3 Stars

گوردست جمعی آواز ها ..

ارسال شده در تاریخ : 01 مهر 1395 | شماره ثبت : H944002

سرم را روی بالش می گذارم
صدای شلیک ها جمجمه ام را می لرزاند
می ترسم..

باید شکارچی آخرین گلوله را در مغز خود نشانه میرفت
تا دیگر بالشی از پرنسازند
وگور دست جمعی آوازها زیر سرکسی نباشد؛

شاید پرندگان مهاجراز تو" خبر بیاورند.

سرم را روی زمین می گذارم اینبار
باصدای موریانه ها که ذره ذره خانه ام را دارند به یغما میبرند بیدار می شوم
میترسم از تک تکشان

سرم را بین دست هایم میگیرم
واین صدای شریان هام است که می شنوم
می بینی؟
.

از خون میترسم
از نبودن تو که خانه را شکنجه گاه کرده
.

به تو فکر می کنم

در واپسین لحظات..
تا حجم خانه را سکوت فرا بگیرد.

#آرزو_بهرامی
#شعر_سپید
#پرنده
#موریانه
#خون

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 237 نفر 337 بار خواندند
ابوالحسن انصاری (الف. رها) (03 /07/ 1395)   | آرزو بهرامی (03 /07/ 1395)   | امیر وحیدی (05 /07/ 1395)   | سیدمحمدجواد هاشمی (12 /07/ 1395)   | سید مصطفی سراب زاده (18 /08/ 1395)   |

رای برای این شعر
امیر وحیدی (05 /07/ 1395)  
تعداد آرا :1


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا