خداونـدا مـسوزان این حسن را
میـاور بـر سرش قهـر خـشن را
حسـن شد ، بلبل دستـان سرایـد
بـسوزان هـر پـَر زاغ و زَغـن را
٭٭٭
خداونـدا شفـا دِه ، درد من را
مکـن تنگـش به من دِیـر کهـن را
زبـانم دایـماً ذکر تـو می گفت
نگـه کُـن طوطی شکرشکـن را
٭٭٭
به مقیاس هستـی شوید آشنـا آدمان
که هستـی کجـا بود و کی شد عیان
بیاییـد و ای دانـش انـدوزها
بـجوییـد امر خـدای جهـان
٭٭٭
هـر نفر بلهوس، کی به خدا پی بَـرَد
عیش و هواهای نفس ز امرخدا بگذرد
امر خدا ، از غم و خون دل آید بدست
هر نفر از عیش خوش ، امر خدا بنگرد
٭٭٭
نکـات امر حق از بس فـزون است
زِ حق نـشناسهـا ، دل غرق خون است
نکـات حق تماماً گـر شناسـم
زِ گفتـار من و درکـم فـزون است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 03 اردیبهشت 1400 22:49
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 04 اردیبهشت 1400 07:59
درود ها
لطف دارید
کاویان هایل مقدم 04 اردیبهشت 1400 08:51
بسیار خاضعانه و خاشعانه راز دل گفتن به پیشگاه جلال و جبروت الهی
حسن مصطفایی دهنوی 07 اردیبهشت 1400 08:13
درود ها استاد
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
خدایش رحمت کناد آمین