هیهات که خوابست ، چه خواب این بشرتو
در خواب خـُمار اسـت ، نجـوید اثـر تـو
با رأی و رضای تو اگر زندگی آموخت
بیـهوده نـمی مـاند ، جـوید خبر تو
٭٭٭
مـا میــوه خـور نخـل قـد بـارور تو
منعـم شـده از میـوه ی نیکو شجر تو
در سایه نخل قد سـروات بخوابیــم
شیرین بُـوَد آن میوه ی شهدین شکر تو
٭٭٭
یارب که نگردد زِ بشـر آن نظر تو
تا زنـده بمانـد به زمیـن این بشر تو
گر لطف و عنایت زِ تو آیـد به بَـرِ ما
روزی بخوریـم از شجـر با ثمـر تو
٭٭٭
من عاشق شیدا شده ی زلف سـر تو
نوشابه بـنوشم من از آن نیشکـر تو
آن طُـرّه مشکیـن تو را من که نـدیدم
شبنـم بـفشانـد به سـرم ، زلف تـر تو
٭٭٭
این حاجت من بود به علم و هنـر تو
کوته شده عقلم ، نرسد بر نظـر تو
من پُـر هنر از علم و ادب هرچه فزونـم
یک ذره ندارم ، هنری چون هنـر تو
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 03 امرداد 1401 13:24
سلام ودرود
حسن مصطفایی دهنوی 04 امرداد 1401 07:09
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
jalal babaie 06 امرداد 1401 00:20
درود و سلام بر استاد بزرگوار آقای مصطفایی شعرتون زیبا و خواندنی است
حسن مصطفایی دهنوی 07 امرداد 1401 08:53
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعرگرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین