دزدها خانه ام را با قطعات شبرنگ ماه تزیین کردند
می خواستم از عمق لیوان و قرص و کابوس
فریاد بزنم:
نه
این کلم برگ
قفس پرنده ی پرچم من نیست
تاریخ عجله داشت
با ماژیک روی ماشینم نوشتند:
«اسقاطی برای بمب»
و اضافه کردند: لطفا هر چه زودتر از دیروز اقدام شود
در اولین اقلام
درها و دیوارها به من پشت کردند
تا قیامت
میمونی در تمام عکس ها با چانه ای با «مساوی» به دنیا آمد
و مرا به جای خوشبختی به فضا فرستادند
ـ کار خوبی نیست
قوطی شامپو اگر می دانست با هر بار نزدیک شدن به آب، چقدر خوشه ی انگور می دهد
دیوان حافظ می خواند
نه پرنده بدون قفس بودن رسمیت دارد
نه اسب بدون کاسکه اش
بازی دنیا با بال این طور شروع شد؛
من مهره ام را گذاشتم روی گردنم
و دنیا مرا تا امروز با مهره ام در صفحه ها جا به جا می کند
طرف من می فهمد
اگر صورتم را به طرف شما بچرخانم
سمت ها با یک فرمان ژرف نما عوض می شوند
و از این ماشین پیکان
ما نقش دود را بازی می کنیم
الکی دلت را خوش نکن که اگر پیکاسو این صحنه را نقاشی کند؛ دیگر ارگ بم فرو نریخته
محال است ما زنده باشیم و
خون
به نفع «کات»
در رگ های ما شعار ندهد
و خودمان با دست های بسته به دوربین های دستی و بلندگوهای دستی رأی ندهیم
تاریخ
مثل دوربین عرق خورده
همیشه وقتی به ما می رسیده عجله داشته
حتی وقتی در بهشت، سیب بود
آن قدر زود رسید
که فکر می کردی پیراهنش را دکمه ی قرمز آسانسور در منهتن بسته است
خودمان ایم
جنس ایرانی خیلی هم خوب کار می کند
ولی فقط روی مین
کاش به جای درخت انگور بر کاشی ها ...
نگو که نمی فهمی
نگو که نمی بینی
من خیلی وقت است که مثل ماه
از چهره ی ابر گرفته ی خود می ترسم
نکند قدیس شده باشم!
و قرار باشد به نام من
مشتی فقیر را با مشت های طلایی و طولانی
از خورشید آویزان کنند
خدا کند کاپوت این ماشین را بالا نزنند
و ابرها مثل باد به آسمان نروند
و شهادت ندهند؛
درد ما نه آب بود نه آتش
ما فقط رادیاتور پیشانی نداشتیم
و مثل قهوه خانه هر روز صبح آینه های خود را جوش می آوردیم
از این قرار که
زحل هاله داشته باشد بهتر است
و مشتری
نباید از مدار بپرد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 07 فروردین 1400 21:51
درود بر شما
جواد مرادی 07 فروردین 1400 22:14
درود بر شما شاعر گرامی
کاویان هایل مقدم 08 فروردین 1400 10:39
درود بر شما
جهت اطلاع خودم می پرسم جناب انصاری زاده، واژه دَز به چه معناست؟
متشکرم
صدرالدین انصاری زاده 09 فروردین 1400 10:50
با سلام و تبریک اعیاد
سپاس از لطف و توجه تمامی دوستان گرامی
"دز" این واژه فرنگی است و با ضمه خوانده می شود. معنای آن نیز در فرهنگ معین چنین آمده است:
دز
(دُ) [ فر. ] (اِ.) ۱ - مقدار تجویز شده در یک یا چند وعده ، از جمله مقدار خاصی از دارو یا مقدار معینی از اشعه ، چنده ، مقدار مصرف . (فره ).
بنده به شیوه ی آقای منوچهر آتشی به آوردن چنین واژه هایی در شعر علاقه دارم.
باز هم از توجه شما سپاسگزار ام
کاویان هایل مقدم 10 فروردین 1400 11:09
سپاسگزارم ادیب بزرگوار
من با فتحه دیدم برایم پرسش ایجاد شد. ممنون که توضیح دادید.
موفق باشید