دلم بااین بهار آمد
هوای یار و روزهای انتظار آمد
به هر سنگر نگاهی می کردم
عزیزی غرق خون می دیدم و
خودرا یکه وتنها می دیدم
شبی در نخلستان های رود اروند
صدای ناله های غواصی می آمد
هوا بس تاریک است امشب
صدای یار مفقود است و او پیدا نیست
به هردر می زنم او را نمی بینم
اسیر درد و رنجورم امشب
نگاهم به شب با ناله های تو
دعای مهربانی می جوید
اگر تا صبح زنده باشی
قسم خواهم خورد
برایت ساقدوش خوبی باشم
در عروسی خوبان
من را ببخشید امشب دلگیرم و این شعردرخاطرم امد
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 5
سلیمان حسنی 05 فروردین 1396 13:49
سلام دوست ارجمند:دلتان خالی ازغم باددرآغازین روزهای بهاری برایتان بهروزی وشادی آرزومندم
حسین حاجی آقا 06 فروردین 1396 06:28
تشکراستاد از محبت تان یکهو دلم ریخت کلی خاطره رودلم دارم از جنگ مردم نمی دانند و نفوذ خارجی های حقه باز درایران همه کتاب خواندنی است ولی در ایران مکانی نداریم تا مطرح کنم
سلیمان حسنی 06 فروردین 1396 17:39
سلام مجدد:یادم آمدازدوران خیلی خاطره انگیزجبهه.درست میفرماییدحرف برای گفتن زیادوگوش شنوامتأسفانه کم است. /دوستانی داشتیم چون یاس ونیلوفرقشنگ/اندرون دل خدا و روی شانه یک تفنگ/دوستانی داشتیم همچون گل نرگس سپید/عالَمِ هستی چنین گلهای خوشبویی ندید/دوستانی داشتیم مانندمادر مهربان/کاش برمیگشت،قدرِ لحظه ای ازآن زمان/.......
همیشه شادکام وسلامت باشید
حسن کریمی 06 فروردین 1396 01:19
سلام عرض تبریک عید سعید نوروز انشااله سال جدیدسالی خوبی باشد برای شما دل نوشته شیوائی بود درود بر شما
حسین حاجی آقا 06 فروردین 1396 06:29
تشکراز محبت خوب تان استاد عزیز