3 Stars

پیغام

ارسال شده در تاریخ : 20 مهر 1396 | شماره ثبت : H945566


دیدۀ عاشق ز پسِ پنجره

دل به صنم محو و دمِ خاطره

عصر قراری که مکانش به بام

کوچۀ تنگ و تو و لحن سلام

من همه این سو نگران خون جگر

سوی دگر سایۀ تو فتنه گر

فتنه اگر مزّه چنین بوده است ،

زخمِ نگه رسم زمین بوده است ،

من دو به شک مانده میان اتاق

پنجره بسته ست و غمم نقش تاق

مرغک حق روی درختی به باغ

حق حقِ وی جوید و از من سراغ

حنجره اش زخم و به شب خسته شد

پنجره تا صبحِ سحر بسته شد

تا که از این غصه کنم باز من

پنجره و دگمۀ این پیرِهن

باز و همی باز و دگرباره باز

دفعه شود گم دَم و حینِ نماز

سجدۀ خود را ز رهِ اندرون

خانۀ رکعت کنم و رهنمون

سعی به بیرون ز صفای اتاق

پنجره چون مروه و جامش نفاق

قطرۀ زمزم ز تو بارندگی

جمع سفیران به پناهندگی

بوسۀ بر پنجره ای چون ضریح

گرمِ گشایش چو کلیدی مسیح

باز شد آخر ز لبِ جام شد

شیشۀ هر پنجره پیغام شد

باز گذارش به ره قاصدان

بارگهِ پنجره گردد نشان

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 192 نفر 251 بار خواندند
محمد جوکار (27 /07/ 1396)   | حسن جعفری (29 /07/ 1396)   | علی سپهرار (11 /12/ 1396)   |

رای برای این شعر
محمد جوکار (27 /07/ 1396)  حسن جعفری (29 /07/ 1396)  
تعداد آرا :2


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا