در روزگار هر چه تصادف به پا شـود
قسمت به هردل است اگربا خدا شـود
ای روزگار ، این چه حکمتـی است
دانا دلـی اسیر چنیـن ماجرا شـود
٭٭٭
این روزگار هرچه تصادف به پا کنـد
روی تصادفش به من بینـوا کنـد
یارب ترحّمـی که تصادف نـجویـدم
غیر از توکیست آنکه ترحّم به ما کنـد
٭٭٭
دستان سرای فیض تو را من بـگفتـه ام
فیض تو را چو دُر، گرانتر بِـسُفتـه ام
عمرم تـمام شد و امیدم هـنوز هست
دربار و درگه تو زِ مژگان بِـرُفتـه ام
٭٭٭
کسی که برمن دل خسته درکمین باشد
حواله بر سر آن گـرز آهنیـن باشد
خدای هر دو جهان را گواه می دانـم
که مزد دست ستمکار آتشیـن باشد
٭٭٭
هر فرد به هرجامعه ای رو به خدا رفت
از خلق که فریاد و فغانش به هوا رفت
آن امرخدا را به حقیقت که عمل کرد
آن اجر حقیقی اش زِ مردم به فنا رفت
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 28 مهر 1400 09:13
حسن مصطفایی دهنوی 02 آبان 1400 08:02
درود ها
نظر لطف شماست
پاینده باشید