاهش با بقیه شبها متفاوت است و معمولن هلالی از ماه دیده می شود و بدر کامل قبل از سحر غروب می کند و با تیزی هلال می توان اقدام به قتل کرد که حافظ این چهره ماه را عاشق کش تشبیه کرده است . تناسب واژگان و حریم واژگان از جمله موارد بسیار عجیبی است که حافظ در این بیت زیبا نشان داده است . این نشان میدهد که فضای غزل بقدری غنی و پر ظرفیت است که می توان در یک بیت این همه تصاویر پیچیده را جای داد.
ابیات بعدی این غزل نیز قابل تامل است از نظر ابهام که من به همین یک بیت بسنده می کنم .
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه دار که من می روم الله و معک
. ( ریش = زخمی ، مجروح - اللهُ معک = خدا همواره پشت و پناهت باشد) "ای" در اینجا حرف ندایی است که منادای آن (معشوق) حذف شده ، یعنی در اصل : "ای کسی که " بـوده . "حقنگهدار" را دو جور میتوان خواند : 1- خدا نگهدارت باشد . 2- حقوق و تعهد نمک (نمکگیرشدن) را به جا بـیـاور . در بارهی "حق نمک" که هنوز هم جزء باورهای ماست ـ البته در قدیم کاملن رعایت میشد – یک نوعی تعهّد اخلاقی و جوانمردی است که بین کسانی که "نان و نمک" یکدیگر را میخوردند ایجاد میشد و اخلاقن و وجدانن به هم خیانت نمیکردند . در این بیت چند برداشت از "حق نمک" میتوانیم داشته باشیم : 1- در قدیم برای ضد عفونی کردن زخمهای ناسور (زخم کهنه و عفونی) از نمک استفاده میکردند ، که خیلی سوزش داشت ، پس در اینجا میگوید که آرزوی و خیال بوسه از لب نمکین تـو باعث سوزش زخم دل من (زخم عاشقی) شده . 2- چون لب نمکین تـو را بوسیدهام هم نمک (نمک خوردهی) یکـدیگر شدهایم . معنی بیت : ای کسی (معشوق) که دل مجروح من با لب تـو حقّ نمک دارد ! خدا نگهدار تـو باشـد (حقوق نمک را رعایت کن) ، من میروم خدا پشت و پناهت باشد .
باز تصویر محکمتری نیز در اینجا وجود دارد این تصویر خیلی پیچیده است به طوری که باید روی آن تمرکز کرد برای این که کسی حق نمک را یا حق چیزی را بجای آورد باید بایستی تا او حق را ادا کند اما حافظ می گوید من میروم دقیقن نقطه مقابل آن یعنی پارادوکس معنایی را دنبال می کند فکر می کنم حافظ منظور خاصی از این قضیه داشته است که صد البته دلیل رفتنش را در ابیات دیگر بیان می کند . اما در همین بیت تمام واژگان در یک حریم متناسب پیرایش شده اند اینهمه معنی در یک بیت حافظ نشانگر ایجاز و ابهام متنوع است . در سپید امروز لازم است که شاعر حروف اضافه و کلمات اضافه را حذف کند . یعنی کلماتی که بار معنایی کلام را کاهش می دهد از شعر حذف می کنند حافظ هشت قرن پیش این کار را به شیوه بسیار خلاقانه ای در همین بیت عمل کرده است . در این بیت کلمات زیادی به قرینه معنایی از شعر حذف شده اند .
((( این حق را « بزودی » ادا کن که « در غیر این صورت » من « از دست » می روم الله معک نیز یک تعبیر زیبای عربی است که در بین عربها مصطلح شده یعنی خدا نگهدار ، حدا حافظ .
آن دم که به یک خنـده دهم جان چو صـُراحی
مـسـتـان تـو خـواهـم کـه گـزارنـد نـمــــــــازم
( صـُراحی = تـُنـگ شراب ، مـیـنا ، ظرفی که گردنی باریک و دهانهای تنگ دارد ، هنگامی که شراب را با صراحی در جام میریزند به خاطر دهانهی تنگ و گردن باریک آن صدایی شبیه قهقه از آن بلند میشود که آن را : "خندهی صـُراحی" گفتهاند) این بیت در ادامهی بیت قبل خطاب به معشوق (شمع) است . این بیت دو خوانش دارد : یکی اینکه بعد از جان مکث کنیم که در این صورت "چو صراحی" به "مصرع بعد" ارتباط پـیـدا میکند یعنی همانطور که مستان بر صراحی نماز میگـزارنـد بر من هم نماز بخوانند ـ مستان در حالت مستی سرشان به طرف پایین میافتد و حافظ در اینجا میگوید بر صراحی تعظیم میکنند و به طرفش رکوع و سجود میکنند ، نماز میگزارند ، البته در اینجا ؛ "نـمـاز" ، "نـمـاز مـیـّت" است که رکوع و سجود نـدارد ـ ؛ "چو صراحی" بر میگردد به "دهم جان" البته این خوانش صحیح تر است چون که "خـنـده" هم صدای صُراحی است ؛ یعنی همانطور که صراحی با خنده جانش بیرون میآید ـ شراب درون صراحی را جان یا خون او دانسته همانطور که گاهی شراب را خون جام گرفتهاند و وقتی تمام خون کسی بیرون بریزد میمیرد ـ "مـسـتــان" ایهام دارد : 1- عاشقان تـو که از بـادهی عشق تـو سرمسـتـنـد . 2- استعاره از چشمان معشوق . به نظر میرسد که معنی دوم متناسب تر است زیرا عاشق نسبت به کسانی که عاشق معشوقش هستند حسادت و غیرت میورزد و تحمّل آنها را نـدارد .
این ظرفیت بسیار بالای غزل است که عده ای معتقدند عمر آن بسر آمده و دیگر نباید غزل گفت چون گذشتگان مثل سعدی و حافظ و مولانا در این سبک سنگ تمام گذاشته اند . غافل از اینکه قبل از سعدی نیز کسانی فکر می کردند که ظرفیت شعرعروضی پایان یافته و با وجود فردوسی و نظامی و خاقانی و ناصر خسرو باید دفتر این سبک را ببندیم . اما دیدیم که ظهور سعدی این فرضیه را غلط اعلام نمود و نادرستی ان با ظهور مولانا و حافظ بیشتر آشکار شد . در حالیکه یک ملت با این زبان بسیار شیرین عمرش را گذرانده است و موسیقسی روحش را از آن ارتزاق نموده است .
هما نها که این ادعا را نموده اند هر روز می بینند که چه شاعران زبر دستی در عرصه کلاسیک ظهور می کنند و اینده را نمی توان پیشا پیش محاکمه نمود . زیرا آینده ممکن است مثل ما در مورد گذشته اش قضاوت ننماید .
بنا براین همه باید به دیدگاه ها و قوالب و سبک های مختلف احترام بگذارند و متکبرانه حکم صادر نکنند که زمان این یا آن به پایان رسیده است . زیرا این یک سلیقه شخصی است و حضور هزاران شاعر در سبک ها و قالب های مختلف نشانگر باطل بودن این فرضیه های بی استناد و بی منطق است .
30/5/90 جابر ترمک
نظر 1
کرم عرب عامری 20 دی 1394 15:02