باز بگو ، غزل بگو، شعر بگو ، شکر بگو
بهرِ دلم نگارِ من، یک غزلِ دگر بگو
عشق مرا صدا زده، بانگ رهِ بلا زده
در رَهِ دل، خطر بود، از رَهِ پُر خطر بگو
باده ی بوسه می دهد، پیرِ هنر به رهروان
باده ناب بوسه ده، پیر من از هنر بگو
جای شب سیه کنم، صبحِ سپید جامه را
همسفرم در این سفر، هست تو را جگر بگو
وَه که هنر تو می کنی،سنگ گُهر تو می کنی
این دل سخته پُر گهر، میکنی از هنر؟ بگو
25 شهریور 1392
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
محمد جوکار 23 تیر 1395 00:57
همیشه درود بر استاد خراسانی عزیز
خرسندم که از احساس سرشار و قلم زیبایتان بهره میبرم
در پناه حضرت حق
حمیدرضا عبدلی 23 تیر 1395 09:08
با سلام استاد خراسانی بسیار عالی
حسن کریمی 23 تیر 1395 22:39
درود بر جناب خراسانی وسروده نغز ایشان مکرر خواندم ولذت بردم
فاطمه اکرمی 26 تیر 1395 20:29
سلام مهربان استادم
درودها
باز بگو از مهر بگو از محبت از عشق بگو
باز بگو قصه ی خوب دیروزها
محبت ها راستی ها
دروغ نبود بین ماها
درستی بود توی حرفها
باز بگو از خوبیها بابا طارق مهربونیها
درودها مهربان عالیه میخوانم تا بیاموزم زیبانگاریهایتان مهربان
پاینده باشیدو برقرار
حبیب رضایی رازلیقی 28 تیر 1395 00:40