به نام خدای شعر
مقدمتن عرض کنم که از ابتدای حضورم در فضای مجازی تا مروز که حدود 7 سال می گذرد و از اوایل سال 88 تاکنون همیشه سئوالات متنوعی در مورد غزل امروز در بین مخاطبان اشعار بوده است که شاید هنوز هم این نوع نگاه ها به نوع غزل امروز وجود داشته باشد .
به همین بهانه سه مقاله ی ارزشمند سه بزرگوار دکتر کاووس حسنلی تحت عنوان (چگونگی تاثیر پذیری غزل امروز از جریان های معاصر شعر )از سایت سارا شعر
( دکتر مهدی موسوی از مقاله جستاری در مورد غزل امروز ) از سایت ادبی وازنا
و مقاله ی ارزشمند استاد عباس تربن منتقد و صاحب نظر شعر امروز تحت عنوان ( نگاهی گذرا بر جریان غزل دهه ی هفتاد ) از سایت ادبی سارا شعر را که کاملن با هم ارتباط داشتند با هم تلفیق کردم و چکیده آنها را در اینجا به معرض دید دوستان قرار می دهم . شایسته است علاوه بر این متن شاعران عزیز هر سه مقاله را بطور جداگانه مطالعه نمایند تا مفهوم کامل غزل امروز و سیر تحول آن را دریابند
اینکه چقدر شعر امروز را و به تبع آن غزل امروز را می شناسیم مقوله ی مورد بحث من نیست . اگرچه خود دارای اهمیت زیادی است . هنوز کتاب موثق و معتمدی در باره ی این نوع از شعر امروز در دسترس نیست و به نظر من محققان می توانند این مطلب را سرلوحه ی یک اثر ارزشمند بعنوان یکی از منابع مورد نیاز در رشته های مربوط به دانش ادبی قرار دهند .
در مورد غزل امروز سخن بسیار زیاد تر از آن است که تصورش را می کردم از اساتید برجسته ی دانشگاه های کشور گرفته تا منتقدان و صاحب نظران عزیزی که حول و هوش این قضیه قلم فرسایی کرده اند .
نگارنده معتقد است که غزل معاصر دارای سه فصل زندگی متفاوت می باشد :
فصل اول غزل دوره بازگشت تا آواخر دوره مشروطه
فصل دوم از دوره ی مشروطه تا اواسط دهه ی هفتاد
و فصل سوم از اواسط دهه ی هفتاد تاکنون
مهمترین عنصر مشترک این سه فصل به عقیده ی من خلاقیت و نو آوری است که در هر دوره به تناسب اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی لزومن در غزل احساس می شد و در فصل سوم این مسئله بشدت اوج گرفت .
اگر بخواهم با دید انتقادی به این قضیه نگاه کنم فصل سوم زندگی جدید غزل پر بارترین و زنده ترین دوران تاریخ این قالب ارزنده ی ادبی بوده است . و آثاری خلق شده که در آینده بازتاب بسیار زیادی در مجموعه ی بدنه ادبی زبان پارسی خواهد داشت . اینجا بود که هضم کردم سخن ارزشمند استادم جناب دکتر ابوالحسن نجفی که دهه ی 90 دهه ی غزل را برشمرده اند .
نگارنده با توجه به زمینه ی تحصیلات و تجربیات خود طی سه دهه گذشته در ادبیات با تحلیلی که روی شعر در روزنامه های همشهری و سلام و شرق در سال 82 داشته شعر را ظهور آنی احساس شاعر از ضمیر ناخود آگاه او می داند . و با توجه به عدم استقبال چشم گیری که از جریانهای مختلف فکری در قالب کردن فکر به شعر در بین نسل جوان امروز و دیدگاه های اکابر بسیار بزرگ ادبیات از جمله دکتر زرین کوب و علامه دکتر شفیعی کدکنی و اکثریت قریب به اتفاق علمای امروز ادبیات شعر را زائیده ی احساس شاعر دانسته و اگر از شعری اندیشه ای برداشت می شود باورهای درونی و قلبی شاعر است که از احساس او سر چشمه می گیرد ، نه تفکر شاعر . زیرا تفکرات شاعر را باید در حوزه های مختلف غیر از شعر به بررسی نشست .
به همین منظور غزل معاصر را از دهه ی 50 به بعد و سیر تحول چشمگیر آن در دو بخش جداگانه مورد بررسی قرار می دهم
بخش اول :
منوچهر نیستانی با انتشار کتاب « دیروز خط فاصله» (۱۳۵۰) تحولی شکلی و محتوایی در غزل ایجاد کرد. در گرامی نامه «گوهران » نیز به نقش او در تحول غزل پرداخته شده و محمد علی بهمنی در مصاحبه های گوناگون « نیستانی » را آغازگر این شیوه نامیده است.(دیدار در متن یک شعر – مجموعه مقالات حسین منزوی)
حسین منزوی در سال ۱۳۵۰ مجموعه «حنجره زخمی تغزل » را به چاپ رساند دراین مجموعه، غزلهایی نظیر« دریای شور انگیز چشمانت… » هرچند بسیار کم تعداد ، خبر از تغییری عمده در غزل فارسی می دادند تغییری که شاید تجربه های «ایرج میرزا» و «عشقی » برای تلفیق زبان و دغدغه های نو با حفظ قالب وصنایع ادبی بدون غلتیدن در ورطه ژورنالیسم را می توانست به کمال برساند.
متأسفانه چاپ کتاب بعدی منزوی یعنی «از شوکران وشکر» سالها به تعویق افتاد و تنها در سال ۱۳۶۸ این مجموعه به چاپ رسید که شامل پاره ای ازآثار نئوکلاسیک موفق او نظیر« زنی که صاعقه سا آنک …»(۱۳۵۳) بود اما کتاب «عشق در حوالی فاجعه» که به فاصله نزدیکی از آن چاپ شد جدا از آنکه حاوی بخشی از بهترین آثار او بود به همراه مجموعه «ازکهربا وکافور» توانست چهره زنی را در غزل نئوکلاسیک تبیین کند که از معشوق درشعر گذشته ، فراتر رفته و دارای شخصیت پردازی وحرکت در طول وعرض روایت بود. این رویکرد بر یکی از جریانهای مهم غزل امروز(جریان اول) تاثیرات فراوانی را به صورت مستقیم یا غیرمستقیم گذاشت. مجموعه های بعدی منزوی تا زمان مرگش به هیچ عنوان قابل بحث و مقایسه با کارهای قبلی او نبود.
زبان منزوی هرچند امروزی ست اما صلابت خاصی دارد که ترکیب آن با محتوای عاشقانه غزلها پارادوکس دلچسبی را به دست می دهد اما جدا از این زبان امروزی ونگاه زمینی او به معشوق ، شعر منزوی همان دغدغه های انسان قرن هفتم را دارد! ابیات دارای استقلال معنی و در پی کشف وتکانه و از آن طرف استفاده بکر از قافیه و ردیف هستند. منزوی بیش از آنکه محتواگرا باشد به ایجاد زیبایی درسطح غزل فکر می کند البته قابل ذکر است که مهارت او نیز در شعرهای عاشقانه زمینی بسیار بیشتر است وهرجا به آن زن ملموس پرداخته قدرت بیشتری راازخود نشان داده است. درهرصورت منزوی تا پایان عمر نیز همان مسیر ابتدایی را ادامه داد وبه تجربه جدیدی در زمینه غزل دست نزد .
در کنار منزوی سیمین بهبهانی نیز نقش عمده ای در تغییر روند شعر کلاسیک ایفا نمود در مجموعه « رستاخیز»(۱۳۵۳) کم کم آثاری دیده شد که به نوعی بیانگر حرکت او به سمت غزل نئوکلاسیک بودند آثاری با دغدغه هایی تازه تر و زبانی روانتر! هرچند فخامت بی دلیل زبان بهبهانی درسالهای بعد نیز ادامه یافت و با آنکه به ترکیب وسازگاری با زبان امروز دست زد اما هیچگاه فخامت کلاسیک زبانش و استفاده از واژه های مهجور از بین نرفت و باعث شد بسیاری از تلاشهای وی برای نزدیکی به زبان امروزین شعر عقیم بماند! دو اثر بعدی بهبهانی « خطی زسرعت وآتش »(۱۳۶۰) و«دشت ارژن»(۱۳۶۲) جدا از غزلهای نئوکلاسیک، تجربه های جدید وزنی او را نیز نشان دادند. خود بهبهانی دراین باره می گوید:« دربسیاری از موارد بوده وهست که نخستین پاره از عاطفه وخیالی که در قالب جمله یا الفاظ کوتاه به ذهنم متبادر شده خود دارای نوعی وزن است که من حالا به خوبی وآسانی عادت کرده ام که همان وزن را درحال وهوای برانگیختنش دنبال کنم»
شعرهای او آنجا که از تصاویر ونشانه ها فاصله می گیرند به نوعی شعارزدگی دچار می شوند که شاید حضور او در فعالیتهای سیاسی وفرهنگی در این زمینه بی تأثیر نبوده است اما نکته ای که نمی توان از آن چشم پوشید فضای روایی حاکم بر اکثر آثار او و دیالوگهای بجایی است که توانسته شخصیت پردازی را در غزل به انجام برساند و صداهای گوناگون(هر چند تحت سلطه استبداد کلاسیک وروابط دودویی ارزش گذاری ها) در کنار هم بیاورد خود او در این باره می گوید :« غزل مرا می توان چند صدایی خواند از جهت اینکه کاراکتر واندیشه ها متعدد ، متنوع ومتشخص اند» این فضای روایی در کنار شعرهای تصویری او بعدها بر روی شاعران جوان تأثیر بسزایی داشت.
دهه 70 دهه ی جسورانه ی شاعران جوان در عرصه ی غزل بود غزل نو، غزل فرم، غزل پست مدرن.... اینها عناوینی است که در آن سالها بر سر زبان ها افتاده بود و هنوز هم ادامه دارد این عناوین به درست یا غلط، به دسته ای از غزل های موجود اطلاق شده است. غزل، قالبی که همچون دیگر قالب های کلاسیک همواره شائبه محدودیت و گریزناپذیری از چارچوبی از پیش مشخص و دست و پاگیر درباره اش وجود داشته، طی پانزده سال اخیر در معرض نوآوری و جسارت شاعران معدودی قرار گرفته که با وجود مخالفت و جبهه گیری غزلسرایان نام آشنا، نهایتا موفق به پوست اندازی و یافتن چهره و هویتی متفاوت از قبل شده است. بی اینکه قصد ارزشگذاری داشته باشیم، باید قبول کنیم که غزل امروز دیگر غزل دهه۶۰ نیست. منشا این تغییر را شاید بتوان به اوایل دهه۷۰ مربوط دانست ، زمانی که شاعرانی جوان سعی کردند مجددا دست به تعریف این قالب در شعرهایشان بزنند و از هنجارهای معمول آن زمان، عدول ورزیدند. از برجسته ترین این شاعران شاید بتوان به محمد سعید میرزایی اشاره کرد. شاعری که در سال 76 با چاپ مجموعه غزلی متفاوت درها برای بسته شدن آفریده شد موجی از تایید و مخالفت را در جامعه غزل برانگیخت. جز او نیز شاعرانی بودند که گام هایی در نو کردن غزل برداشته باشند اما این گام ها معمولا منحصر به تک شعرها یا چند شعر معدود بود. طبیعی است که با تولد نگاهی تازه به غزل، بسیاری از شاعران جوان به تقلید از شعرهای شاعران نوگرا، به سرودن در این قالب بپردازند. این تقلیدهای ناآگاهانه و محض، متاسفانه منجر به این شده که شاعران جوان بیشتر به هنرنمایی و هماوردطلبی در این قالب بپردازند و هیچ گاه دست به کشف خود، حرف ها و قوه خلاقشان نزنند. اینکه چه شعرها پس از شعرهای احمد شهدادی و حسن صادقی پناه، به سارای معروف افسانه سبلان تقدیم شد و چه بسیار شعرها که پس از شعر صدا زکالبد تن به در کشید مرا ی سید رضا محمدی سروده شد،از این دست تقلیدهای ناآگاهانه است. این مدگرایی را شاید بتوان از بزرگترین آفت های حرکت های تازه دانست. چرا که معمولا در حد تقلید صرف که درغزل به شکلی جدی با آن مواجه هستیم باقی می ماند و مخاطبان این قالب، تنها با طیف وسیعی از شعرهای شبیه هم مواجه می شوند که مدام مضامین، تصاویرو تعابیر مشابهی را تکرار می کنند.
زبان شعر مهمترین رکنی است که باید بدان توجه داشت :
برخی از شاعران اندکی معاصرند، برخی تقریباً معاصرند و برخی بسیار معاصرند. آنان که در همهی حوزهها و عرصهها آشناییزدایی و نوآوری میکنند از دیگران معاصرترند.
آن دسته از شاعران معاصر که خواستهاند در قالبهای سنتی نوآوری کنند، هرگز همانند هم نیستند. برخی از آنان تنها در حد بیان مضامین و مفاهیم جدید نوگرایی کردهاند، و در حوزههای دیگر کاملاً سنتی ماندهاند. برخی از آنان، به تصویرسازیهای تازه روی آوردهاند و در حد آفرینش صورتهای تازهی خیال از شعر گذشته فاصله گرفتهاند. برخی دیگر با فاصله گرفتن از مفهومهای کلی و روی آوردن به عینیتهای جهان پیرامون خود، کوشیدهاند تا سرودههایشان چونان آینهای روشن، تصویرهای زندگی امروز را بازتاب دهد. بیشتر این سرودهها بدون رخداد حادثهای در زبان پدید آمدهاند. اما برخی دیگر از سرودههای معاصر تنها همانندی که با شعر گذشته دارند، در وزنِ عروضی آنهاست و بجز عنصر وزن، هیچ همسانی با شعر سنتی ندارند. در این مجال اندک فرصت پرداختن به همهی اینگونهها و امکان بررسی جریانهای موجود در قالبهای سنتی شعر معاصر وجود ندارد. اما برای آشنایی اندک با اینگونه از نوآوریها، برخی از آنها را باز مینماییم.
شعر دورهی مشروطه تنها در به کارگیری زبان مردمی و بیان مفاهیم تازهای همچون آزادی، قانون، مجلس و با شعر گذشتهی خود تفاوت کرد. اما از آنجا که گلویِ فریاد مردم شده بود، تپنده و انگیزنده بود. از دیدگاه ادبی ضعیف و از دیدگاه اجتماعی پویا و پُربار بود. این شعر بیش از اینکه "شعورانگیز" باشد "شورانگیز" بود، اما نمیتوانست سمت و سویی فرازمانی و فرامکانی بیابد. شعر این دوره تنها، وسیلهای برای بیان مضامین جدید اجتماعی شده بود. در هیچ دورهای از دورههای شعر فارسی به شدت دورهی مشروطه، زبان به ابزار و وسیلهی صِرف تبدیل نشده بود. در این دوره، مفاهیم انتزاعی و ذهنی پیشین و مضامینی چون مدح پادشاهان، وصف فصلها و جای خود را به مضامینی عینی و اجتماعی داد.
رابطهی جامعه و ادبیات، رابطهای دوسویه است. همان گونه که تحولات اجتماعی بر ادبیات تأثیر میگذارد، ادبیات نیز در روند تحولات اجتماعی میتواند نقشی بسزا داشته باشد. تأثیر این رابطهی دوسویه در دورهی مشروطه به خوبی هویداست. جریانات انقلاب مشروطه، زبان ادبی، بویژه شعر را از سلطهی دربار و تکلفات ادبی ناشی از آن رهانید و با خروج شعر و نثر از انحصار خواص، موجب رواج آن ها در میان عامهی مردم شد. این رهایی نیز به نوبهی خود بر روند انقلاب مشروطه و پیروزی آن اثر گذاشت. ادبیات برای نخستین بار آینهی انعکاس دردها و رنجهای مردم به زبان آنان شد و این امر از سوی دیگر موجب نشر حقایق در میان مردم، بالا رفتن آگاهی سیاسی و در نتیجه ترغیب آنان به انقلاب شد.
بعد از آن که شور و التهاب جریانات دورهی مشروطه فرو نشست و شعر نیمایی در جامعهی ادبی ایران راه باز کرد، در شیوهی بیان و زبان بخشی از شعر سنتی نیز تغییراتی پدید آمد:
خانلری که از خویشان نزدیک نیما بود، در دورهی دوم زندگی خود روابط مناسبی با نیما و اندیشههای او نداشت، اما تا حدودی به نوعی تازگی و نوجویی و تحول ادبی اعتقاد داشت. او اوزان و بحور فارسی را آن قدر متعدد و فراوان میدانست که لازم نمیدید، شاعر برای گفتن هر نوع شعر، اوزان را بشکند و یا شعر آزاد بگوید
از شاعرانِ دیگری که در این دوره، به برخی از نوگراییها، روی خوش نشان دادند، توللی است. فریدون توللی که در آغاز شاعری از شیفتگانِ نیماست، آثار نیما را که پس از افسانه سروده شده نمیپسندد، و آن را "کلاف سردرپیچ" و نوعی انحراف در شعر فارسی گمان میکند. توللی نوگرایی را در حدِ ساخت صور تازهی خیال، زبانِ سادهی امروزی و بیان احساسات فردی و شخصی میپذیرد. او در مقدمهی نخستین مجموعه شعر خود (رها) که در سال 1329 منتشر میشود، شیوهی بیانی سنت گرایانِ دورهی خود را محکوم میکند و با بیانی طنزآمیز مینویسد:
"برای کهن سرایان مقلد امروز، یک بسته شمع، چند بوته گل، چند شاخه عود، چند مثقال زعفران، چند سیر بادام، یک قرابه شراب، یک ظرف نقل، یک دسته سنبل، چند قبضه کمان، چند دانه لعل، چند اصل سرو و سه چهار بلبل و پروانه کافیست تا آنها را با کلماتی از قبیل کنعان و مصر و خسرو و شیرین و یوسف و زلیخا در هم ریخته، پس از پرکردن فواصل وسیع الفاظ با ساروجهای ادبی "همی" و "همیدون" و "مرمرا" و استخدام عناصر اربعه و اصطلاحات شطرنج و احیاناً آوردن چند لغت مصدوم و عجیب الخلقه از قبیل "نوز"، "نک"، "هگرز" و "افرشته" که به عقیدهی ایشان باعث استحکام کلام خواهد شد، چند منظومه ساخته و پرداخته تحویل شما دهند و شگفت این که این گروه با افروختن صد "شمع" در یک چکامه نیز - که گاه منظرهی شب هنگام زیارتگاهی مرادبخش بدان میبخشد - نخواهند توانست تابش دلپذیر یک شمع حافظ را در اشعار تقلیدی خویش منعکس نمایند."
خانلری، توللی، ابتهاج، مشفق کاشانی و شاعران دیگری که در این دوره در قالبهای سنتی شعر فارسی به نوآوری روی آورده بودند، بیش از همین مقدار، پیش نیامدند. شکل ذهنی غزلهای اینان همانند غزلهای سنتی بود و پیوند طولی ابیات این غزلها همچنان ضعیف مانده بود. مضمون اشعار این شاعران اغلب در سوز و گدازها و آه و نالههای عاشقانه و رمانتیک باقی مانده بود و در برخی از این سرودهها هنوز صورتهای کهنهی برخی از واژگان به چشم میخورد: گهی به جای گاهی ، نگه به جای نگاه، اوفتادم به جای افتادم، اِستادهای به جای ایستادهای
تفاوت این سرودهها با سرودههای کاملاً سنتی در شیوهی سادهی بیانی، نزدیک شدن به زبانِ مردم، صور تازهی خیال و فرو نهادن برخی از سنتهای کهنهی ادبی بود. و شاعرانی همچون مهدی حمیدی، معینی کرمانشاهی و شهریار اشعاری سرودند که کاملاً شخصی، فردگرا و جزیینگر بود و این ویژگیها از همان ویژگیهایی بود که در شعر نیما و پیروان او برجسته شده بود.
محمدحسین شهریار، از شاعران صمیمی و ارجمند معاصر نیز در این دوره نامی بلند برآورده بود، اما با همهی ارادتی که به نیما پیدا کرد، کوششهای او برای نو شدنِ شعرش، چندان به کامیابی نرسید و در همان سطح شعر باقی ماند. ذهنیت شهریار یک ذهنیتِ سنتی بود و بیشترین نمودِ نوگراییهای او به استفاده از واژگان و تعبیرات عامیانه محدود ماند و سرودههای او از نظر یکدستی و سلامت زبانی حتی به اشعار کسانی چون رهی معیری هم نمیرسد. اما یادآوری این نکته نیز ضروری به نظر میرسد که نیما در پیوند با شهریار و شعرِ "هذیانِ دل" او گفته است: "شهریار، تنها شاعری است که من در ایران دیدم. دیگران، کم و بیش، دست به وزن و قافیه دارند. از نظر آهنگ به دنبال شعر رفتهاند و از نظر جور و سفت کردن بعضی حرفها، که قافیهی شعر از آن جمله است. اما برای شهریار، همه چیزی علیحده است
منوچهر نیستانی، سیمین بهبهانی و حسین منزوی از دیگر شاعرانی هستند که در ادامهی نوگراییهای شاعران معاصر در قالبهای سنتی، گاهی بیشتر از پیشینیان خود به نوآوری روی آوردند.
"منوچهر نیستانی از مبتکرترین غزلپردازان نئوکلاسیک زمانِ خود است. در غزلهای نو او تلاش فراگیر در مسیر رسیدن به فرم تازهای در غزل و گسترش امکانات و ظرفیتهای صوری و محتوایی این قالب چشمگیر است از ویژگیهای بارز زبان نیستانی در دو مجموعه شعرش (دیروز، خط فاصله) و (دو با مانع) علاوه بر سکتههای تعمدی، نوعی شکل نحوی متفاوت است که در قالب عبارات و جملات معترضه (غالباً) بیفعل با کارکردهای تأکیدی، تفسیری و حضوری فراگیر دارد
.
بر همین اساس سعی می کنم خصوصیات برجسته ی غزل امروز را با ذکر نمونه هایی در این جا بر شمارم :
حال چنانچه بخواهیم به طور کلی برخی از گونههای نوآوری در انواع قالبهای سنتی شعر معاصر را به کوتاهی بشماریم، موارد زیرگفتنی مینماید:
ـ فراموش کردن برخی از سنتهای مرسوم ادبی گذشته، از قبیل تضمین، استقبال، ترصیع ردالصدر علیالعجز و
ـ رها شدن از تنگنای صورتهای کهنهی خیال که به گونهای تکراری آزاردهنده شده بود و ترکیبهایی چون موی میان، قد سرو، کمان ابرو و . . . از نمونههای آشکار آن است.
ـ بیرون آمدن از دایرهی بستهی جهاننگری سنتی و رها شدن در اندیشههای آزاد.
ـ شریک کردن خواننده در کشف شاعرانه و خوانش شعر.
ـ بهرهگیری از واژههای تازه (بومی، محاورهای، اصطلاحی، خارجی و
ـ ساخت ترکیبهای نو.
ـ پرداختن به موضوعات روز و پدیدههای تازهی جهان معاصر.
ـ فاصله گرفتن از ذهنیتهای قدیمی و نزدیک شدن به عینیت جهان پیرامون.
ـ به کارگیری وزنهای تازه.
ـ روی آوردن به تصویرها و نمادهای جدید.
ـ تأثیرپذیری از برخی رفتارهای تازه و تصرفات زبانی در شعر آزاد.
ـ شکستن شیوههای نوشتاری در برخی از سرودهها، تصرف در برخی از قالبهای ثابت سنتی و آمیختن آنها با هم.
ـ اجازه دادن به کارکرد جریان سیال ذهن.
ـ هنجارگریزی، نحوشکنی و حذفهای مکرر در شعر.
ـ بهرهگیری از امکانات بیانی هنرهای دیگر به ویژه سینما، تئاتر و
حال برخی از این ویژگی ها و مولفه ها را با ذکر نمونه هایی توضیح می دهم
نزدیکی به زبان مردم و ورود غزل با جایگاه مشخص بین مردم :
این ویژگی از طرق گوناگون در شعرها متبلور شده است. کلمات مورد استفاده، لحن، نحو جملات، قافیه، و ردیف ها و
... .
عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم
بسـازی از دل مـردم کلکسیونها را
گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم...
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه « نجمه زارع )
شرمندهام که همت آهو نداشتم
شصت و سه سال راه به این سو نداشتم
اقرار میکنم که من این های و هوی گنگ
ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم
« محمد علی بهمنی »
به زمین و زمان بدهکاریم
هم به این، هم به آن بدهکاریم
به رضا قهوهچى که ریزد چاى
دو عدد استکان بدهکاریم
« عمران صلاحی »
اتفاقی که در این چارچوب در غزل رخ داده تا آنجا که منجر به کاستن از فخامت زبان در جهت توجه دقیق تر به زندگی انسان امروزی و مشکلات، دغدغه ها، غم ها و شادی های او می شود و منجر به برقراری ارتباطی موفق تر و ماناتر با مخاطب می گردد، اتفاق خوشایندی است، اما در بسیاری موارد، این ویژگی بیش از آنکه در جهت قوت شعر عمل کند، ضعف به همراه آورده است. ضعف تالیف، سرودن در اولین شکل به ذهن رسیده، عدم دقت در انتخاب کلمات و در نیافتن کنه کلمه، ورود بی حساب و کتاب و پرهرج و مرج کلمات و تعابیر عامیانه ومحاوره ای بدون توجه به بافت زبان، زبان سست و بی شکل که فاقد هرگونه نشانی از شاعر خویش است و سهل انگاری در برطرف کردن ضعف های زبانی و دستوری به بهانه هنجارشکنی و عامیانگی و... همه و همه از ضعف هایی است که در اثر افراط و تفریط و سهل انگاری در استفاده از زبان و کلمات امروزین رخ داده است.
استفاده از تصویرها و فضاهای جدید در غزل
در سرودهی زیر از اخوانثالث، تنها تصویر تازه از طلوع آفتاب است که به شعر تازگی داده است؛ اما ترکیباتی چون: "آینهی آه"، "زرّین دود" و واژههایی چون "آفاق"، "پرّید"، "فلاخن" و "ردا" نشانه هایی روشنی از کهنگیهای برجای مانده در زبان اخوان است:
یک بار دگــر ز خوشهی سیگــار در آیـــنه آه و دود خــرمــن کرد
مشرق چـــیق طـــلایی خـود را برداشت به لب گذاشت روشن کرد
زریــــن دودی گـرفت عــالم را آفــــاق ردای روز بـــر تــن کرد
پـــرّید از آشـــیان پرستــو جلد کـــی سنگ پرنده در فلاخن کرد؟
الـــبرز کــلاه سرخ بر سر داشت بـــرداشت قـــبای زرد بر تن کرد
اخوانثالث، تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم، ص 123
و در سرودهی زیر از محمدعلی بهمنی - از غزل سرایان نامدار امروز- علاوه بر تصویر تازهای که از نشستن ملخهای شک به برگ یقین حاصل شده، مضمون "زرد جویدن" و "سبزترینم" و "ابر کردن" نیز بر تازگی آن افزوده است. ضمناً ترکیبها و واژههایی چون "زریندود"، "ردا"، "فلاخن" و . . . که در شعر اخوان بوی کهنگی میدادند، در اینجا نیستند:
نشستهاند ملخهای شک به برگ یقینم ببین چــه زرد مــرا میجوند سبزترینم
ببین چــگونه مرا ابر کرد خاطرههایی که در یـکایـکشان مــیشد آفتاب ببینم
شکستنی شدهام اعتـــراف میکنم اما ز جنس شیشهی عمر توام مزن به زمینم
بهمنی، گاهی دلم برای خودم تنگ میشود، ص 135
در این سروده تصویر، مضمون و بیان تازه دیده میشود، اما هنوز برخی از همانندیهای خود را با شعر گذشته حفظ کرده است و حضور عناصر زندگی امروز در آن دیده نمیشود.
در سرودهی زیر، به ویژه مضمون بیت سوم - که به نیما اشاره دارد- فضای شعر را امروزیتر کرده است:
ناودانها شرشر باران بـــیصبریست آسمان بــیحوصله حجم هوا ابریست
پشت شیشه میتپد پیشانی یک مـــرد در تب دردی که مثل زندگی جبریست
و سرانگشتی به روی شیشههای مـات بار دیگــر مینویسد: "خانهام ابریست"
امینپور، قیصر
اما در سرودهی زیر، حضور عناصر زندگی امروز، فضای شعر را نوتر کرده است:
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
خندههای لب پریده، گریههای اختیاری
باد خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
در ستون تسلیتها، نامی از مـا یــادگـــاری خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
لحظههای کاغذی را روز و شب تکرار کردن
آفتاب زرد و غمگین، پلههای روبه پایین
صندلیهای خمیده، میزهای صف کشیده
عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها
روی میز خالی من صفحـهی بــاز حـــوادث
امینپور، قیصر، روزنامه اطلاعات، سوم اسفند، 1372، ص 11
پیوند عمودی غزل در شعر شاعران نوگرای دو دههی اخیر، بیشتر از طریق بیان روایی و داستانی ایجاد شده است؛ برای نمونه چنانچه مجموعه غزل "مردِ بیمورد" محمدسعید میرزایی را ورق بزنیم به کمتر غزلی بر میخوریم که روایت داستانی در آن نباشد. از میان همهی این سرودهها، تنها چند بیت از یک غزل را برای نمونه باز مینگریم:
قطار ریخت بـه شهـر و رسیـد دریـا، رود زنی پیاده شـد و رفـت: مـرد، غمگیـن بـود
نـگـاه کــرد، و لبـخـنــد زد: سـلام آقـا! و بـعـد، فـاصلــهی سنگفـرش را پیمود ...
و مـرد، بـا چمدانـی پـر از ستـاره، صدف کـنـار پـنـجــرهی زن رسـیــد، ابــرآلــود
ـ سـلام، مـاه بـرای شمـا، صدفهـا هـم چـه خـوب بـود کـه میآمدید، با من، زود!
ـ نه من نمیآیم، چـون که خوب میدانم، دوباره میکشدت سوی خویش، ماهِ حسود!
ولـی تـو بایـد ...، دریای مضطرب غریـد؛ و بعـد، زن را با دستهـای خویـش، ربـود
سپیده، یک زن و یک مرد، خفته بر ساحل زنـی کـه مثـل پـری بـود: مرد، عاشـق بود
میرزایی، محمدسعید، مردِ بیمورد، ص 94
همچنین زبانِ ویژهی بهرامیان، در غزل زیر، مضمونی عاشقانه را که عمری به درازای عمر آدمی دارد، با فاصله گرفتن از کلیگویی و ذهنیتگرایی، به شیوهی روایی اینگونه شیرین و تازه بازآفریده است:
در بین آن جماعت مغرور شبپرست
حالا درست پشت سر من نشسته است
این سومین ردیف نمازی خیالی است (؟)
اللهاکبر و اَنا فی کل واد ... مست
الا هوالذی اخذ العهد فی الست
او فکر میکنیم در این پرده مانده است
آمد درست زیر شبستان گل نشست
یک تکه آفتاب نه یک تکه از بهشت...
این بیت مطلع غزلی عاشقانه است
گلدستهی اذان و من و های های های
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
(یک پرده باز پشت همین بیت میکشیم)
با چشمهای سرمهای ... ان لااله ... مست
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
آن شب مگر فرشتهای از آسمان نبست
مهرتهمانشب ...اشهد ان... در دلم نشست
نمنم نما (نما) نماز تو در بغضِ من شکست
الا هوالذی اخذ العهد فی الست
سبحان رب هر چه دلم را ز من گسست
سبحان ربی الـ ... من و سارا دلش شکست
سبحان تا بهکی من و او دست روی دست؟
تا اهدنا الـ ... سرای تو راهی نمانده است
افتادم از بهشت بر این ارتفاع پست
سارا سلام ... اشهد ان لا اله ... تو
دل میبری که ... حی علی... های های های
بالا بلند! عقد تو را با لبان من
باران جل جل شب خرداد توی پارک
آن شب کبو...(کبو)... کبوتری از بامتان پرید
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
سبحان رب هر چه دلم را ز من برید
سبحان ربی الـ ... من و سارا ... بحمده
سبحان ربی الـ ... من و سارا به هم رسیـ ...
زخمم دوباره وا شد و ایاک نستعین
مغضوب این جماعت پُر های و هو شدم
* * * *
سارا گمانم آن طرف پرده مانده است
یک پرده باز بین من و او کشیدهاند
بهرامیان، محمدحسین17
گونههای نوآوری
پیشتر از این گفته شد در سرودههایی که امروزه در قالبهای شعر گذشتهی فارسی پدید آمدهاند از سادهترین گونههای نوآوری که بهکارگیری واژههای تازه است تا پیچیدهترین آنها که شکستن نحو جملههاست، دیده می شود و اینک نمونههایی از این گونهها را بازمینگریم:
واژهها
همان گونه که واژههای گوناگون در شعر آزادِ امروز، اجازهی ورود یافتهاند، در بسیاری از قالبهای سنتی نوگرای امروز، نیز همین حضور دیده میشود. در این گونه از سرودهها، هیچ واژهای، خود به خود، غیرشاعرانه نیست و هر واژه، اصطلاح یا ترکیب میتواند، با تغییر جنسیت خود و ورود به شعر، به جنس شاعرانه تبدیل شود. این واژهها از گونههای بومی، محلی و محاورهای گرفته تا واژگان ادبی، اصطلاحی و خارجی را شامل میشوند.
نمونهها:
- رگهای زمانه گویی ازگردش خون خالیست
دل از تـپـش افــتـاده در ساعـت دیــواری
بهبهانی، سیمین، رستاخیز، ص 74
- سارا چه شادمان بـودی بـا بقچههای رنگینت
شال و حریر ابریشم کالای چین و ما چینت�
بهبهانی، سیمین، گهوارهی سبزافرا، ص 540
ـ سرد و تیره، بینی دلش خرده شیشه دارد گلش
وین سرشت بر باطلش بـا که سازگـاری کنـد
بهبهانی، خطی ز سرعت و از آتش، ص 62
وز دنـگ دنگ ساعت دیــوار خستــهام ـ بیــــزارم از خموشی تقویم روی میــز
بهمنی، محمد علی، گزینه شعر، ص 30
شـــهـر قتـــل هـــوش در پــای حشیش ـ شهــــر رهن آب و شهــــر پـول پیش
عزیزی، احمد، کفشهای مکاشفه، ص 37
ـ خــطـر، رمـل، تــوفــان شـن مــاسههــا زمــیــن، مــین، کـمـیــن، رد قناسّههــا
گــرا، مـنطـقــه، دوربــیــن، زاویـــه شهـیــــدان گــمـنــام دهــلاویــــــه
بـرافـراز رایــت کـــه گــاه تــک اسـت در این سینـه صـد مشـت نارنـجک اسـت
بیگی حبیب آبادی، پرویز، آن همیشه سبز، کنگرهی سرداران تهران، ص 15
ـ صد کلاغ و یک شاهین، رعد رعد خون یاسین
یـک فرشتـه بفرستیـد مـاه رفتـه روی میـن
قزوه، علیرضا، شقایقهای اروند، ص 325
ـ ای درختان بیثمر چونتان باد و چندتان باد را تکه تکه کرد، شاخههای بلندتان
آفت باغهای ماست زردی پوزخندتان نیش دارید مثل مار! بدتر از سیم خاردار
کاکایی، عبدالجبار، آوازهای واپسین، ص 42
و اینک یک غزل با واژهها و اصطلاحات گوناگون در علوم پزشکی امروز:
من مردهام نشان که زمان ایستاده است
و قلب من که از ضربان ایستاده است
مانیتور کنار جسد را نگاه کن
یک خط سبز از نوسان ایستاده است
چون لختهای حقیر نشان غمی بزرگ
در پیچ و تاب یک شریان ایستاده است
من روی تخت نیست. من اینجاست زیر سقف
چیزی شبیه روح و روان ایستاده است
شاید هنوز من بشود زندگی کنم
روحم هنوز دل نگران ایستاده است
اورژانس کو؟ اتاق عمل کو؟ پزشک کو؟
لعنت به بخت من که زبان ایستاده است
اصلاً نیامدند ببینند مردهام
شوک الکتریکیشان ایستاده است
فریاد میزنم و به جایی نمیرسد
فریادهام توی دهان ایستاده است
اشک کسی به خاطر من درنیامده
جز این سِرُم که چکه کنان ایستاده است
شاید برای زل زدنم گریه میکند
چون چشمهام در هیجان ایستاده است
ای وای دیر شد، بدنم سرد روی تخت
تا سردخانه یک دو خزان ایستاده است
آقای روح! رسمی شده دادگاهتان (وزن؟)
حالا نکیر و منکرتان ایستاده است
آقای روح! وقت خداحافظی رسید
دست جسد به جای تکان ایستاده است
مرگم به رنگ دفتر شعرم غریب بود
راوی قلم به دستِ رمان ایستاده است:
یک روز زاده شد و حدودی غزل سرود
یادش همیشه در دلمان ایستاده است
یک اتفاق ساده و معمولی است این
یک قلب خسته از ضربان ایستاده است
ترکیبها
یکی از شگردهای همیشگی شعر فارسی برای تشخص دادن به زبان، ترکیبسازی بوده است.
پس از انقلاب اسلامی برخی از شاعرانِ سنت گرا بیشترِ تلاشِ خود را برای نوگرایی، بر ترکیب سازی متمرکز کردند و با آمیزش تازهی برخی از واژهها یا اضافه کردنِ واژههای تازه به همدیگر، ترکیبهای تازهای را در زبانِ شعر پدید آوردند؛ نصرالله مردانی یکی از برجستهترین شاعران ترکیبساز است. که در کتابِ "خون نامهی خاک" او بسیاری از این ترکیبها را میتوان بازیافت. برای نمونه - بدون این که از میان سرودههای او نمونهای ویژه را برگزینیم. - ترکیبهای چند سطر اول نخستین سرودهی کتاب "خون نامهی خاک" را بازمینگریم:
روح خورشید در آیینهی میعاد شکفت
غنچهی بستهی دل در دم میلاد شکفت
بر لب خشک زمان چشمهی فریاد شکفت
تا در اندیشهی ما شور تو افتاد شکفت
آفتابی شد و در ظلمت بیداد شکفت
نقش زخمیست که از تیشهی فرهاد شکفت
نام نورانی تو در افق یاد شکفت
آب و آتش به هم آمیخت در آغاز حیات
سینهی سرد زمین صاعقهی عشق شکافت
بادهی سبز دعا در خم جوشندهی دل
ریخت هر قطرهی خون تا ز گلوگاه فلق
بر لب کوه جنون خندهی شیرین بهار
مردانی، نصرالله، خون نامهی خاک، ص 1
مثنویهای احمد عزیزی نیز پر از این گونه ترکیبهاست:
کــوچــزاد دیــگرستـانهــا مــنم ساکـــنِ آن سـوتــرستــانهـا مــنـــم
عزیزی، احمد، کفشهای مکاشفه، ص 8
نقــره پــاشِ دشتِ خوابستان مـنــم آبـــشار آفــتــابــستـان مـــنــــم
همان، ص 143
برای ترکیبهای تازه در سرودههای معاصر، مثالهای فراوان وجود دارد که برای پرهیز از درازی سخن، از یادکرد آنها درمیگذریم؛ اما یادآوری این نکته بایسته مینماید که اشتیاقِ شاعرانِ معاصر به ترکیبهای حسآمیزی شده و ترکیبهای پارادوکسی بسیار بیشتر از دورههای پیشین شده است. اگر بخواهیم تنها در سرودههای احمد عزیزی، این ترکیبها را نشان بدهیم، کتابی فراهم خواهد آمد. برخی از ترکیبهای عزیزی از گونهی ترکیبهای سبک هندی هستند.
تصرف زبانی
پیش از این - در بخش زبان- دربارهی انواع تصرفات زبانی در شعر آزاد امروز سخن گفتیم، در این جا تنها نمونههایی از این تصرفات زبانی که در قالبهای سنتی شعر معاصر صورت پذیرفته نشان داده میشود:
بنویس قنداق نوزاد بر ریسمان تـاب میخـورد بــا روز با هفته با ماه بر بــام بیانتظاری
بنویس کز تن جدا بود آن ترد آن شاخهی عاج بـا دستبندش طلایی، با ناخنانش نگـاری
بهبهانی، سیمین، خطی زسرعت و از آتش، ص 130
در مـن نشسته به نــرمی تخدیر سـبز بهاری تکـرار آبــی بـاران، تسلیــم زردِ قنــاری
بهبهانی، سیمین، مجموعهی اشعار، ص 569
ای خالی شگفت صدف چون واژهگاه آه واسف تاوان زود باوریام دیری شد که با تو شد سپری
همان، ص 532
ای کـــبود شب وادی یــله در خون بــیتو خــفته در آغــل گرگان گـــله در خون بـیتو
معلم، علی18
تــو از سخــاوت سیـال بـــاغ مــیآیـی تــو از وسیــعِ گــلستــان داغ مــیآیــی
هراتی، سلمان19
بــا ایــن غــروب از غـم سبز چمن بگو انــدوه سبــزههــای پــریشان بـه من بگو
ابتهاج، هوشنگ، آینه در آینه، ص 213
باغی که طراوت را از جـاری خـون دارد باغـــیست که گلبرگش پاییز نمـــیداند
بهمنی، محمدعلی، گاهی دلم ، ص 57
خـــوشا هــر بــاغ را بارانـی از سبــز خـــوشا هـــر دشت را دامـــانـی از سبز
بـــرای هـــر دریــچه سهــمی از نـور لــب هـــر پــنجـــره بـــارانـــی از سبز
امین پور، گزینهی اشعار، ص 134
بانـوی "بیچـه اسـم"! چـرا؟ بایـدم چه کرد؟ بـا اشـتیـاقِ "بـیچـه کنـم"، عـشـقِ "بـیچـرا"!
تـقـویـمِ "بـیچـه روز" ورق زد مـرا و رفـت بـا یــادِ "بـیکـدام جـهـت" راهِ "بــیکـجـا"
میرزایی، محمدسعید، مردِ بیمورد، ص 98
و این لوکیشن نحس آخرش فقط مرگ است بکش (نمینفسد) هــا! نمــیکــشد انـگار
ابوالحسنی، محسن20
به وجود آمدن دایره واگانی محدود و استفاده مکرر از آنها
با این تصور که ابزارهایی برای خلق شعر امروز هستند نیز مساله ای است که هیچ دلیل منطقی نمی توان برای آن یافت، جز همان تقلید و مدگرایی با چشم بسته. کجا کلماتی مثل قطار، ریل، چمدان، زن، اتاق، صندلی، میز، فنجان و... می توانند نماینده اشیاء، دنیا و انسان امروز باشند و مثل گردی جادویی یک شعر را به شعر روز بدل کنند!
- دو صندلی قرینه، میز، هوای شرجی، مه، باران
و این نشست غم انگیزیست کنار ساحل هرمزگان
که تو نشسته ای و عمدا به کیف چرم خودت مشغول
کمی نه دورتر از کیفت نشسته اند دوتا فنجان
محمدرضا حاج رستم بگلو
- قطار در هیجان گذشتن از پل و بعد
کنار ریل تو بودی و شاخه ای گل و بعد:
گلی رها شده بر آب، چند ماهی سرخ
صدای گنگ قطاری که رد شد از پل و بعد
محمدسعید میرزایی
پررنگ شدن نقش عاطفه
در برخی از غزل های جوانان می بینیم که حضور عاطفه علاوه بر اینکه موجب ارتباط نزدیکتر و صمیمانه تر مخاطب با شعر می شود، منجر به یکدستی شعر و پیوند خوردن ابیات مختلف به هم و در نهایت خلق یک کل واحد شده است. این را می توان نتیجه توجه به حس های شخصی و درونی و کشف آنها دانست؛ چیزی که در صورت تقلید از مدهای رایج هیچگاه به دست آمدنی نبود:
- از سنگ ها مپرس که خاموشند از سنگ ها مگیر که بیمارند
این سنگ ها درست شبیه من با هر غروب خاطره ای دارند
این سنگ ها خلاصه یک کوهند تصویر عاشقانه اندوهند
اندوه اینکه بعد هزاران سال زندانیان چرخه تکرارند
بابک دولتی
- همه حرف های توی دلم فقط اینها که با تو گفتم نیست
گاه چندین هزار جمله هنوز همه حرف های آدم نیست
باورم می شود که بسته شده همه آسمان آبی من
و کسی که تمام من شده بود باورم می شود که -کم کم- نیست
سید مهدی نقبایی
استفاده از قافیه و ردیف های کم سابقه و ارائه صورتی متفاوت در غزل
- کولی قول است شیله پیله نباشد
فال بگیر آنچنان که حیله نباشد
تشنه دیدار آن گلم که از آغاز
ریشه او گوشه طویله نباشد
بابک دولتی
- تو روزهایی را شب شدی که فراد بی
گلی که بی باران- ماهی ای که دریابی
تو تور پاره خود را کشیدی از دریا
نه یک پری شد و نه دختری که چشم آبی
محمد سعید میرزایی
- تمام زندگی اش را گذاشت در چمدان
غزل مرددف شد با گذاشت در چمدان
و بیت دوم را هم درست یادم نیست
سرود در ذهنش یا گذاشت در چمدان
ابراهیم اسماعیلی
تغییر و تنوع لحن
یکی ازشگردهای نوآوری در شعر معاصر تغییر لحن در متن شعر به تناسبهای گوناگون است. این شگرد در برخی از سرودههایی که امروزه در قالبهای سنتی سروده شدهاند نیز راه یافته است؛ بویژه در غزلهای معاصر، این تنوع و تغییر لحن بیشتر دیده میشود، که میتوان نمونههای فراوانی را برشمرد. اما در این جا تنها به یکی دو نمونه بسنده میشود:
- مــیان جـالیز مـیدوم کـنار بزغالهای سیاه به متن تصویر کودکی نشسته ابهامِ سال و ماه
میان جالیز میدوم بُزَک به دنبالِ مـن دوان فکنده پاهای جَلدمان کدوبنان را به خاک راه
"بزی، بدو! هی، بُزی بدو! بخور، بیفشان، بکن، بریز
نمیبرد کس به ده خبر از آن چه کـردی چـنین تـباه
بهبهانی، گهوارهی سبز افرا، ص 555
کودک شدیم انگار هر دو، (شش سال من کوچکتر از او)
باز آن حیاط و حوض و ماهی، باز آن قنات و وحشت و چاه
"قایم نشو پیدات کردم!، بیخود ندو میگیرمت ها!"
افتادم و پایم خراشید، شد رنگ او از بیم چون کاه
بهبهانی، یکی مثلاً این که، ص 106
در را گشود و زد به خیابان و مـحو شد در عــابــرانِ آن هـمه، شـد نـاپـدید زن
"آقا، سلام! قرص" لبش طعم گریه داشت شورابــههــای روی لـبش را مــکید زن
علیاکبری، رضا، زنی به افق انارها، ص 65
کاستن از محدودیت های شکلی و بیرونی غزل
شاعران جوانی که در جریان غزل دهه هفتادند با هدف افزایش ظرفیت های قالب بسته ای مثل غزل دست به نوآوری هایی در این زمینه زده اند که به برخی از مهمترین آنها اشاره می شود:
الف بهره گیری از روایت در جهت حذف تک بیت از غزل و خلق ابیات موقوف المعانی و به هم پیوسته به قصد تقویت محور عمودی شعر:
- زن روبه روی آینه خندید و گریه شد
مرد عاشقانه آمدو رقصید و گریه شد
خیره به چشم های زن غرق آینه
باز از بهشت سیب تری چید و گریه شد
مریم تاج الدین
- دوباره می رسد از راه، نغمه خوان، اتوبوس
پر است از هیجان مسافران، اتوبوس
تمام پنجره هایش ستاره دارد و ماه
شبانه آمده انگار از آسمان، اتوبوس
محمد سعید میرزایی
ب استفاده از حروف اضافه در نقش قافیه و ردیف و نیز مصراع های بدون پایان که عمدتا به سه نقطه ختم می شوند:
- می خواستم ستاره ببارم اگرچه تو...
خود را به آسمان بسپارم اگرچه تو...
می خواستم که هدیه کنم با تمام عشق
دل را تمام دار و ندارم اگر چه تو...
آرش فرزام صفت
اما اگر تمام این افزایش ظرفیت ها نهایتا برای یک بازی ساده و تسلسلی بی معنی و بی دلیل باشد که تا ابد می تواند ادامه بیابد و مثلا ورود روایت به شعر، تنها برای خلق روایتی موزون باشد، آن وقت می توان گفت که این نوآوری ها منجربه آفرینش شعرهایی موفق نشده است.
- نگاهت کودکی زائیده در حلقم که با هق هق
به دنیا آمد و چشمم شد از دردی گران، فارغ
و بغضی کهنه و چرکین، تمام غصه را تر کرد
اتاق، آلوده غم شد و شعر از غرب تامشرق
به زیر سم سرد گله های وحشی واه
تمام استخوان هایش غزل می خواند تق تق تق...
مهدی مهدلویی
- و مرد بی مورد لحظه تصادف که
رسیده بود به زن کرد هی تعارف که
و مرد شاید یک شاعر است و شاید هم
به فکر یک غزل ساده بی تکلف که...
محمد سعید میرزایی
ج دست بردن در قالب از طریق کم یا زیاد کردن مصراع ها یا تغییر و تعویض قافیه و ردیف در اواسط یا انتهای شعر و...:
- چراغ ساعت شش، روی ریل ها روشن
قطاری آمد از آغاز ماجرا روشن
به اینکه هیچ کسی مثل من نمی پلکد
قطار پلک نزد از ستاره تا روشن
... به آخر رویا می رسم و چشمانم
رسیده اند به پایان ماجرا خاموش!
مجتبی صادقی
- مرگ یک اتفاق معمولی است یک سفر روز آخر هفته
بی که یک یادداشت بگذاری تا بدانند بوده و رفته
مرگ شعری است که ادامه آن می تواند سفید هم باشد
غزلی که بدون قافیه هم می تواند که
باشد و...
محمد سعید میرزایی
پایان ناتمام و آغاز ناگهان
یکی دیگر از این شگردها، پایان ناتمام و یا آغاز نابهنگام برخی از سرودههاست. شاعر گاهی شعر خود را به گونهای ناتمام رها میکند تا خواننده هرگونه که بخواهد، پایان آن را بازسازی کند و گاهی نیز شعرش را به گونهای آغاز میکند که گویی بخشی از گفتههایش را پیش از آن گفته است تا خواننده بتواند نانوشتههای شاعر را، بنابر سلیقهی خود هر طور که خواست بخواند؛ برای نمونه دو بیت آغازین غزل "ردپا" چنین است:
... و رفت، مثـل هـمانها کــه ناپــدید شدند و ردپـای کـسی کــه نـمیرسیـد شـدنـد ...
و خــیـره مـاند، دو چـشم سپیــد در مهتاب ـ چــقدر چـشم، هـمان مـاه، نـاامیـد شدنـد!
میرزایی، محمدسعید، مردِ بیمورد، ص 87
غزل "ترانهی میلاد" اینگونه آغاز میشود:
و انسان هر چه ایمان داشت پای آب و نان گم شد
زمین با پنج نوبت سجده در هفت آسمان گم شد
شـب میـلاد بـود و تـا سحـرگـاه آسمـان رقصیـد
به زیر دست و پای اختران، آن شب زمان گم شد
قزوه، علیرضا، شبلی و آتش، ص 29
ردیف "از" در غزل "باد تو را میبرد" شاعر را ناگزیر کرده است تا پایان شعر، به گونهای ناتمام با این بیت به پایان برسد:
نگــاهِ دخـــترکی سال ســوم انــگــور و حـــال و روز دلــم باز میدهد خبر از
خوانساری، هادی، کلاویای ش ک س ت ه، ص 85
همچنین است ردیف "و" در بیت پایانی غزل "تیرباران" از میرزایی، که پایانی خوش و درنگآمیز دارد:
و مردِ مُرده به حرف آمد و پریشان گفت:
دو حاکمند بر این شهر شوم، شیطان و ...
میرزایی، محمدسعید، مردِ بیمورد، ص 77
و ردیف "که" در این بیت پایانی از غزل "مردِ بیمورد":
و مردِ بیمورد، میرود و میمیرد و پیش از مردن، می&
نظر 2
جابر ترمک 01 آذر 1394 09:56
درود و عرض ادب
ظاهرن پست گنجایش تمام متن را نداشته ادامه رو در کامنت می نویسم :
و ردیف "که" در این بیت پایانی از غزل "مردِ بیمورد":
و مردِ بیمورد، میرود و میمیرد و پیش از مردن، میخورد تأسف که ...
همان، ص 15
از دیگر ویژگیهای بسیاری از غزلهای معاصر انسجام روابط طولی غزل است، بیان روایی و داستانی و نمایشنامهای بسیاری از غزلهای معاصر عامل اصلی انسجام در طولِ سروده شده است، برای نمونه میتوان صدها سروده را مثال آورد که تنها به یک نمونه بسنده میشود:
فرقی نداشت ساعت و روز و دقیقهاش
این بار، هیچ حرف ندارد سلیقهاش
دستی کشید روی تفنگ عتیقهاش
خود را ولی نه - مثل زنِ بدسلیقهاش
آدم چه فرق دارد قلب و شقیقهاش؟
بر دکمههای تنبل روی جلیقهاش
لبخند زد به ساعت روی جلیقهاش
مو شانه کرد، ریش تراشید و عطر زد
بر صندلی نشست، و کبریت زد به پیپ
- همراه این، چقدر پدر قوچ و میش کشت!
در لولهی تفنگ، گلوله گذاشت، گفت:
شلّیک! گُمپ! بعد گلی مخملی شکفت
میرزایی، محمدسعید، مردِ بیمورد، ص 131
البته غزلهای فراوانی هم در دورهی معاصر سروده شده است که در آنها، همانند اغلب غزلهای گذشتهی فارسی قافیه و ردیف شاعر را به هر سو کشیده و موجب آشفتگی فرم درونی شعر شده است و اگر برخی از این گونه سرودهها وحدت مضمون دارند، بیشتر یک مضمون ثابت را به گونههای مختلف و با تشبیهات و تصویرسازیهای رنگارنگ گسترش داده و در همهی غزل پهن کردهاند. به عبارت دیگر هر بیت از سروده، همان بیت قبلی است که به زبانی دیگر توصیف شده است.
حضور رگه هایی از طنز در نوع نگاه، بیان و... اگر متناسب با فضای شعر باشد، بی شک می تواند در جذب مخاطب بیشتر و موفقیت شعر نقش عمده ای داشته باشد؛ اتفاقی که راجع به بعضی از شعرهای غزل سرایان جوان دهه هفتاد افتاده است:
- نگو چه بر سرم آوردی تو قصه گوی بدی هستی
دلیل تبرئه لازم نیست خودش شکست تو نشکستی
اگر کبوتر پیغامم بدل به یک گل پرپر شد
نه اینکه دست زدم حتی برای اینهمه تردستی
سیدمهدی نقبایی
امااگر این طنز، حساب شده، ظریف و پوشیده نباشد، تنها با شعرهایی تفننی، سبک و فانتزی مواجه خواهیم بود که شعر را از جدیت خود خارج کرده اند:
- خیابان های تهران، سارقانی حرفه ای بودند
چه نامحسوس و پاورچین جوانی مرا بردند
میان جیغ هاتان آه حتی لهجه ام گم شد
اداهاتان مرام اصفهانی مرا بردند!
مهدی عابدی
محدود شدن غزل به مضامین صرفا عاشقانه و تهی شدن از مضامین اجتماعی، فلسفی، سیاسی و...
حتما شما هم قبول دارید که این روزها کمتر شاهد غزل هایی که به مسائل و دغدغه های دیگر انسان عاشق می پردازد هستیم. انگار که روزهاست جنبه های دیگر زندگی انسان از غزل رخت بربسته است و تنها باید به محدود شعرهای موجود در این زمینه دل خوش کرد
من از اهالی عالم نمی شوم هرگز
ذلیل این غم و آن غم نمی شوم هرگز
نگو بکن- مکن، آزاد مستی خویشم
به امر و نهی تو ملزم نمی شوم هرگز
من آن غریبه شهرم که پیش پای کسی
مگر جنون خودم خم نمی شوم هرگز
عباس چشامی
- صبح می شودو باز کودکی بهانه گیر
خستگی، ملال، غم، نان و چایی و پنیر
چشم را نمی شود رو به صبح واکنی
صبح چادری به سر رفته پشت نان و شیر
صبح، رخت های چرک؛ صبح، کوه ظرف ها
در اتاق کوچکی باز می شوی اسیر
محبوبه ابراهیمی
- تا وهم سایه های مشبک پرت کند
دنیای برملا شده از شک پرت کند
تا که بزرگتر شوی و روزگار پیر
از قصه های بختی و بختک پرت کند
ماشین رختشویی، یخچال، اجاق، برق
این واه های ساده کوچک پرت کند
عاشق شدن، مطالعه کردن، گریستن
انجام این مسائل مضحک پرت کند
سیدرضا محمدی
این را به پای بچگی ام نگذار دیگر برایم آب شدن سخت است
روزی هزار مرتبه از دستت لبریز التهاب شدن سخت است
وقتی کنار پنجره ای هر شب دنبال ردپای خودت هستی...
وقتی به فکر دسته گلی باشی از پشت در جواب شدن سخت است
آرش فرزام صفت
وزن
یکی دیگر از شگردهای هنجارگریزی در شعر معاصر، بهکارگیری وزنهایی است که پیش از آن، در شعر فارسی پیشینه نداشته و یا از وزنهای کم کاربرد بودهاند. البته این شیوه از دورهی قاجار کمکم آغاز شد. "در آثار دورهی بازگشت برخی از اوزان جدید رواج یافتند. اوزان جدید در زمانهای متأخر در آثار صفای اصفهانی و الهی قمشهای نیز به چشم میخورد. در زمانِ ما نیز کسانی مانند سایه، سمین بهبهانی، حسین منزوی و چند تن دیگر، غزلیاتی به اوزان تازه دارند. در حوزهی نوآوریهای وزنی، نیز سیمین بهبهانی از شاعران دیگر شاخصتر عمل کرده است: بهبهانی در پیوند با هماهنگی اوزان شعرش با پدیدههای زندگی امروز گفته است:
"به خاطر دارم که صاحب المعجم میگوید: بنای مصاریع بر اوتاد مفرده یا اسباب مفرده یا فواصل مفرده ناخوشایند است. مثلاً اگر مصرعی بر وتدهای مفرد بنا شود مثل فع فع فع فع فع فع به نظر شمس قیس ناخوشایند است. من شعری دارم که گویا در "دشت ارژن" چاپ شده، به نام " - هی ها، هی ها، ره بگشا" که میشود فع فع فع فع فع فع. من الهام آن را از زنگ و چراغ چرخان آمبولانسهای زمان جنگ گرفتهام. محتوای شعر نیز بر تفکر هذیان آلودهی یک زخمی که در آمبولانس به بیمارستان میرود، نهاده شده است. اگر چه زنگ آمبولانس و چشمک چراغ خطر و گردش چرخهای گردان با این وزن هماهنگی دارد، اما از یکنواختی آن نمیتوان منصرف شد. من برای وزن کاری نمیکنم. جز آن که با محتوا متولد میکنم. مثل آدمی که خصایلش باید با وضع جسمیاش همخوان باشد.
به این ترتیب من وزنهای تازهای به دست میآورم که هیچ گونه آشنایی با واژگان خاص ندارند. و میتوانند پذیرای فکر تازه باشند چون وزنهای قدیم بخصوص وزنهای خاص غزل با واژگان و تصویرهای خاص خود چنان ذهنها را آموخته کرده که تخطی از آن واژگان و تصویرها تقریباً غیرممکن میشود."
برخی از شاعران معاصر در قالبهای غزل و مثنوی از وزنهای بلندی استفاده کردهاند که پیش از آن مرسوم نبوده است. مانند بیت زیر از مطلع یکی از غزلهای علیرضا قزوه که از دوازده رکن رمل تشکیل شده است:
آن سه تکه ابر را پیچیده برخود روی دوش چـارزندان بـان مـیآید
در غروبی سخت محزون سخت ابری آخرین سردار از میدان میآید
قزوه، علیرضا، دستی بر آتش، ص 186
و غزلی با مطلع زیر از حسین منزوی که هر بیت از 12 رکن تشکیل شده است:
در چشمهای شعلهورت آن روز چیزی فرو نشسته و سرکش بود
چیزی هم از قبیلهی خاکستر، چیزی هم از سلالهی آتش بود
در نینی دو چشم درخشانت هم خنده برق میزد و هم خنجر
در آتش نگاه پریشانت مـــابین مهـر و کیـــنه کشاکش بــــود
منزوی، حسین، با سیاوش از آتش، ص 139
همچنین است بیت زیر از مطلع غزلیکه هربیت آن از دوازده رکن رجزتشکیل شده است:
خورشید خم شد بر زمین افتاد خاک از اهوراییترین پر شد
از عطــر خــون تــازه گـرم گرم دستان پرمهر زمین پر شد
رسول زاده، جعفر، شقایقهای اروند، ص 126
منابع :
سایت سارا شعر مقاله ارزشمند دکتر کاووس حسنلی پیرامون چگونگی تاثیر پذیری غزل امروز از جریان های شعر معاصر ایران
نگاهی گذرا به غزل دهه ی هفتاد از عباس تربن سایت سارا شعر
مقاله جستارهایی در غزل امروز دکتر مهدی موسوی از سایت ادبی وازنا
صور خیال / انتشارات دانشگاه تهران /دکتر شفیعی کدکنی 1388
بلاغت تصویر در شعر / دانشگاه مشهد / دکتر محمود فتوحی 1390
دیروز خط فاصله / منوچهر نیستانی 1350
دیدار در متن یک شعر / مجموعه مقالات مرحوم حسین منزوی
حنجره ی زخمی تغزل / حسین منزوی /1350
زنی که صاعقه سا آنک … / حسین منزوی 1350
عشق در حوالی فاجعه / حسین منزوی /
از کهربا تا کافور / حسین منزوی / 1369
رستاخیز / سیمین بهبهانی / 1353
خطی زسرعت آتش / سیمین بهبهانی 1360
دشت ارژن / سیمین بهبهانی / 1362
رها / فریدون توللی 1329
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود / محمد علی بهمنی / 1382
و صدها کتاب شعر شاعران عزیز غزلسرا که طی دو دهه ی گذشته منتشر شده است .
این مقاله در اردیبهشت 92 در مجله سخن عشق به شماره 3225 بچاپ رسیده و در سایت تحقیقات نیز به شماره 13285 در سال 90 با همین عنوان بثبت رسیده است .
کرم عرب عامری 20 آذر 1394 02:34
سلام گرامی
زحمت مفید و بجایی کشیده اید
این گزارش خلاصه با این دقت و اجمال از کمتر کسی بر میاید .
برای اهالی سایت نعمتیست که باید ازان ووجود پر برکت شما فیض ببرند بویژه آوردن دلیل مرحوم سیمین بهبهانی در خصوص استفاده از وزن جدید بعلت محتوای نوی شعرشان بسیار ارزنده است . مخصوصا برای کسانیکه بدون توجه بمحتوایی که دارند یا ندارند دنبال فرم هستند . که اگر درآینده محتوایی نو یا تکراری پیدا کردند دران بریزند. تعریف شما در ابتدا از هنر که از درونیات سر چشمه میگیرد با اشاره بقول بزرگان ،شاعران را (نه ناظمان) دلگرم میکند که با یقین بکار هنری خود بپردازند
تشکر و سپاس از جنابعالی درین مقال نمیگنجد ، فقط تمنا دارم این بحث های نو و تخصصی را از دوستان و دوستداران دریغ نفرمایید.