3 Stars

روایت منظوم کلاغ و بلبل

ارسال شده در تاریخ : 28 آذر 1395 | شماره ثبت : H944438


کلاغ و بلبل ، روایت منظوم :

این شعر استقبال موزون من به فارسی از شعر ترکی شاعر و خواننده و استاد موسیقی و از اهالیِ جمهوری آذربایجان شادروان حاجی بابا حسین اف می باشد.
بیر گون ینه بیر باهار زمانی / صوبحون مَهی آلدی هر مکانی* :



روزی که به پیریِ نظامی*

در فصلِ بهار و خوش خرامی

شبنم که نشسته بر گلستان

تعظیمِ گُلان به نامِ نامی

آن غنچه که بلبلش بخوانند

خوشتر ز هر اسم و یا اسامی

آغازِ به چهچه او نمودی

گلها همه مست ازو به جامی

تا خواست که بلبل از دگر فصل ،

با حنجره نو کُنَد کدامی ،

زاغی سیه آمدی به آواز

شد باعث زجر و تلخ کامی !

قار از نوک خود کشیده او داد

از فرطِ نفهمی است و خامی

بلبل به صدا در آمد ای مرد

دارم به تو اینک آن کلامی

آن حرف که بِشنَوی اگر تو ،

ساکت بِشَوی کنون به رامی !

آنجا که من آمدم به شوقی

بشنو تو فقط ؛ مخوان حرامی!

خنیاگرم از زمانِ اوّل

ای بی ادب این زمان پیامی

داند همه کس مرا به نامم

بَربَندْ نوکت چو بین عامی

من قاصد بلبلانم ای زاغ

ساکت تو بمان پس از سلامی

داند همه کس ؛ عجم عرب تُرک

هم کُرد و بلوچ و مردِ شامی !

زاغ از پسِ قار قارِ خود گفت

آواز مرا تو انضمامی !

منشی تویی و ریاست از ماست

یک دم تو مخوان ز کاف و لامی*

گر قار کشم من از دوباره

از اوج درخت و یا که بامی ،

گویند همه خبرکش آمد :

ارباب و کنیز و هر غلامی !

خواهی تو اگر ثبوت این حرف

شرطی بکنم به شادکامی

همراه من آیی اَر تو اینک

دانم که تو پاک و خوش مرامی

جانداری اگر برون ز این باغ

دیدی تو بخوان خود از مقامی*

من نیز پس از تو خوش بخوانم

تا نشمردم کسی جذامی !

قاضی شود او میانِ هر دو

پیروز شوی اگر حَطامی *

بلبل شد از این نوا بسی شاد

راضی شد ازین سخن تمامی

مشهورِ به خوش صدایی است او

مختارِ درین جهان به تامی

گفتند و از آن مکان پریدند

با شرطِ طنین به خوش دوامی

در مزرعِ سبز و تر بدیدند

یک خر به چرا ز اغتنامی

زاغک به صدا درآمدی هان !

قاضی شود این خرِ زمامی*

بلبل به غُر آمدی که یک خر ،

منصف نَبُوَد به ما گرامی !

عرعر که به عقدِ قارقارست

چون جُفتِ الاغ و بر لگامی

زاغک به شرارت آمد از وی

گفتی نپرد دگر دو گامی

گفتیم که حرفِ مردِ جاندار!

بَرنِه تو به جانَش احترامی

گفتند به خر گمانِ خود را

دادند قَسَم به خوش قوامی !*

بلبل به چمن ز هر رقم خواند

هم بانگِ سه گاه و پُر مهامی*

خر از ازل اعتنا نکردی

گویی که کشد وی انتقامی

حکمت ز الاغِ داور این بود

کو همچو کلاغ و زشت فامی

آنگه که به نوبت آمد این زاغ

یک قار کشیده چون حمامی

آنگه که زمانِ لیف و لُنگ است

یا کَس طلبد ز کهنه وامی

به به عجب این طنین قشنگ است

داد از خر ما چنان قیامی !

بلبل بشدی چو زرد و هم زاغ ،

بیش از سیه و به مستدامی

گفتا چه بُوَد چه نوحه گویی ؟

خود راضیِ بر چنین طعامی

بلبل به نوا در آمد و خواند

کاش این نشود به بد نمامی

ماندم همه بیکس و طبیعت

افکند مرا به همچو دامی

دنیا همه شاهد است و واحد

بر چهچهِ من به پاکنامی

امّا تو که چیره گشته ای حال ،

این زخم نیابد التیامی

داور چو الاغ و صاحبِ عَر

بیهوده به بیشه می خرامی

دیگر نه توبینی آن زمان را

در پنجۀ بلبلان مقامی

گر روز صفا چنین شود خوار

بر بلبلِ ما نه کس چو حامی

استاد ملامتی تو بر خویش

در باغ نماند انتظامی

*********************************
* معنی کلمه به کلمۀ اولین بیت ازشعر اصلی به ترکی :
یک روز باز در بهار ؛ مهِ صبح هر مکان را گرفت !
* مقصود آذربایجان قدیم در زمان نظامی شاعر معروف است

علی سپهرار ، اثیر

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 433 نفر 721 بار خواندند
فاطمه اکرمی (03 /10/ 1395)   | علی سپهرار (17 /10/ 1395)   |

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


نظر 2

  • فاطمه اکرمی   03 دی 1395 20:59

    سلام و درود
    زیبا و دلنشین بود
    نویسا باشید
    و همیشگی شاعرانه باد
    لحظه هایتان rose rose rose rose

    • علی سپهرار   17 دی 1395 19:31

      درود بر شما بانوی گرامی . از همراهی و حضورتان بسیار خوشوقت و سپاسگزارم. rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا