آمدم در دل شب پیش تو مهمان باشم ... لحظه ای چند جدا از صف رندان باشم
دار دنیا که مرا سود نبخشید خدا ... آمدم تا که رها از تن و زندان باشم
خسته ام خسته از این چرخه بی عاطفه گی ... در بهار تو نباید که زمستان باشم
تا به کی قصه چنین است خدایا تو بگو....زین همه ظلم و ستم سخت پریشان باشم
چه کنم بار الها از خودم می ترسم .....حق بده تا که ازین معرکه ترسان باشم
حال دنیا خراب است خدا می دانی ....ترسم اینست ز چشمان توپنهان باشم
آدمی قدر تو را نیک ندانست هرگز .... بارالها من از این صبر تو حیران باشم
سببی ساز خدایا که رهایی یابم ...... تاب این نیست مرا بی سر و سامان باشم
ر.ف.لنگرودی 92/01/08
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 2 از 5
نظر 22
علی اصغر اقتداری 06 خرداد 1394 12:35
سلام
غار فانه ی زیبلایی بود دریکی دوجا لنگش وزن داشت که به سادگی رفع می شود
حال دنیا خراب است خدا می دانی ....ترسم اینست ز چشمان توپنهان باشم
آدمی قدر تو را نیک ندانست هرگز .... بارالها من از این صبر تو حیران باشم
حال دنیا که خراب است خودت می دانی
آدمی قدر تورا نیک ندانست چرا
با پوزش
رضا شیخ فلاح لنگرودی 07 خرداد 1394 17:01
سلام استاد اقتداری بزرگوار
مسلم است که این غزل نیاز به اصلاحاتی دارد و اعتراف می کنم در این زمینه هنوز نیاز به تجربه دارم
و بی نهایت خوشحالم از اینکه می توانم تحت رهنمودهای بزرگوارانه شما و استاد طارق عزیز بر دانش شعری خود بیافزایم
خداوند کریم شما را حفظ بفرمایید انشاءالله..
طارق خراسانی 06 خرداد 1394 12:54
همانی شبانه
آمدم در دل شب پیش تو مهمان باشم
لحظه ای چند جدا از صف رندان باشم
دار دنیا که مرا جز غم و اندوه نبود
آمدم تا که رها از تن و زندان باشم
خسته ام خسته از این چرخه بی عاطفگی
در بهار تو نباید که زمستان باشم؟
تا به کی قصه چنین است خدایا تو بگو
زین همه ظلم و ستم سخت پریشان باشم
چه کنم بار الها ؟ که ز خودم می ترسم
حق بده تا که ازین معرکه ترسان باشم
حال دنیا چه خراب است و خودت می دانی
ترسم اینست ز چشمان تو پنهان باشم
آدمی قدر تو را نیک ندانست هرگز
بارالها من از این صبر تو حیران باشم
سببی ساز خدایا که رهایی یابم
تاب این نیست مرا بی سر و سامان باشم
سلام حضرت لنگرودی
بسیار عالی ست
اونقدر خوشم اومد که دوباره نوشتم و یک دست کوچکی هم توش بردم منو ببخشید جانمی
در پناه رب العالمین
رضا شیخ فلاح لنگرودی 07 خرداد 1394 17:04
استاد طارق عزیزم سلام
چقدر خوشحالم از اینکه در مکتب شما خواهم آموخت شیوه ی درست سرودن را.. از اینکه بزرگوارانه به این شاگردتان می آموزانید خدا را شاکرم.
سپاس
باشد که خداوند همواره نگهدارتان بوده و همیشه سلامت باشید ...انشاءالله
طارق خراسانی 07 خرداد 1394 23:11
سلام مجدد
بنده هم در مکتب حضرت اقتداری چیز هایی آموخته ام
دست از دامن این بزرگوارو جناب خوش عمل کاشانی نکشید
این مصرع هم اینطور باشه بهتره
چه کنم بار الها ؟ که ز خود می ترسم
کمال حسینیان 06 خرداد 1394 20:17
درود بر داداش رضای عزیزم
و شاعرانگی تان مدام
خیلی زیبا و سلیس و روان.
فقط داداش یه مطلبی عرض کنم این دو استاد غزل (استاد طارق عزیز و استاد اقتداری گرامی) بهترین دستگیرانی هستند که تا بحال دیدم.
در سایت هایی که قبلاً عضوشان بودم و یا انجمن هایی که بوده ام ، معمولاً کسانی که نقد می کنند بیشتر نظرشان ، به رخ کشیدن میزان آگاهی خودشان است تا پیش رفت شاعر مورد نقد، ولی این دو بزرگوار چنان با دلسوزی و محبت برادرانه ، راهنمایی می کنند که حیف است نقطه ای از کلامشان را فراموش کنیم و امید که این صمیمیت و همدلی هر روز بیشتر شده و سایت وزین شعر ایران روزی بهترین شاعر پروران و شاعران را داشته و به واقع کارگاه سخنی شود بی همتا
به امید آنروز
پاینده باشید
رضا شیخ فلاح لنگرودی 07 خرداد 1394 17:14
سلام داداش کمال عزیزم
دلمان برای دیدن آن صورت مهربانت تنگ شده
و از اینکه از موهبت حضور سبزت برخوردارم خداوند کریم را شاکرم
سپاس
و اما در تایید سخنان دلسوزانه ات عرض می کنم که بله حق باشماست
کدام عقل سلیمی خودش را برای بهره مندی از محضر استادان بزرگوار و دلسوزی مانند آقای طارق و جناب اقتداری محروم می سازد.. من خوشحالم از اینکه در محضر مبارک شان بیاموزم .. پس هر که بر من آموخت تا عمر دارم ولینعمتم خواهدبود . باشد که این دوستی ها در سایهی مهر دادار مستدام باد....انشاءالله..
عزیزی برای ما بزرگوار
طارق خراسانی 07 خرداد 1394 23:16
سلام حضرت حسینیان عزیز
در یکی از کامنت های بالا تر هم نوشتم صرفه نظر از بسیاری از استادان گرانمهر دو گوهر به لحاظ دانش ادبی در وبسایت معظم ایران داریم ... حضرت اقتداری و حضرت کاشانی باید از این دو بزرگوار متواضانه تقاضا کنیم معایب اشعار ما را بگیرند و از همه مهم تر آموزش دهند .
سپاس از محبت های بی کران شما
رضا شیخ فلاح لنگرودی 12 خرداد 1394 18:44
سلام عزیز دلم
خیلی بزرگوارید
حتما چنین خواهم کرد
و از شما بزرگواران در همین پیام خواهم خواست حتما دست مرا بگیرید و از دانش گرانبهایتان بهره مند سازید
بی شک این نظر لطف الهی ست و از سعادت من است که در محضر بزرگان درس ادب بیاموزم و عشق را در کلام آورم ...
هم شما و هم استادان بزرگوارم جناب اقتداری و جناب کاشانی تاج سر ما هستند و من به وجودشان افتخار می کنم...
خداوند شما و این بزرگواران را حفظ بفرماید بفرماید.. انشاءالله....
نگار حسن زاده 06 خرداد 1394 20:51
سلام و عرض ادب و احترام استاد گرامی
بسیار زیبا بود
شاد وسلامت باشید
رضا شیخ فلاح لنگرودی 07 خرداد 1394 17:16
سلام دخترم
درود بر تو
سپاس از حضور مهربان و سبزت
خداوند نگهدار تو باشد انشاءالله...
دادا بیلوردی 06 خرداد 1394 20:58
درود بر جناب لنگرودی عزیز
غزل زیبایی از شما خواندم و محظوظ گشتم
رضا شیخ فلاح لنگرودی 07 خرداد 1394 17:18
استاد بیلوردی عزیزم
سلام ...
سپاس از حضور بزرگوارانه ات که باعث دلگرمی است
و چقدر خوشحالم که از شما می آموزم آنچه را که نام احساس دارد
خداوند نگهدار تو باشد انشاءالله...
فاطمه خواجویی راد 06 خرداد 1394 21:29
درود بر شما جناب لنگرودی
احساستان قرین لطف حق
افرین بر شما
رضا شیخ فلاح لنگرودی 07 خرداد 1394 17:20
بانو خواجویی راد
سلام بزرگوار
سپاس از حضور سبزتان
خداوند کریم نگهدارتان باد
کرم عرب عامری 09 خرداد 1394 02:04
همینکه دوست خوبم لنگرودی هستید برایم کافیست شیرین زبانیت را نمیدانم چکنم موفق باشید گرامی
رضا شیخ فلاح لنگرودی 12 خرداد 1394 18:52
سلام بزرگوار
سپاس از همراهی شما
وجود شما برای من افتخار بزرگی ست
که بی شک از فرصت در کنار بودنتان خواهم آموخت
در پناه حق
امیرحسام زمانیان 04 شهریور 1399 12:58
هزاران درود
زیبا و دلنشین سرودید
مانا باشید