یادداری؟
یاد داری انشبی را که صفای سایه مهتاب بود
دیده ات در دیدگانم کودکی بی تاب بود
یادداری که تورا حلقه دست به بازویم بود
دل تودایره ای درخم گیسویم بود
چون نگارا به دلارامِ تمنای تو بود
هرقدم در قدمی محو تماشای توبود
یاد داری که مرا درس وفا می گفتی
من بیگانه زخویش مشق صفا می گفتی
یادداری که دل به شادی تا توانیم داشتن
برسرم ان تاج گل, از لاله های اشک مریم داشتن
چون عقیق وارغوان وخسروان دشتها
مژده فصل بهاران جوشش اغازها
یادداری سربردامنِ "نگارت" داشتی
غصه هایی با فغان از روزگارت داشتی
در بهار زندگی شورجوانی داشتم
در جهانم تا ابد رویای فردا بافتم ......
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 16 دی 1397 20:08
همایون فتاح 18 دی 1397 17:43
ازاینهمه معانی بر اوج آسمانم
ویکتوریا اسفندیاری 22 دی 1397 21:09
سلام
بسیار از لطف شما سپاسگزارم
ویکتوریا اسفندیاری 22 دی 1397 21:11
تصحیح
یادداری سربه دامنِ "نگارت" داشتی
علی معصومی 21 فروردین 1399 15:24
◇◇◇◇◇
درود ها بر شما
☆☆☆☆☆
پژمان خلیلی 22 اردیبهشت 1400 21:44
عالی عالی عالی