دشمن به زیر سایه ی من، در امان من
در حال استراحت، چون دوستان من
تا یادگاریی بنویسد جوانکی
افتاده است با نوک چاقو به جان من
تابی برای دختر خود بسته مادری
بر شاخه های بی رمق و ناتوان من
از ابر شاکی ام عوضِ قطره های آب
آتش زده ست صاعقه اش بر روان من
جای کبوتری که سخن بر لبم نهد
جغد و کلاغ و زاغ شده همزبان من
یک عمر میوه داده ام و در نتیجه اش
دهقان فتاده با تبر خود به جان من
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 2
مسعود احمدی 29 دی 1394 02:03
درودتان باد جناب ولی خانی عزیز
علیرضا خسروی 06 بهمن 1394 09:26
درود....