ای کاش می انداخت کسی حلقه در را
یا حداقل از سر تو فکر سفر را
این فاصله بین من و تو ممتد درد است
این بار به قتلم به خدا بسته کمر را
اینجا ننشسته ام که افتاده ام از پا
باید بچشم تلخ ترین قهوه قجر را
شیرینی لبخند تو از دور هنوزم...
نه دوست ندارم دگر این طعم شکر را
ویرانه ای از من لب این پنجره مانده
ای کاش دلم داشت کمی ذوق سحر را
ای کاش بخواهی که بیایی و ببینی
انگشت نمایی که شده دست به سر را
این حادثه مبهم آخر اثر توست
یا تیغ بکش یا بزن امضای اثر را
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 12
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 27 خرداد 1395 23:59
درود بر بانو شانظری
مریم شانظری 28 خرداد 1395 00:58
سپاس جناب کاظمی
حمیدرضا عبدلی 28 خرداد 1395 04:42
با سلام بانو بسیار عالی سروده اید
طارق خراسانی 28 خرداد 1395 12:38
سلام خانم شانظری گرانمهر
روان می سرایید و فاخر
براستی از این اثر شکوهمند لذت بردم
خب آن بالا هم نوشته شده شاعر نمی خواهد شعر نقد شود لذا خصوصی مطلبی را تقدیم نگاه مهربانتان خواهم کرد.
در پناه خدا شاد زی..................................................................
مریم شانظری 28 خرداد 1395 17:09
جناب خراسانی بزرگوار.ممنونم که وقت گذاشتید.
نکته قابل تاملی بود و بسیار سپاسگذارم
علی اصغر اقتداری 28 خرداد 1395 18:06
مریم شانظری 31 خرداد 1395 04:11
منصور یال وردی 30 خرداد 1395 12:54
چه کرده ای مریم جان .....
واقعا لذت بردم
احسنت بر تو و این ذوق سرشار
مریم شانظری 31 خرداد 1395 04:13
لطف دارید
مدیون همنشینی هستم
طلعت خیاط پیشه 31 خرداد 1395 00:12
درود بر شما
مریم شانظری 31 خرداد 1395 04:12
لطف دارید
کرم عرب عامری 26 تیر 1395 23:05
بالاتر از درود