3 Stars

شما جلوتر بخوانید که

ارسال شده در تاریخ : 29 بهمن 1397 | شماره ثبت : H947410

شما جلوتر بخوانید که :
«او عقربه ای به سمت خودش بود»
من هنوز به این شمشیر سوگند نخورده ام
این راز را پسربچه ای می گفت:
که در کتابخانه
کبوتر، ابر، برف و مورچه را از پایان به آغاز می خواند
این که شما
همیشه در پایان داستان ایستاده اید
و دست های من
مثل بالِ سیمرغ
تا دیروزترین لحظه ی یک کوه باز است
ـ مماس با خانه های عمودی ـ
انگشت ها آن چنان سینه خیز از پنجره بالا می روند که انگار
کرمی می می بخواهد
در لامپ پروانه شود
القصه و البته و من جمله
وقتی این کتاب را پیش از نوشتن خریده اید
من دیگر چه بگویم؟!
معمولاً سرعت دویدن کلمات در مستطیل
با ثبوت مرگ یک تا چند قهرمان
برابر است
یعنی دقیقا بر خودِ ابر واقع شده
و می شود کتابی آهسته بال بزند
اما
اما از قطار رم ـ پاریس
زودتر در انتهای مستطیل قرار بگیرد
لاجرم و مآلاً بدرود
و غیره
تا فراموش نکرده ام اما
کمی مرا در آغوش بگیر
آن چنان که اتو
پیراهنی را در آغوش می کشد
روشن گفته بودم که
دروازه ی دوزخ
محراب عبادت من به سوی پرندگان هست تر از نیست است
بر انگشت ها
پوستِ بلندِ دانه ی درخت ها از بند و یاد رسته
وگرنه . .
به مستطیل گفته بودم
دارد از کادر خارج می شود
و سرعت حرکت پایه ی متحرک دوربین به گِرد خودش به گَردش هم نمی رسد
می گفت:
نقش ها را از روی صورت بازیگران بنویس
و نقشه ها را از ناهمواری ابر بردار
و بگذران
انگار که مورچه را از روی تجسد آوا
من کمی این پا و آن پا بودم
و در صفحه ی بعد
باز کمی این دست و آن دست شدم
نه
باز کمی این پا و آن پا بودم
تا در صفحه ی بعد
تا شما مرا با کریستین رونالدوی ساق هایم اشتباه نگرفته اید
و مثل ماهی های رانِش تا نخورده ام
چه چاره
گویا شاید انگار که من می پرسم: آواز بلبلی در صبح رستاخیز؟
و شما جواب بدهید
گل .. گل ..
این صوت یا سوت البته به زیبایی اندامش تقیدی ندارد
وگرنه در باشگاه شبانه ی محض
با ضوابط ثبت نام
نسبتی چندگانه نداشت
مگر با اثبات وحدت وجود از طریق تطابق اثر انگشت با نمودار تورم
می شود خط و خال فقر را اثبات کرد
و در پیراهن خدا بودن
حالا سانسور و جای عریان شدن سوختنت پیش کش
ـ به همان مستطیل اعظم ـ
خود را چرا بغل کرده ای
از سرما
مثل پارچه ی تخیل راجاهای هند از شانه
بارش الماس این قدر وسواس ندارد که
پنجره را از اعماق طبل ببند
و دریچه ی میترال قلبت را به سفره ی سبز حراج ابزار جراحی باز دار
من از آن ساحت داران و قافش نیستم که
کبوتر
تن به عمل باز ندهد
متن را طوری با دستبند به یکی از این چند لوله ی شوفاژخانه می بندم که
نگو
واقعا نگو
گل هم شد تلورانس فریاد؟!
آن هم درست کنار دروازه ی دوزخ
و این همه باران
اگر دانه های تسبیح ملائک نیست
پس چه اتفاقی برای ملکوت آسمان ها به عالم معنا افتاده است؟!
این که هنگام دوختن ردای وداع بر تن خود
آچارچرخ را
در بلخ جا گذاشته ام
به دلیل علاقه ی ناآگاهانه کنانه به قیافه ی قافیه نیست
زندگی خودش آن قدر تلخِ تلخِ تلخ است که
با چاک گریبان صبح و شرح شرق
و که ...
اگر اجازه بدهید می خواهم پشت میکروفن با صدای رعد [و نریشن جبرئیل] صدایم را صاف کنم
این تسویه حساب مذکر
متن را به نفع هیچ تصادف مهم و مبهمی
که در چند سطر چند
رخ نمی چرخاند
چندصدا صدایی نمی کند
ایضا حمله ی سبکِ چنگیز
و بنای ونیزهایی با آب های سرخ
و ایضاًهایی که از اعماق دلت می خاست مثل شکوفه ی آلو
وقتی تأکید می کرد
مرا
فراموش نکن
آن چنان که آینه ی اتوبوس
ژرفای مسیر را با کتیبه ی خط میخی بر خود اشتباه بگیرد و
به سمتی که باید مستقیم بپیچد
مستقیم تر بپیچد
هرگز
این متن را باستان شناسان از جرز دروازه ی زمان بیرون خواهند کشید
و در فوج اشتیاق کشفی مهیب
تمام دیوارهای این بنای پرشکوه قدیمی را
نخواهند ریخت
مگر در قالب دینامیت زِه کشی
و بینامتنیت
پس بنا بر همین قدمتی که این جسم ها از عصر ویلایی شما دارد
کمی مرا در آغوش بگیر
مثل پنجره
که شهری را با تمام توپ های کودکانه اش
و لامپ های رنگی
که و ...
شاید آری
شاید شوالیه ی سیاهِ گل سرخ
اکنون مثل کودکی به زنگ شمشیرش سوگند خورد
که البته
انتقام مستطیل را از دور تا دور دوربین خواهد گرفت
و هنگامی که شما از کالسکه پیاده می شوید
پله ی تاشونده ی کالسکه را
و البته محترمانه

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 109 نفر 145 بار خواندند
سعید فلاحی (03 /12/ 1397)   | عباس جوخواست (07 /12/ 1397)   | صدرالدین انصاری زاده (08 /12/ 1397)   |

رای برای این شعر
سعید فلاحی (03 /12/ 1397)  
تعداد آرا :1


نظر 1

  • سعید فلاحی   03 اسفند 1397 14:38

    درودتان
    احسنت
    زیبا بود و عالی

    موفق و موید باشید

    applause applause applause
    applause applause
    applause
    rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا