لعنت بر این دل که حیا نمی کند
با من سر لج داردو حاشا نمی کند
خواب خوش اختیار دیوانگی بود
بیچاره آدمی که کاری نمی کند
فرمان عقل بردن اشتباه و حرام بود
از این طبیب بپرس که دوایی نمی کند
با هر که گفتم قصه دل را به خستگی
او هم دشنه میزند و گویی حیا نمی کند
رفتم به کوی درویشان با صفا ی تو
یک باده از خمر زدم و حاشا نمی کند
هر گوشه عاشقی رمزی دگر شود
تیر اندازم زد و اینبار خطا نمی کند
محبت فرموده چون من رشته ادبیات نمی دانم تصحیح هم بشود ممنون از محبت اساتید عزیز
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
کریم لقمانی سروستانی 09 آذر 1396 10:17
سلام گرامی حاجی آقا
درودتان
زیباست
شادزی