آدم به راه حرص و طمع ها کشیده شد
در راه حرص و رسم جهالت دویده شد
دردا که حرص کی بگذارد که آدمی
در گوشه ای به حالت خود آرمیده شد
٭٭٭
داستان سرایی حرص وطمع کم نمی شود
هر کس به هر رهی به ره حرص می دود
هیهات از آنکه حرص، بر آن می شود سوار
می تازدش به حرص ، رهش طی نمی شود
٭٭٭
دردا که حرص ،گر به سر آدمی نـبود
پویای راه زندگی اش ، آدمی نـبود
اوضاع زندگی به تکامل نمی گذشت
بی حرص ، آدمی به کناری خزیده بود
٭٭٭
مشاطه چه بتوان کرد ، با حُسن خدا داده
آن حُسن خدا دادی نتوان کند آماده
هر نقش و خط و خالی بکشد با دست
از نقش خیال خود ، زحمت به هدر داده
٭٭٭
یاران خـدای عالم ، این روح ما آفریـد
تا فعل نیک و پاکی از ما شود پدیـد
این نکتـه ثابت آمـد نـزد پیامبـر ما
ختم پیامبران بود ، این از خـدا شنیـد
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 15 مهر 1401 13:49
لطیف و دلنشین
حسن مصطفایی دهنوی 18 مهر 1401 06:53
سلام و درود
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
دادا بیلوردی 17 مهر 1401 22:43
دردا که حرص ،گر به سر آدمی نـبود
پویای راه زندگی اش ، آدمی نـبود
اوضاع زندگی به تکامل نمی گذشت
بی حرص ، آدمی به کناری خزیده بود
پ
حسن مصطفایی دهنوی 18 مهر 1401 06:54
ازنگاه پرلطف ومحبت شما شاعر واستادگرامی
کمال تشکر را دارم
وجود بابرکتان در پناه حق باشد
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین