به کار نیک و پاکـی پای بستـم
نکـو کاری بـشد صـادر زِ دستـم
به عـمری در تـبهکاری نـرفتـم
تـبهکاری نـشد صـادر زِ دستـم
٭٭٭
ما پیـچ و تاب راه بشر را ندیده ایـم
در قد عمر در چم یک ره رسیـده ایـم
یاللعجب مدار جهان بر چه پایه ای است
ما غیر گردشـش اثراتـی ندیـده ایـم
٭٭٭
دل به دریا زده ام تا که دریا فکنم
تا که ترگشت در این دشت به صحرا فکنم
دل که صبرش به تمام است زِ بی صبری آن
صابر آن نیست دیگر باره به دریا فکنم
٭٭٭
در بزم سخن چینان شرکت که نمی کردیم
ازصحبت بد گویان در واقع ودل سردیم
ما پرده نگهداریم ، در پرده دری زنهار
بر صحبت اهل دل در واقع و پی گردیم
٭٭٭
تا در ولای حُسن تو بتوان قلـم زنـم
با نطق حُسن صدوقی را رقـم زنـم
گر دولتم دهـی و اگر صـد طریق فقـر
کی حرف رزق نزد تو اَر بیش و کم زنـم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 24 شهریور 1401 09:30
!درود
حسن مصطفایی دهنوی 25 شهریور 1401 08:29
درود ها
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید
jalal babaie 24 شهریور 1401 23:42
عالی بود استاد
حسن مصطفایی دهنوی 25 شهریور 1401 08:29
درود ها استاد
نظر لطف شماست
سربلند و پیروز باشید