بگو چه شد که دل از من بریدی و رفتی
به روی خاطره ها خط کشیدی و رفتی
هرآنچه بود میان من و تو بگسستی
چگونه عاقبتش را ندیدی و رفتی
تو در مقابل احساس من گنهکاری
کنون که راز درونم شنیدی و رفتی
غرور من نشکستی به جای آن اینک
دلم شکستی و آن را خلیدی و رفتی
چو سوز نغمه ی باران و باد پاییزی
نسیم سرد جدایی دمیدی و رفتی
به دور حلقه ی خرمایی نگاه من
به آب و تاب فراوان خمیدی و رفتی
رسیده بود امان نامه پای آرامش
به جای آن غم دوری خریدی و رفتی
هنوز روی لبم طعم بوسه باقی بود
که غنچه را نرسیده کشیدی و رفتی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 7
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 02 آبان 1396 21:07
حسن جعفری 02 آبان 1396 23:30
درود بر شما
ممنون از حضورتان
مهدی صادقی مود 02 آبان 1396 22:41
درودتان جناب جعفری
قشنگ بود
حسن جعفری 02 آبان 1396 23:31
درود بر شما جناب صادقی
سپاس از لطف شما
محمد جوکار 02 آبان 1396 23:20
درود و آفرینت باد جناب جعفری عزیز
حسن جعفری 02 آبان 1396 23:33
استاد جوکار عزیز
ممنون از حضور گرامی شما
حسن کریمی 03 آبان 1396 04:52
سلام وعرض ادب جناب جعفری لذت بردیم از سروده نغز و شیوای شما پاینده باشید