3 Stars

فریاد درد

ارسال شده در تاریخ : 09 تیر 1395 | شماره ثبت : H943570

فصل گرما
روز روشن
خانه تاریک است و سرد
مادری
با چشم گریان
در هراس و دلهره
کودکی که
در فراموشی من ،
رنگ ها را به زودی
می برد از یاد خود
مرد بیکار و پر از دلواپسی
می دود بن بست را
زندگی
در خانه ای پژمرده است
****
شهر خواب است
گزمه ها هم خواب تر
می برند دزدان تمام گله را
شهر خواب است در مجاز زندگی
غرق در امواج طوفانی شعرم می شوم
از کمند زلف یار و چشم آهوی نگار
می نویسم بی شمار
***
باز تکرار صدای گریه ای
می خراشد
گوش احساس مرا
می روم در عمق درد
می شوم رودی خروشان
روی سرخ گونه ها
باز می رقصد قلم
واژه ها در سوگ آدم ناتوان
***
از چه بنویسم خدا
باز می آید صدای هَل مِنی در گوش شب
شهر خواب و گوش ها
هم خواب تر
چشم ها در قعر تاریکی اسیر
می دود در عمق جانم دردها


#ر.ف.لنگرودی
08/04/95






شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 236 نفر 323 بار خواندند
حمیدرضا عبدلی (11 /04/ 1395)   | معصومه عرفانی (11 /04/ 1395)   | حسین خیراندیش (12 /04/ 1395)   | رضا شیخ فلاح لنگرودی (13 /04/ 1395)   | علیرضا خسروی (13 /04/ 1395)   | عظیم صوفی (23 /04/ 1395)   |

رای برای این شعر
معصومه عرفانی (11 /04/ 1395)  علیرضا خسروی (13 /04/ 1395)  
تعداد آرا :2


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا