« حزب وارسته »
حزبم از روز ازل ، ساکن میدان من اند
سر به تسلیم من وگوی به چوگان من اند
حزب وارسته زِ خود،قائمه ی ملک من اند
خود نبینند در این قائمه ، خواهان من اند
حزب شیرین سخنان، بلبل این باغ من اند
بلبل باغ جنان ، در ره احسان من اند
بلبل باغ جهاننـد و به تعلیم من اند
بلبل باغ من و چهچه زن این چمن اند
تربیت یافته گاننـد که نیکو سخن اند
داستان ساز من و عارف عرفان من اند
گوشه گیران زِ هوس، مایل قرآن من اند
قاضی امر من و حامل فرمان من اند
گوشه گیران جهان،حزب نهانخان من اند
مخزن ملک من و مرکز برهان من اند
عاقلان ، دایره ی مجمع ایوان من اند
اهل حیرت به همین دایره حیران من اند
حزب وفردی که دراین مُلکن وافراد من اند
جرعه نوش مِـی پیمانه و پیمان من اند
حزب بی غِش و دغل ،قانع برهان من اند
به امانـت بـگرایند و امینـان من اند
فارغ از غصه ی دنیا ، ره عقبی بروند
با قناعت به سرِ سفره ی احسان من اند
زاهدانی1 که به یک دایره در گِرد من اند
جا گزینان به سلیمان ، در ایوان من اند
پادشاهی نکنند ، بنده ی دربار من اند
تاج شاهان جهان ، نو گُل بستان من اند
آمر2 امر خدایند ، شکیبا سخن اند
داور امر من و مُلک جهانبان من اند
جان علوی که فراواناً و خواهان من اند
رخصت اَر3دادمشان،جمله به قربان من اند
جمله زیبا نظران ، زیور احسان من اند
به تماشای من و پرتویی از جان من اند
حزب زیبا نظرم ، سالک راه بشر اند
رهنمای بشر و پیرو پیمان من اند
حزب شیطان صفتان،دشمن این حزب منند
نه بر آن حزب و همان دشمن فرمان من اند
غافل از خود نشناسند،که غافل زِ من اند
خود ستایند ،به فکر خود و نادان من اند
اهرمنها همه در بحر به طوفان من اند
اهل نوحند،که خود رسته زِ طوفان من اند
حزب صاحب نظران ،ناظر فرمان من اند
با بصیرت بُوَن4 آنها ، پی ادیان من اند
سکه پادشهی را نشناسند ،شناسای من اند
طالب نام من و یوسف کنعان من اند
حزب من همره نوحند ، زِ طوفان بـرهند
دل به امید من اند ،جملگی مهمان من اند
حزب تقوا و هدایت ،که به زُهدند و نماز
با چنین زُهد و نمازند ، به فرمان من اند
بندگان من اگر گوش به فرمان من اند
خواجه مُلک جهانند ، اگر فقیران من اند
شاعرانی که سخن سنجن و عارف شده اند
با سخن سنجیشان پیرو عرفان من اند
گُلرخانی5 که به دنیا ، به دیانت گروند
نقد گلبار جهان ، نوگل گلدان من اند
سرو آزاد زِ خود، سرون و دلشاد من اند
سرو از خود بریند ، سرو گلستان من اند
حزب وابسته به من ، ضربه به کافر بزنند
گر زِ کافر بخورن ضربه ، شهیدان من اند
حزب صاحب نظران، سلسله ی با خردند
با خردهای زِ من ،سلسله جنبان من اند
هر که با کار نکوتر سر کاری دارد
کاروان بشرنـد تا دَم سامان من اند
شادکامی و خوشرویی زِ من رد بکنند
شاد کامند زِ من ، مثل پریشان من اند
زِ سیرت به سر خلقم سوهان بـزنند
با بصرها همه از ضربه ی سوهان من اند
بندگان من اگر جمله به مثل حسن اند
به سر عهد من و سیرت انسان من اند
٭٭٭
1- پارسا – پرهیزگار 2- امر کننده 3- اگر 4- باشند 5- زیبا روی
حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 15
امیر عاجلو 12 شهریور 1399 16:36
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 13 شهریور 1399 07:44
درود ها
بهنام حیدری فخر 12 شهریور 1399 16:47
درود بر شما بزرگوار و استاد دهنوی گرانقدر
روحشان شاد و یادشان گرامی
حسن مصطفایی دهنوی 13 شهریور 1399 07:45
درود ها استاد
لطف دارید
سربلند و پیروز باشید
آمین
حمید(کوروش) رفیعی راد 12 شهریور 1399 18:05
درود برشما
حسن مصطفایی دهنوی 13 شهریور 1399 07:45
درود ها
کرم عرب عامری 12 شهریور 1399 18:35
درودها استاد
حسن مصطفایی دهنوی 13 شهریور 1399 07:45
درود ها استاد
رضا زمانیان قوژدی 12 شهریور 1399 19:50
درودها مصطفی جان
زنده باشید
حسن مصطفایی دهنوی 13 شهریور 1399 07:45
درود ها
لطف دارید
سربلند و پیروز باشید
مسعود مدهوش 12 شهریور 1399 21:28
درودها بزرگوار
روح استاد شاد
حسن مصطفایی دهنوی 13 شهریور 1399 07:46
درود ها استاد
لطف دارید
سربلند و پیروز باشید
آمین
ولی اله بایبوردی 13 شهریور 1399 09:45
سلام و درود
دستمریزاد
حسن مصطفایی دهنوی 14 شهریور 1399 07:12
سلام و درود استاد
ممنون از لطف شما
شادکام باشید
منصور آفرید 14 شهریور 1399 10:13
درود بر استاد دهنوی عزیز با اشعار ناب و پند آموزش