صائب عشرتگر دارالامان خاموشی

«صائب عشرتگر دارالامان خاموشی»
دکتر رجب توحیدیان استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس
چکیده : از جمله مضامین و موضوعاتی که از دیرباز در ادبیات گسترده و پربار تعلیمی - عرفانی ، بیشتر از مضامین دیگر ، توجه کافی و وافی بدان ابراز گردیده است ، مضمون خاموشی و سخن به مقتضای حال گفتن است . اهمیت و جایگاه خاموشی در پهنه ادبیات فارسی از گذشته تا حال ، به اندازه ای بوده است که زندگی و مرگ افراد بشر را تعیین کرده ،سعادت و شقاوت ابدی را در پی داشته است . خاموش پرگفتار؛ یعنی مولانا جلال الدین بلخی در مثنوی و غزلیات و رسول مدینه ادبیات و معلم آفاق؛ یعنی سعدی شیرازی در دو اثرماندگار و جهانی خود ؛یعنی بوستان وگلستان ، در مورد جایگاه خاموشی داد سخن داده اند. شاعر وادیب پرآوازه سبک هندی (اصفهانی) ، صائب تبریزی - خاموش پرگفتار ثانی بعد از مولانا - با اتکا به افکار و اندیشه های عرفانی مولانا در باب خاموشی وانواع سه گانه آن (زبان خاموش وضمیر گویا - زبان وضمیر خاموش –ضمیر خاموش و زبان گویا)و با بهره گیری از عناصر خیال شعری از جمله تشبیه تمثیل(اسلوب معادله) و تلمیح ، در دیوان خود که الحق اطلاق نام «خاموشی نامه» بر آن بجا و شایسته می نماید ،توانسته است رسالت خود رابه عنوان ادیب ومعلّمی عشرتگر که در دارالامان خاموشی سکنی گزیده است، نسبت به مردم زمانه خویش وآیندگان، بخوبی و با استادی هر چه تمامتر ادا کرده باشد . نگارنده دراین نوشتار به تفحّص دراین زمینه همراه با ذکر شواهدی از شعرای دیگر پرداخته است .
مقدمه: فرمانروای عرصه مضمون پردازی وخیال،نقاش معانی رنگین نگارستان غزل وخلّاق المضامین؛ یعنی،صائب تبریزی یکی از شاعران واستادان بنام شعر و غزل سبک هندی در قرن یازدهم هجری است که با خلق مضامین بدیع و آفرینش ترکیبات و تعبیرات متمایز و عامه پسند که پیش از وی در عرصه ادبیات نمونه‌ای برای آن یافت نمی شود ، توانست سبک و اسلوبی را که در آن از تکرار و یک نواختی سبکهای گذشته خبری نیست از خود به یادگار بگذارد که با گذشت سالیان متمادی ، نه تنها ارزش و جایگاه خود را از دست نداده، بلکه دو صد چندان حفظ کرده است . معانی و مضامین و ترکیبات بکر شعری در تمامی زمینه ها علی الخصوص مضمون خاموشی در دیوان صائب به حدی فراوان است که ارائه نمونه مثال کار آسانی‌نیست ودر این راستا باید با کلام خود صائب همنوا شد و آن را آویزه گوش جان ساخت که می‌فرماید:
می کند صائب سراغ قبله در بیت الحرام هر که جوید مصرع برجسته از اشعار من (دیوان،1375: ص2691)
مضمون اشعار صائب: استاد خلیل سامانی (موج) در مورد مضمون در اشعار صائب گوید: «صائب را «شاعر تک بیتها» نامیده‌اند و بر آنند که این سخنور چیره دست غزل یکدست کم دارد . حقیقت این است که شهرت صائب ، تنها به تک بیتهای او نیست ، بلکه به مضمونهایی است که در اشعار بویژه تک بیت های او وجود دارد و مهمتر از همه بدان جهت است که این مضمون ها بیشتر از مایه های اجتماعی [تعلیمی] برخوردارند.»(سامانی1371: 95). «...شیوة صائب شیوه ای است تازه که زادة مغز خود اوست. اگر دیگران چند خشتی زده‌اند ، او کاخی استوار و جاودان بنیان نهاده است که به گفته استاد طوس از باد وبارانش گزندی نیست . به جرأت می توان گفت که در زبان فارسی شاعری به وجود نیامده است که تا اندازه صائب معنی یابی و مضمون پردازی کرده باشد.»(همان: 103-102). مضمون خاموشی از جملة موارد مهم مضمون یابی وخیال پردازی است که می توان در تأیید سخنان استادخلیل سامانی راجع به مضامین و تعبیرات بکر صائب و تک بیت های اجتماعی- تعلیمی در دیوان وی بدان استناد کرد که قبل ازصائب در دیوان هیچ سخنسرایی مانند آن یافت نمی‌گردد:
مُهربرلب‌زن‌که درخون غوطه‌ور هرگزنساخت زخــم دنـدان پشــیمانی لب خـامـوش را(دیوان،1375: 41)
گوهردُرج خموشی ازشکستن ایمن است زخـم دندان تأسف بر لب پیمانه نیست(همان: 660)
غـم ندارد راه در دارالامـان خــامشی غنچه تصویر، فارغ ازغم پژمردن است(همان: 536)
امیری فیروز کوهی ، در مورد مضامین شعری صائب عقیده دارد که:«می توان ادعا و اثبات کرد که هیچ مضمون وهیچ دقیقه ای از مضامین ودقایق خَلقی وخُلقی از علقی وحسی وعرفانی وعشقی وامثال اینها وجود ندارد که از نظر این مرد پوشیده مانده ورقیق ترین وجهی آن هم با ابداع وابتکار غیر مکرر بیان نشده باشد.(امیری فیروز کوهی،مقدمه دیوان صائب: 15). «...حسن این نوع ازغزل آن است که معمولاً تکراری نمی شود واما عیب آن:چنان که می دانیم غزل شعر غنایی است،یعنی مضمون اصلی وکلی غزل همیشه عشق وبیان عاشقی بوده است.اما در غزل سبک هندی مضمون یابی باعث شده که به این محدوده اکتفا نشود.در نتیجه هر مضمون وارد غزل شده است ومشاهده می شود که غالباً غزل صحنه پند فرمایی واندرزگویی و مطالب عرفانی وارسال المثل شده است. نکته دیگر در اهمیت این سبک[علی الخصوص شعر صائب]این است که توانسته حدود مضامین قراردادی ومحدود شعری را بشکند.شاعر سبک هندی از همه اشیاء وامور وپدیده های پیرامون خود از قبیل:شیشه،بخیه،گردباد،سیل،[روزن،حباب،صدف،آیینه،سپند،موم ومجمر،شبنم در شعر صائب]جهت یافتن مضمون ومعنا استفاده کند.بدین ترتیب مضامین محدود نیست وهرچیزی می تواند مضمون شود.»(شمیسا، 1376: 184-183).
مصرع بر جسته : شمیسا در مورد مصراع برجسته می نویسند:«...مصراع دوم بیت هندی بسیار حایز اهمیت است،زیرا در مصراع اول حرفی ساده(موضوع) مطرح می شود وشاعر باید همه هنر خود را بکاربرد تا با مصراع دوم(مصراع برجسته ومضمون)به اوج وهیجان برساند.البته باید توجه داشت که خود مصراع اول هم باید دارای لطافتی باشدتا شایسته آن گرددکه مصراع دوم برآن بنا شود.در غیاث اللغات در ذیل مصراع برجسته می نویسد:«مصراعی بهتر که بی تکلف وبی محنت فکر،به فیض مبدأ فیاض از غیب به خاطر رسد واز اینجا معلوم می گرددکه مصراعی به اصطلاح می آید وبعد مصراع دومی برای آن ساخته می شود...»(شمیسا،1376: 186). «مصرع برجسته[یامطلب بکر وبدیع محسوس وعینی که درشعرصائب وشعرای سبک هندی اغلب درمصراع دوم ذکر می شود] از موتیوهای رایج در شعر صائب است . تعداد بارهایی که این ترکیب در شعرهای او بکار رفته ، باعث تعجب خواننده میشود. می دانیم که شعرهای سبک هندی - که عمدتاً غزل هستند - مبتنی بر بیت است و ارزش هر شعر در بیت های آن است. به عبارت دیگر در بررسی و ارزش گذاری شعرها، بیت ها و ساخت آنها ملاک هستند نه ساخت غزل بعنوان یک کل. ساختمان هر بیت هم مرکب از دو جزء است : یک جزء- که معمولاً در یک مصراع مطرح می شود - اندیشه صرف و پیام شاعر است [موضوع و مدعا] و جزء دوم - که آن هم در طول یک مصرع بیان می گردد - نیز تمثیل یا مثلی معروف[مصرع برجسته یا مضمون] است که برای تقریر مطلب قبلی در ذهن خواننده و شنونده بکار میرود . که از این دو مصرع یکی مهمتر و معتبرتر است و آن هم مصراعی است که مدعا و مطلب مورد نظر شاعر را [که بیشتر امر ذهنی ومعقول وشنیداری است] مطرح می‌کند . این مصرع معمولاً در اول بیت قرار می گیرد اما گاهی هم به ضرورت وزن و قافیه و ردیف به جای مصراع دوم می‌نشیند.»(محمدی1374: 249-248).
غنچه را لب بستگی بند ملال از دل گشود چشم فتح الباب داری ، یکدهن خاموش باش(دیوان1375: 2347).
حالت آیینه بر ارباب بینش روشن است جوهری گر داری ای روشن سخن خاموش باش(همان: 2347).
ارزش وجایگاه مصرع برجسته(مضمون) یا مطلب عینی ودیداری که بعنوان تمثیلی جهت تأکید مطلب قبلی(موضوع) آورده شده واغلب در مصراع دوم ذکر می گردد، در شعر صائب ، در ابیاتی که شاعر مضمون خاموشی را به عنوان مدّعا و مطلب اصلی خود درمصراع اول مطرح کرده است ،بیشتر ازمضامین شعری دیگر ، احساس می شود:
کلید گنج سـعادت زبـــان خاموش است صدف به مزد خموشی گهر زنیسان یافت(همان: 902).
هر خاک نهادی که خمـــوش است درین بزم چون کوزه لب بسته پر از باده ناب است(همان:1036).
ابیاتی که شاعر مدّعا و مطلب اصلی خود(موضوع) را در مورد مضمون خاموشی ، جهت رعایت و وزن و قافیه و ردیف در مصراع دوم ،ومصراع برجسته(مضمون) را در اول ذکر کرده است :
کوزة لب بسته از خم پرشراب آید برون خامشی پیش کریمان از تقاضا بهتر است(همان: 498).
شمع از تیغ زبان خود دهد سر زیر تیغ زینـهار از آفت تیــغ زبان آگـاه بـاش(همان: 2348).
صفحه آیینــــه طوطی را به گفتار آورد تا تو هم میدان نیابی،از سخن خاموش باش(همان: 2348)
صائب و هنرخاموشی وانواع آن: از جمله مضامینی که همچون مروارید گرانبها در ته دریای افکار و اندیشه های صائب در صدف الفاظ رنگین جای گرفته است ، خاموشی می باشد .صائب در نقش عارف کامل و منتهی که عنان توسن سخن را به دست گرفته و با هنرخاموشی- که از بزرگان عارفی همچون مولانا و سعدی به ارث برده است- در اعتلای جان و روح خودکوشیده وازخاصگان وعشرتگران وادی خاموشی بشمار میآید، خطاب به سالک مبتدی و آغازگر راه عرفان و معرفت و حکمت ندا سر می دهد که :
دل اگر تیره نخواهی به سخن لب مگشا که از ین رخنه درآید به دل صاف غبار
خامشی مهر سلیمان بود و دیو سخن به کف دیو مده مهر سلیمان زنهار
سرخود داد به باد از سخن پوچ حباب بر مدار از لب خود مهر درین دریا بار (دیوان،1375: 2250).
استاد زمانی ، به نقل از«رساله فی سیر السلوک» و «ترجمه رساله قشریه» در مورد خاموشی و فوایدآن گوید :«از جمله آداب سلوک ، سلطه سالک برزبان و گفتار خود است .زیرا زیاده گویی و سخنان لایعنی آوردن ،دل را تیره و مکدر می سازد .خموشی خصوصاً به گاه توفیدنِ شهوت کلام گرچه دشوار و امری مستعصب است اما در عوض متانت روح و وقار شخصیت را به ارمغان می‌آورد.خاموشی بر دو گونه است : یکی خاموشی عامگان و دیگرخاموشی خاصگان .منظور ازخاموشی عامگان این است که سالک مبتدی لگام زبان فرا چنگ آرد و تنها به قدر حاجت بگویدتا کمتر به کژی و زلل دچار آید. اما مراد از خاموشی خاصگان این است که اسرار سلوک را تنها به اهلش بگویند و با هر کس به قدر ظرفیت او سخن بگویند.»(زمانی1385: 650).«عارفان به دو سبب خاموشی می گزینند:یکی آنکه سخن را به نا اهلان نگویند ودیگر آنکه سکوت،راهی است برای کشف حقیقت.»(همان: 651).«خاموشی در بیان عرفاء سه مرحله دارد: مرحله نخست وقتی است که زبان سالک خاموش می شود؛ولی ضمیر گویا ست (که برای این نوع خاموشی نمونه های فراوانی می توان از دیوان صائب به دست داد)،مرحله دوم وقتی است که ضمیر هم خاموش می شود، ومرحله سوم آن است که پس از خاموشی ارادی زبان وضمیر،زبان عارف بی اختیار او، ودر عین خاموشی ضمیر او، به سخن می آید وبدون خواست واراده او سخن می گوید،تا جایی که خود عارف نیز متحیّرانه به سخن در می آید ومی پرسد«آنکه گوید از لب من راز کیست؟/ بشنوید این صاحب آواز کیست؟»(غلامحسین زاده ومحمدآبادی،1387: 126-125).
زبان خاموش وضمیر گویا: از جمله مراتب وانواع مهم خاموشی که شاعر عارفی همچون صائب تبریزی، از عارف شاعر و پیر و مراد عرفانی خود ؛یعنی مولانا به ارث برده است، آن است که سالک راه حق باید زبانی خاموش و باطنی گویا داشته باشد تا این که بتواند به دل گویا شده و گنجینه اسرارگردد:
تا نبدی ز سخن لب نشود دل گویا عیسی از مریم خاموش پذیرد گفتار (دیوان،1375: 2250)
طوطی از خاموشی آیینه می آید به حرف مهر خاموشی به لب زن تا به دل گویا شوی(همان: 3280).
زدعوی بسته گردد چون زبان معنی شود گویا به گفتار آورد خاموشی مریم مسیحی را(همان: 171)
مولانا: از درون خـــویش ایـــن آوازهـــــا منــــع کـــن تا کشف گـــردد رازها (مثنوی،1384،دفتر دوم،ب753: 208)
« درحالت خاموشی زبان وگویایی ضمیر،آدمی ساکت است وبظاهر سخن نمی گوید اما ذهن وضمیر او گویاست و«گفتگوی درونی» یا «حدیث نفس» همچنان جریان دارد.فایده این نوع خاموشی آن که خاموشی زبان است،آن است که سبب می شود،آدمی از آفات سخن در امان بماند واز گناهان زبان رهایی یابد. این نوع از خاموشی به رغم اهمیت وضرورت آن،از آنجا که به ظاهر مربوط است ودرواقع راهی به باطن نمی برد، زمینه ساز سلوک عرفانی است و مقدمه ای است برای رسیدن به خاموشی ضمیر.خاموش بودن زبان،سالک را از منازعات بیرونی،که غالباً نتیجه آفات زبان است،می رهاند وزمینه خلوت وعزلت را فراهم می کند.وبه قول مولانا«گفتگوی ظاهر»،مانند غباری است که بر دیده باطن سالک می نشیند وقدرت تشخیص وتوان سلوک را از او وا می ستاند.»(غلامحسین زاده ومحمدآبادی،1387: 129-127).مولانا گوید:
گفتگــــوی ظاهــــر آمد چون غبــــار مدتی خامـــــوش خــوکن گوش دار(دفتر اول،ب577: 28).
زبان وضمیر خاموش: نوع دومی از خاموشی در دیوان صائب، که آن نیز متأثر از ذهن و زبان مولاناست،آن است که سالک و مخاطب صائب باید دارای زبان وضمیری خاموش باشد تا این که بتواند به گوهر مراد که هدف والای هر عارف وسالکی است دست یابد.«در واقع در سلوک عرفانی،این نوع از خاموشی است که موضوعیت دارد و اساساً مبنای سلوک واز اصول مهم عرفانی به شمار می آید...تحقق کامل این نوع از خاموشی بسی دشوار است وباید آن را از عنایات الهی دانست.این نوع خاموشی بسیار دشوار،و برای غالب آدمیان ناممکن می نماید؛زیرا ضمیر آدمی پیوسته در حالت سخن گفتن است ودر هر نَفَسی حدیث نَفسی هست.اما به هر روی سالک را گریزی از قطع نفس نیست؛چنان که حدیث نفس را نخست جنایت صدیقان دانسته اند:«مَن حَدَّث فی نفسه غاب عن مولاهُ و رَدَّهُ نفسه لانّ اوّلَ جنایَهِ الصّدیقین حدیثُهُم انفسَهُم.»( غلامحسین زاده ومحمدآبادی،1387: 130-129).مولانا گوید:
انصتوا را گــــوش کن خاموش باش چــــون زبان حق نگشتی گوش باش(مثنوی،1384دفتر دوم،ب3457: 315)
ای خــــدا جان را تو بنما آن مقام کانـــدر او بی حرف می روید کلام (همان،دفتر اوّل،ب3094: 136)
صائب: غنچه را لب بستگی بند ملال از دل گشود چشم فتح البــــاب داری،یکدهن خاموش باش
حالت آیینه بر ارباب بینش روشن است جوهری گر داری ای روشن سخن خاموش باش(دیوان،1375: 2347).
یک حرف بشنو از من ودر خُلد سیر کن در مجلسی که گوش توان شد زبان مباش (همان: 2432).
ضمیر خاموش و زبان گویا: سومین نوع خاموشی در دیوان صائب که به تقلید وپیروی از مولانا ودیگر عرفاست ،آن است که ضمیر سالکِ عارف خاموش وزبانش گویا باشد.،تا این که زمینه استماع کلام الهی را فراهم کند.«وضعیت عارف در این مقام،تناسب تام با مقام بقا دارد؛زیرا عارف به رغم خاموشی ضمیر که نتیجه استماع کلام الهی است،به سخن که در تقابل با فنا قرار دارد،رجوع می کند.ابن عربی در خصوص این نوع از عارفان می گوید:«هرکه زبان او خاموش نیست ودل خاموش است،او سخن گوی است به زبان حکمت»( غلامحسین زاده ومحمدآبادی،1387: 136).مولانا:
من کوهم وقال من صدای یار است من نقشم ونقش بندم آن دلدار است
چون قفل که در بانگ درآید زکلید می پنداری که گفت من گفتاراست(کلیات،1376: 1365)
صائب معتقد است که اگر گوش هوش(ضمیر) سالک راه، درپرده خاموشی باشد،در مرحله بقا ءبالله، که خداوند گوش وچشم و دست و زبان عارف می شود، از طریق زبان گویا که در واقع زبان خود معشوق است،می توان صدها نوع شکایت از معشوق داشت:
گر گوش هـــوش باشد در پرده خموشی صد داستان شکایت تقـــریـــر می توان کرد(دیوان،1375: 2146).
در ادبیات فارسی از گذشته تا حال ، سوای مولانا - که حق استادی بر گردن صائب دارد - شاعری همانند صائب سراغ نداریم که در ارزش و فضیلت هنرخاموشی وانواع آن(زبان خاموش وضمیر گویا - زبان و ضمیر خاموش- ضمیر خاموش وزبان گویا) تا این اندازه حق سخن را با استادی ومهارت هرچه تمامتر ادا کرده باشد . صائب جدای از اینکه در سرتاسر آیینه دیوان خود مضمون خاموشی را در انواع سه گانه آن،درکسوت تشبیهات تمثیلی(اسلوب معادله) بدیعی درمعرض نمایش قرار داده است ، غزلیاتی نیز با ردیف«خاموشی است «(1563)وخاموش باش»(4864)«خاموشی»(6792 و 6845و6883و7000)وغیره دارد که ارزش و اهمیت مسأله را در نظراین شاعر عارف بهتر بیان می دارد .
علت و انگیزه اینکه صائب در باب مضمون خاموشی و انواع آن در کنار مضامین دیگر - برخلاف شعرای پیشین از جمله سبک عراقی - به اوج قلة شهرت و موفقیت دست یافته است ، این است که اولا: درغزلیات سبک عراقی باید ارتباط عمودی و افقی رعایت شود. دراین صورت ازمضامین وموضوعات متنوع شعری در غزل سبک عراقی همانند غزل سبک هندی وصائب خبری نیست وثانیا: قافیه - که دست و پاگیر شاعر سبک عراقی دریافتن مضمون است - نباید تکرار گردد و تکرار شدنش از معایب محسوب می گردد . در حالی که در غزل سبک هندی و شعر صائب ، ارتباط بیشتر بصورت افقی بوده و تکرار قافیه نیز اگر در بر دارنده معنی و مضمون بکری باشد، نه تنها عیب نیست بلکه از محسّنات شعری است . ثالثا:«صائب با استفاده از دو عامل زمان وزبان توانست یگانه زمان وزبان باشد. منظوراززمان این است که صائب شعررا که قبل ازوی درخدمت سلاطین وحکّام وقت بود درزمان خود در خدمت اجتماع و آگاه سازی مردم بکاربرد ومنظوراززبان این است که صائب به زبانی که پیشینیان به عنوان زبان مسلّط برای تمامی ادوار ادبی تشخیص داده بودند،پشت پا زده وزبان دیگری برای خود دست وپاکرد .آن این بود که به ابیات غزل استقلال بخشیدوبا استمدادازاین زبان مستقل، مضامین ومعانی بکرومتنوعی همچون مضمون خاموشی را درکنار مضامین دیگر درغزل مطرح ساخت.»(بیریای گیلانی1371: 33-31). دشتی در کتاب«نگاهی به صائب» در باره تمثیل این بیت از صائب :
از دهان بسته باشد قفل روزی را کلید پُر بر آید کوزه لب بسته از دریای خم(دیوان،1375: 2587).
می نویسد:«دراینجا صائب میخواهد ازفوائدخاموشی سخن گوید ومکرر بدان توصیه کرده وشاهد یا دلیلی را برای آن آورده است.ولی این دفعه تمثیلی که می آورد هر چند بدیع وجالب است ولی نمی تواند دلیلی برسودمندی سکوت قرار گیرد.زیرا دلیل اخصّ از مدعاست.برای تصفیه شراب اهل ذوق وتمکن کوزه های در بسته بی مخرج ومنفذ را در خم شراب می گذاشتند تا به تدریج شراب از منفذ سفال رخنه کرده وکوزه را پرکند.بدین شیوه باده گساران با ذوق وقلندر شراب را تصفیه می کردند وباده بی دُرد می نوشیدند.بیت صائب بدین شیوه وتدبیر است وازآن می خواهد برای خاموشی دلیل بیاورد که کوزه لب بسته بواسطه خاموشی از خم پر و سرشار بیرون می آید.بدیهی است که خاموشی سودمنداست ولی پیوسته چنین نیست وبسا اتفاق می افتد که مردمان فاضل وموقع شناس ازسخن به نعمت و آسایش رسیده اند.اما قصد صائب«کوزه سربسته وخاموش است» که از خمره شراب پر بیرون می آید ومی خواهداین مضمون بدیع را بیآفریند.»(دشتی: 129-128).صائب در جای دیگر می گوید:
بی دهن شو تا غم روزی نباید خوردنت کوزه لب بسته از خم پر شراب آید برون (دیوان1375: 2977).
صائب هرچندکه در مورد مضمون خاموشی وانواع آن بیشتر ازسایر مضامین شعری قلم فرسایی کرده وهمگان درکسوت تمثیلات بدیعی بدان دعوت می کند، اما درجایی که سخن گفتن لازم باشد، همانند شعرای گذشته ،خاموشی وسکوت ناروا را جایز نمیداند وآنرا به پنهان کردن تیغ در زیر سپر در روز جنگ(=کاربیهوده کردن) مانند می کند:
در مقام حرف بر لب مهر خاموشی زدن تیغ را زیر سپر در جنگ پنهان کردن است (همان: 540).
اگر چه پیش خردمند خامشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیره عقل است : دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی (سعدی1374: 53).
مضمون خاموشی از جمله مضامینی است که صائب همانند مضامین ومعانی شعری دیگر آن را نیز در دومعنای متضاد از هم(مثبت ومنفی) بیان می دارد ؛ به این صورت که در اکثر دیوان خود موافق سنّت ادبی عمل کرده وهمانند شعرای گذشته از جمله مولانا وسعدی، به تحسین وستایش مضمون خاموشی پرداخته وهمگان را درکسوت تمثیلات بدیعی- که نگارنده این نوشتار با اصطلاح«خاموشی وزبان تمثیل»به آن پرداخته است- به آن تشویق می کند،ودر جایی دیگر برخلاف نگرش نخستین خود ، با هنجار شکنی ومخالف خوانی که شیوه سبکی منحصر به فرد اوست -بر عکس شعرای گذشته وبر خلاف سنّت ادبی- به نکوهش وانتقاد از مقام خاموشی می پردازد.صائب در مقام نکوهش خاموشی گوید:
پشت شمشیر سؤال از دم بــود خونریزتر خامشی را بــــدتر از ابـــرام می دانیم ما(همان:147)
صبر بر زخم زبـــان کردن وخامش بودن در ره کعبـــه دل خـــار مغیـــــلان باشد(همان: 1667)
چه حرف است این که خاموشی فزاید زندگانی را؟ نفس دزدیدن من بر چراغ عمر صَرصَر شد(همان:1494).
مهر خامـــوشی نگــردد پرده اسرار عشق بــــوی گل را مانــع از پرواز شبنم کی شود(همان:1310)
خاموشی و زبان تمثیل: یکی از عناصر خیال شعری که از ابتدای ادبیات فارسی در تمامی موضوعات شعری حضور داشته و در سبک هندی و بخصوص شعر صائب بیشتر و بهتر از گذشته خود نمایی کرده است ، عنصر و آرایة خیال تشبیه به معنای عام و تشبیه تمثیل(اسلوب معادله) به معنای اخصّ آن است .صاحب المعجم در باره تمثیل می نویسد:«تمثیل از جمله استعارات است،الّا آنکه این نوع استعارتی است بطریق مثال ؛یعنی، چون شاعر خواهد که به معنیی اشارتی کند،لفظی چند که دلالت بر معنی دیگر کند بیاورد وآنرا مثال مقصود خود سازد واز معنی خویش بدان مثال عبارت کند واین صنعت خوش تر از استعارت مجرّد باشد.»(شمس قیس رازی،1360: 369).دکتر شفیعی کدکنی در باب تمثیل در سبک هندی می نویسند:«بهترین راه برای تشخیص تمثیل ازدیگر انواع تصویر این است که از دیدگاه زبانشناختی مورد بررسی قرار گیرد.بدینگونه که تمثیل در معنی دقیق آن-که محور خصایص سبک هندی است-می توانددر شکل معادله دو جمله مورد بررسی قرار گیرد وتقریباً آنچه متأخرین بدان تمثیل اطلاق کرده اند،معادله ای است که به لحاظ شباهت میان دو سوی بیت-دومصراع- وجود دارد وشاعر در مصراع اول چیزی می گوید و در مصراع دوم چیزی دیگر؛اما دو سوی این معادله از رهگذر شباهت قابل تبدیل به یکدیگرند وشاید برای جلوگیری از اشتباه بتوان آن را اسلوب معادله خواند تا بین تمثیل وتشبیه اشتباهی پیش نیاید.وتمثیل نیز با ارسال المثل اشتباه نخواهد افتاد.»(شفیعی کدکنی،1375: 85-84).«اهمیت تمثیلات صائب در این است که بیشتر آنها از زندگی واقعی ومشاهداتِ عادی شاعر سرچشمه می گیرد وبه همین دلیل برای خواننده قابل درک ومحسوس می شود.ارزش دیگر این تمثیلات بُعد عبرت آموزی وتوصیه بر پیروی از ملکات اخلاقی است که با تأمل در آنها می توان چگونگی تلقّی شاعر را از زندگی وجامعه وحتّی جهان بینی وجهان شناسی او را دریافت.«(معدن کن،1387: 24).صائب به عنوان شاعر عارف و معلم وادیبی عشرتگرکه در دارالامان خاموشی سکنا گزیده است،جهت تعلیم درس خاموشی وپرهیزاز گفتار بی مورد به سالکان راه و بهتر جایگزین کردن آن در اذهان مخاطبان ، با استمداد از آرایه تشبیه تمثیل(اسلوب معادله) و تلمیح ،آنان را به خاموشی وانواع سه گانه آن، به ویژه به خاموشی زبان وگویایی ضمیر، دعوت کرده و پیام ذهنی و عقلی خود را با استفاده از امور عینی و محسوس پیرامون خود در کسوت تمثیل ها و نمادهای مختلفی نظیر : ماهی و قلاب وشست ، غنچه ، سنگ نشان و جرس ، سپر و دم شمشیر ، شمع و گاز ، بحر گوهر خیز و خار و خس ، تیغ و مرغ بی هنگام ، سرمه وخاموشی ، گوهر ناسفته و سفته ، خم سر بسته و باده ، صدف ، مریم و مسیحا و غیره درآیینه دیوانش در معرض دید عبرت آموزان قرار داده است . از آن جمله است :
ماهی و قلاب : صائب معتقد است که خاموشی سبب آسودگی خاطر آدمی از مردم کج بحث و کج اندیش است ، همچنانکه ماهی لب بسته را غم از قلاب وشست نیست:
خامشی داردم از مردم کج بحث ایمن نیست‌ چون ماهی‌لب ‌بسته غم شست ‌مرا(دیوان1375: 253).
نیست‌درمان مردم‌کج بحث راجزخامشی ماهی لب بسته خون در دل کند قلاب را(همان: 10).
غنچه: از جمله عناصر محسوس و عینی است که صائب در کسوت تمثیل درپرورش مضمون خاموشی در سراسر دیوان خود به آن نظر عمیق و قابل توجهی ابراز نموده است :
گوش‌اگرداری دراین بستان‌سرا هرغنچه‌ای می کند با صد زبان تلقین خامـوشی ترا(همان: 19).
عشرتی گر هست در دارالامان خامشی است غنچه‌سان باصدزبان‌خوش‌سخن‌خاموش‌باش(همان: 2347).
در خموشی همه صلح است،نه جنگ است اینجا غنچه شو،دامن آرام به چنگ است اینجا(بیدل،1384،ج1: 168)
«جویای تبریزی یکی از شاعران قرن یازدهم هجری است که با شاعران بزرگ آن زمان مانند صائب تبریزی، کلیم کاشانی ، سالک یزدی و... مراوده داشته و در شعر خود را پیرو صائب تبریزی می داند :
بی تکلف ز شکر ریزی صائب ، جویا طوطی نطق تو طرز سخن آموخته است»(دیوان1378: 22).
جویا در دیوان خود بر اساس طرز صائب سخن رانده و از جمله مضامینی که بیشتر از صائب و سبک وی پیروی نموده است مضمون خاموشی با استفاده از تمثیل غنچه می باشد :
غنچه‌سان ازشکوه گرلبریز خون دل شویم گل کند رنگ خمـوشی از لب اظهـار ما(دیوان 1378: 53)
زبس‌ سر درگریبان‌خموشی‌غنچه سان ماندم به گوشم از شکستـن های دل آواز می آید(همان: 160)
سنگ نشان و جرس : سنگ نشان :سنگی که در راههابرای نشان ومقادیر منازل نصب کنند(گلچین معانی1373، ج2 :63).صائب اعتقاد به این دارد که زمانی که انسان بواسطه هنر خا موشی می تواند همانند سنگ نشان راه ، اسباب معرفت و هدایت دیگران را فراهم سازد؛ چرا باید در جمع بیهوده گویان مانند جرس بیهوده نال باشد.سنگ نشان درشعرصائب مظهرخاموشی وجرس مظهرگفتار بیهوده است:
تابه خاموشی‌توان سنگ‌نشان گشتن کسی در قطار هرزه نالان چون جرس باشد چرا ؟(دیوان،1375 : 21).
کلیم : خموشی پیشه کن کز نطق آفتهاست سالک را جرس دایم زبان با رهزنان کاروان دارد(کلیات1376،ج1: 205).
سپر ودم شمشیر: صائب خاموشی را به سپرتشبیه می کند و زبان را به تیغ و دم شمشیر ، همچنانکه سپر دم شمشیر را کُند می سازد ، خاموشی نیز مانع تیغ زبان است. و معتقد است کسی که دل و جانش از تیغ زبان افگار و آزرده است ، برای آن کس مُهر خاموشی بهترین سپر است :
مهر خاموشی کند کوته زبان تقریر را این سپر دندانه می سازد دم شمشیر را(دیوان،1375 : 36).
بر مدار از لب خود مُهر خموشی زنهار کاین سـپر مانع شمشیر زبان می گردد(همان: 1590).
سپری نیست به از مُهر خموشی صائب هر که را جان ودل از تیغ زبان افگاراست(همان: 720).
شمع وگاز:گاز: گل گیرکه بدان سر شمع گیرند (گلچین معانی1373 ،ج2 :267).این تمثیل ازجمله بهترین تمثیلهایی است که صائب برای پروراندن مضمون خاموشی بیشتر از آن استفاده کرده است:
از زبان بازی سخن چین را زبان گردد دراز می شود مُهر دهن ، شمع از خموشی گاز را(دیوان: 38).
زبان آتشین از سرزنش سالم نمی ماند که رزق‌گازگردد شمع هر جا سر برون ‌آرد(همان: 1408).
برمیاور سر زجیب خامشی‌چون شمع روز گر سر خود را فـدای گاز نتـوانی نمــود(همان: 1335).
بحر گوهر خیز و خار و خس : صائب خاموشی را به دریا ، و گفتگو و زبان درازی بیهوده را به کف و خار و خس مانند می کند و به مخاطب می گوید که حیف است که از دریای گوهر بار به کف قناعت کند :
خامشی دریا وگفت‌وگو خس‌وخاشاک اوست پاک کن از خار و خس این بحر گوهر خیز را(همان : 39).
برخموشی می دهی ترجیح حرف پوچ را می‌شوی قانع به‌ کف از بحرگوهر بار حیف(همان: 2488).
تیغ ومرغ بی هنگام :«مرغ(خروسی)که بی وقت خواند شوم است و به حادثة ناگواری خبرمیدهد. بایدسرش را برید»(شمیسا، 1377 ج1 :424).
نظامی : نبینی مرغ چون بی وقت خواند به جای پر فشانی سر فشـاند(خسرو و شیرین:380)
مولوی: جبر خفتن در میان ره زنان مرغ بی هنگام کی یابد امان(دفتر اول،ب944: 44).
صائب هرزه گویان را به مرغ بی هنگام و بی محل و خاموشی را به تیغ مانند کرده می گوید که با خاموشی می توان از بیهوده گویان انتقام گرفت. و معتقد است که دعوی بیجا موجب هلاکت ونابودی است :
انتقام هرزه‌گویان رابه خاموشی گذار تیـغ می گوید جواب مـرغ بی هنگام را(دیوان : 60).
دعوی بیجا زبان تیغ می سازد دراز مرغ بی‌هنگام را آوازه یکدم بیش‌نیست(همان: 643).
سرمه و خاموشی :سرمه نوعی سنگ سائیده شده است که اصفهان ازدیر باز به داشتن نوع ارزشمند آن معروف بوده است. براساس یک اعتقاد طبی در بین عوام،خوردن سرمه سبب گرفتگی صداخواهد شد.از اینرو درشعرهای سبک هندی[علی الخصوص شعرصائب]سرمه معمولاً خاموشی را تداعی می کند.(محمدی1374: 191).«خوردن سرمه باعث گرفتگی صدا میشود»(شمیسا ،1377 ج2 :631). صائب خاموشی و بیزبانی ولب ازگفتار بی مورد بستن را که پرده داری اسرار می کند، به سرمه ای مانند می کند که باعث گرفتگی صدای سخن چینان وبسته شدن زبان بیهوده گویان است:
بی زبانی پرده داری می کند راز مرا می دهد خاموشی من سرمه غمّاز مرا(دیوان: 80).
خموشی سرمه کوه بلند آوازه می گردد به لب بستن توان بیهوده گویان را زبان بستن(همان: 3006).
بیدل : برجسته نیست پله ی میزان خاموشی یارب به سنگ سرمه نسنجی صدای ما(دیوان1384: 89)
صائب در جای دیگر بر خلاف عقیده نخستین خود و نیز برخلاف عرف وهنجار ادبی –اجتماعی ، معتقد است که سرمه موجب خاموشی وگرفتگی صدا نیست:
حرفی است این که سرمه شود مُهر خامشی چشم تو را ز سرمه زبان آوری بجــــاست(دیوان،1375: 913)
گوهر سفته و ناسفته : صائب خاموشی را از لحاظ ارزش به گوهر و مروارید ناسفته و گفتار را از لحاظ بی ارزشی به گوهر سفته و سوراخ شده مانند می کند :
خامشی را رتبه بالاتر بود صائب ز نطق قدر و قیمت بیش باشد گوهر ناسفته را(همان: 101).
خم سر بسته و باده : صائب خاموشی رابه خم سربسته وگفتار رابه باده مانندمی کند:
بر سر گفتار ، دل را خامشی می آورد جوش ‌مستی ‌در خم سربسته باشد باده را(همان: 102).
خم سربسته جوش باده را افزون کند صائب به لب مُهر خموشی گر زنم دیوانه می گردم(همان : 2670).
صدف: از عناصر مضمون ساز و معنی آفرین که در شعر صائب بر خلاف شعرای گذشته ، بسامد بالایی دارد ، عنصر تمثیل ساز و عینی و محسوس صدف می باشد که شاعر را در راه رسیدن به هدف اصیل و واقعی یعنی خلق مضامین بکر و بدیع یاری رسانده است. صائب با استفاده از عنصر صدف و دریا ، در تمامی مضامین شعری بالاخص، در مضمون خاموشی، پادشاهی خود را بر ملک معنی و مضمون سبک هندی و «طرز تازه»و«معنی بیگانه» اثبات کرده است. صائب جدای از اینکه با استمداد از واژه صدف در جای جای دیوان خود ، مضمون خاموشی را بهتر و استادانه تر بیان کرده است ، شش غزل با ردیف «صدف»(5159 و5160 و5161 و5162 و5168 و5169) دارد که در اغلب ابیاتش به مضمون خاموشی پرداخته است :
چون‌صدف‌هرکس‌به‌غوربحرخاموشی‌رسید کاسـة در یوزة سـیماب سـازد گوش را(همان: 41).
ســینه ها را خامشـی گنجینة گوهـر کنـد یاد دارم از صـدف این نکتة سر بسته را(همان: 100).
بیدل: قفل گنــــج زر است خاموشی از صدف پــــرس این معمّـــا را(دیوان1384: 235)
صائب به مخاطب می گوید که :گوهر هیچ وقت از دامان بحر به درون صدف باز نمی‌گردد پس باید از صدف درس عبرت گرفته و با دور اندیشی و احتیاط مُهر از حقه گوهر (دهان گوهر افشان) برداشته به سخن سرایی بپردازد :
به صدف بازنگردد گُهر ازدامن بحر مُهـر این حقـة گوهر به تأمل بـردار(همان: 2250).
«سخن تا نگویی بر او دست هست چو گفته شود یابد او بر تو دست»(سعدی1375: 154).
مریم و مسیحا : صائب عقیده دارد زمانی که انسان زبان و لب از دعوی بیهوده و بی مورد بر بندد ، اندردلش معانی گویا شود. همچنانکه خاموشی و روزه سکوت اختیار کردن مریم در مقابل سرزنش بداندیشان ومعاندان ، حضرت مسیح را سخنور گردانیده و عفت و پاکدامنی مریم را ثابت می کند :
زدعوی‌بسته‌گرددچون‌زبان،معنی‌شودگویا به گفتـار آورد خـاموشی مریم مسیحا را(دیوان: 171).
تا نبندی زسخن لب ، نشود دل گویا عیسی از مریم خاموش پذیرد گفتار(همان:2250).
غواص و حبس نفس و گوهر : در بینش صائب تنها از طریق خاموشی است که شخص می تواند به مخزن اسرار سعادت راه برده ، دامن معنی را بدست آورد ؛ همچنانکه برای غواص گوهرجو ، حبس نفس بهترین راه ، جهت دست یافتن به مروارید ارزشمند است :
به مهر خامشی غواص ما امید ها دارد به‌ گوهر می ‌رساند زود ،جان بی‌نفس ‌ما را(همان: 174).
خموشی‌پیشه کن تادامن معنی بدست آری که بی پاس نفس غوّاص گوهر بر نمی آرد(همان: 1025).
کلیم: از خموشی گوهر مقصود می آید به چنگ هیچ غواصی نکرد آن کس که پاس دم نکرد(کلیات،ج1: 157).
خاک و جرعه ریزی : «در شعر عربی و فارسی از جرعه ریختن (و گاهی شراب ریختن) بر خاک مردگان یاد شده است که منشأ یونانی دارد. وللارض من کاس الکرام نصیب.»(شمیسا ،1377،ج2: 714).
خاقانی : از زکات سر قـــدح هر وقــت جرعه یـــی کن به خاکیــان ایثار(دیوان1374 :197)
حافظ: فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز(دیوان1374 : 235)
صائب با استفاده از موضوع «جرعه بر خاک ریختن به یاد گذشتگان» که در ادبیات فارسی سابقه مدیدی دارد ، خاک را مظهر خاموشی دانسته ، به مخاطب می گوید که خاک از فیض خاموشی ، از باده نوشان نصیبی دارد و از او می خواهد که خاموشی را پیشه خود سازد :
زتمکین‌مُهر برلب‌زن که‌خاک‌از فیض‌خاموشی نصیب از باده نوشان بیشتر می‌گیرد از مینا(دیوان: 228).
سپند و آواز:سپند یا اسفند همان دانه ای است که بر روی آتش می ریزند تا بوی خوشی ایجاد کند.ایرانیان سوختن اسفند را سبب دفع چشم زخم می دانند.یکی از ویژگیهای دانه اسفند آن است که وقتی روی آتش،گرم می شود با صدا از جا می جهد.این صدا را شاعران سبک هندی به آواز اسفند تعبیر کرده اند(محمدی: 1374). سپند نیز از جمله واژه های محسوس مضمون ساز در سبک هندی و شعر صائب است که در ساختن مضمون خاموشی نقش خود را بخوبی ایفا کرده است :
درحریم عشق‌عالم‌سوز خاموشی‌است باب دور می گردد ز آتش تا صدا دارد سپند(دیوان : 1224).
مهر بر لب زن که در خاموشی جاوید ماند چون سپند آن کس که کرد آواز در محفل بلند(همان: 1267).
موم و مجمر:از جمله واژه های مخصوص صائب و سبک هندی است که صائب با استفاده ازآن مضمون خاموشی را به دو صورت متضاد از هم مطرح کرده است : یک بار می گوید که: مهرخاموشی نمی تواند دل پرشکوه ما را رام سازد؛ همچنانکه کسی با موم روزن مجمر را نمی بندد :
چه سازد با دل پر شکوه ما مهر خاموشی کسی با موم چشم روزن مجمر نمی بندد(همان: 1406).
بار دوم می گوید که : راز دل گاهی با خاموشی نهان میماند؛ همچنانکه موم روزن مجمر را می‌گیرد:
رازدل گاهی‌به خاموشی‌نهان ماند‌که موم پرده داری پیش چشم روزن مجمر کند(همان: 1238).
خاتم سلیمان و دیو : صائب با استمداد ازآرایه ادبی تلمیح، مهر خاموشی را از لحاظ سعادت بخشی به خاتم سلیمان و سخن را از لحاظ اینکه باعث تیرگی وگمراهی دل است، به دیو مانند می کند و مواظبت از این مهر را به مخاطب گوشزد می کند :
به حکمت‌از لب خود مهر‌خامشی بردار به دست دیـو مده خاتم سـلیمان را(همان: 309).
خامشی مُهر سلیمان بود و دیو، سخن به کف دیو مده مُهر سلیمان زنهار(همان: 2250).
تبّت وارونه : آیه «تبت یدا ابی لهب» را معکوس خواندن برای دفع بلاست.(گلچین معانی1373، ج1: 225). صائب خاموشی را از لحاظ دفع بلای پر گویان به معکوس خواندن آیه «تبت یدا ...» مانند می کند همچنانکه معکوس خواندن این آیه موجب دفع بلاست ،خاموشی نیزبلای زیاده گویان رادور می کند:
خامشـی تبت وارونة پرگویان است نیست ممکن که زیک دست‌صدا برخیزد(دیوان: 1645).
بلبل(گفتار) و پروانه(خاموشی وکردار) :
پروانه سبق برد ز بلبل به خموشی حیف‌است‌که‌کرداربه‌گفتار‌فروشند(همان: 2122).
میان بلبل‌وپروانه فرق بسیار است کجا به رتبة کردار می رسد گفتار(همان: 2260).
قرآن وسی پاره:
جمع اگر از بستن لب شد دل من، دور نیست خامشی بسیار از این سی پاره قرآن کرده است(همان: 573).
عقیق و دهان:«عقیق رفع تشنگی می کند ازاین روانگشتررامی مکید ند یا عقیق زیرزبان می نهادند.»(شمیسا،1377ج2: 837). صائب خاموشی رابه عقیقی مانند می‌کند که موجب آبداری جگر تشنه است:
گردد زخامشی جگرتشنه آبدار زنهار این عقیق میار ازدهان بیرون(دیوان: 3112).
سلیمان و پریزاد(دیو) :
اگر ازخامشی مهر سلیمانی بدست آری پریزادان معنی را مسخّر می توان کردن (همان: 3011).
زخم مار و مهره مار :«مهرة مار را چون بر موضع زخم مار نهند زرداب از آنجا روان گردد و تمامت زهر بیرون آید»(شمیسا 1377،ج2: 998).صائب خاموشی را به مهره مار،وسخن وگفتار را به زهر مار مانند می کند:
می‌کشد مُهر خموشی زجگر زهر سخن زخم این مار شود به ، به همین مهرة مار(همان: 2550).
شیشه و پری : در مورد مضمون «شیشه و پری یا پری درشیشه کردن» رجوع شود به فرهنگ اشارات دکتر شمیسا ( ج1: 233). صائب با استفاده از مضمون سابقه دار «پری و شیشه وپری درشیشه کردن» خاموشی را به شیشه سر بسته ای مانند می کند که پریزاد معنی را به تسخیر در آورده است :
بر مدار ازلب خود مهر خموشی زنهار که در این شیشه سر بسته پریزاد آمد(دیوان: 1680).
کعبه وخار مغیلان : صائب شکیبایی از تحمل زخم زبان و سرزنش مردم و خاموش بودن در مقابل این زخم زبان را به آزار و اذیتی که از خار مغیلان در راه رسیدن به کعبه تحمل می شود ، مانند کرده است :
صبر بر زخم‌زبان کردن وخامش بودن در ره کعبـة دل خـار مغیـلان باشـد(همان: 1667).
یأجوج و سدّ اسکندر : صائب خموشی را در نقطه مقابل گفتار به سدّی مانند می کند که اسکندر ذوالقرنین برای ممانعت از هجوم اقوام یأجوج و مأجوج ایجاد کرده بود.(معین1375: 2327).
وقت‌آن صاف‌دلان خوش که زلبهای‌خموش پیش یأجوج سخن سدّ خموشی بستند(دیوان: 1689).
نتیجه :
با تفکّر در ادب عرفانی - تعلیمی و نیز اشعاری که مضمون خاموشی در آنها به عنوان امّهات تمامی مضامین تعلیمی وعرفانی مطرح گردیده است ، این نتیجه حاصل می گردد که خاموشی و لب از گفتارفروبستن و سخن به مقتضای حال گفتن ،چون موجب گویایی دل و باطن انسان گردیده وگنج نفیس سعادت و سرافرازی ابدی را در پی دارد ، مورد تأکید بیش از حد شاعران و ادیبان عارفی همچون صائب واقع گردیده است . با تعمق در دیوان صائب - استادعشرتگردارالامان خاموشی - این نتیجه به دست می آید که وی با مطرح ساختن مسائل اجتماعی وتعلیمی و عامه پسند از جمله خاموشی وانواع سه گانه آن، که از پدر و استاد عرفانیش ؛یعنی مولانا ودیگر عرفا به ارث برده است، درکسوت تشبیه تمثیل(اسلوب معادله)وتلمیح-که بهترین وسیله و ابزار شاعر سبک هندی جهت القای مفاهیم ومضامین شعری به اذهان وافکار می باشد - توانسته است به هدف والای خود که تنویر افکار عمومی و به گوهر مقصود رساندن سالکان ومخاطبان طریق حق است، نایل گردد:
در خـــــــاک وخون تــو را نکشیده تا زبان در خـــــامشی گــــریز که دارالامــــــان توست(دیوان،1375: ص957)
عشرتی گر هست در دارالامان خامشی است غنچه سان با صد زبان خوش سخن خاموش باش(همان:2347)
شهیـــد زخـــم ندامـــت نمـــی شود هرگز هــــرآن لبــــی که بــــود پــــرده دار خاموشی(همان: 3349)
با تورّق در دیوان های شعرای سبک هندی وبالاخص صائب تبریزی به ابیاتی بر می خوریم که شاعر به جهت دست یافتن به هدف اصلی خود؛یعنی،«معنی بیگانه وطرز تازه وفکر رنگین» که یگانه آرزوی اوست، به هنجار شکنی ومخالف خوانی اقدام کرده وبر خلاف شعرای قبل از خود به نکوهش وانتقاد از مقام خاموشی ودیگر مضامین شعری –که در متن مقاله نیز بدان اشاره شده است- می پردازد.علتش نیز آن است که چون در شعر وغزل سبک هندی بر عکس سبکهای دیگر، ارتباط تنها به صورت افقی بوده وهر بیت برای خود ساختمانی جداگانه ومستقل از ابیات دیگر دارد.پس زمانی که ما در سبک هندی وشعر صائب-به علت مستقل بودن ابیات غزل- با تنوع معانی ومضامین وموضوعات شعری مواجهه هستیم،طبیعی است که تضاد معانی ومضامین ونوسانات وتناقضهای فکری(ازنوع مثبت ومنفی یا ستایش ونکوهش) را نیز در مورد مضمون خاموشی ومضامین دیگرخواهیم داشت:
پشت شمشیر سؤال از دم بــود خونریزتر خامشی را بــــدتر از ابـــرام می دانیم ما(دیوان،1375 :147)
چه حرف است این که خاموشی فزاید زندگانی را؟ نفس دزدیدن من بر چراغ عمر صَرصَر شد(همان:1494).
منابع و مآخذ :
1-بیدل دهلوی،مولانا عبد القادر،(1384).«دیوان»،ج 1،به تصحیح اکبر بهداروند،تهران: سیمای دانش،چاپ اول
2-بیریای گیلانی(شیدا)،محمد(1371).«نوآوری در شیوه صائب»، محمد رسول دریا گشت،صائب وسبک هندی درگستره تحقیقات ادبی(مقالاتی درباره صائب )تهران: قطره،چاپ اول،صص33-31
3- جویا تبریزی ،(1378).« دیوان» ، به اهتمام : دکتر پرویز عباسی داکانی ،تهران: برگ ، چاپ اول
4- حافظ شیرازی ،(1374).«دیوان»، قزوینی - غنی ، با مجموعه تعلیقات وحواشی علامه محمد قزوینی ، به کوشش : عبدالکریم جربزه دار ، تهران: اساطیر ، چاپ پنجم
5 - خاقانی ،(1374).‌«دیوان»، به کوشش : دکتر ضیاء الدین سجادی ، تهران: زوار ، چاپ پنجم
6-دشتی،علی،(1364).«نگاهی به صائب» تهران:اساطیر،چاپ سوم
7 - زمانی ، کریم ،(1385). «میناگر عشق» ، شرح موضوعی مثنوی معنوی ، مولانا جلال الدین بلخی ، تهران: نی ، چاپ چهارم
8-سامانی،خلیل(موج)(1371). «مضمون اشعارصائب»، محمد رسول دریا گشت،صائب وسبک هندی درگستره تحقیقات ادبی(مقالاتی درباره صائب )تهران: قطره،چاپ اول،صص95و103-102
9 - سعدی (1375).« بوستان (سعدی نامه)»، تصحیح و توضیح : دکترغلامحسین یوسفی ، تهران: خوارزمی ، چاپ پنجم
10- سعدی،(1374).«گلستان»،تصحیح وتوضیح: غلامحسین یوسفی، تهران:خوارزمی،چ چهارم.
11-شفیعی کدکنی،محمد رضا،(1375).«صور خیال در شعر فارسی»، تهران: آگاه،چ ششم.
12-شمس قیس رازی،(1360).«المعجم فی المعاییراشعارالعجم »،به تصحیح:محمد قزوینی ومدرس رضوی،تهران: زوّار،چ سوم
13-شمیسا،سیروس،(1376).«سیر غزل در شعر فارسی»،تهران: فردوس،چاپ پنجم
14 - شمیسا ،سیروس،(1377).« فرهنگ اشارات ادبیات فارسی» (دو جلدی)،تهران:فردوسی ، چاپ اول
15 - صائب تبریزی ،(1375). « دیوان» (شش جلدی) ، به کوشش : دکتر محمّد قهرمان ، تهران: علمی و فرهنگی ، چاپ سوم
16-صائب تبریزی،«دیوان» ،بیژن ترقی، با مقدمه امیری فیروز کوهی،تهران:خیّام،بدون تاریخ
17-غلامحسین زاده،غلامحسین و محمدآبادی، قربان ولی،(1387)،«بی حروف روییدن کلام»(بررسی اسباب وانواع خاموشی از دیدگاه مولوی)،گوهر گویا،شماره سوم(پیاپی7) سال دوم،شماره صفحات 126-125و129-127و136
18 - فروزانفر ، بدیع الزمان ،(1376).« احادیث و قصص مثنوی» ، ترجمه کامل و تنظیم مجدد: حسین داودی ، تهران: امیرکبیر ، چاپ اول
19-کلیم کاشانی،ابوطالب،(1376).«کلیات»،ج اول،به تصحیح ومقدمه وتعلیقات:مهدی صدری،تهران:همراه،چ اول
20 - گلچین معانی ، احمد ،(1373).« فرهنگ اشعار صائب» (دو جلدی) ،تهران: ‌انتشارات امیرکبیر ، چاپ دوم
21 - محمدی ، محمدحسین ،(1374). «بیگانه مثل معنی» نقد و تحلیل شعر صائب و سبک هندی ،تهران: میترا ، چاپ اول
22 - معین ، محمد ،1375).« فرهنگ فارسی» ، جلد ششم ، انتشارات امیرکبیر ، چاپ نهم
23 - مولوی ، جلال الدین محمد ،(1384).« مثنوی معنوی» ، از نسخه نیکلسون ، تصحیح،اعراب وفرهنگ لغات از:عزیز الله کاسب،تهران: گلی،چ پنجم
24-مولوی،(1376)،«کلیات دیوان شمس تبریزی»،با مقدمه وتصحیح محمد عباسی،تهران: نشرطلوع،چاپ هشتم
25 - نظامی ،(1374).« کلیات خمسه» ، مقدمه و شرح حال از : پروفسور شبلی نعمانی ، حواشی و تعلیقات : محمود علمی (درویش) تهران: جاویدان ، چاپ سوم








کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 2115 نفر 4187 بار خواندند
رجب توحیدیان (19 /09/ 1394)   | کرم عرب عامری (19 /09/ 1394)   | حسن کریمی (20 /09/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (27 /10/ 1394)   | علیرضا علیدادی شمس ابادی (26 /01/ 1399)   | محمد مولوی (27 /03/ 1399)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا