می رویم
باگریه آمدیم و به صد آه می رویم
بی چاره آمدیم و چه بی جاه می رویم
سیاره ای ز وادی صد آسمان عدم
زان جاده آمدیم و از این راه می رویم
بازیگری ز پرده ی تصویر خلقتیم
چون ذره آمدیم و چنان کاه می رویم
زآنجا که روزگار ازل وعده گاه بود
یک روز آمدیم و یکی ماه میرویم
افسانه گشته ایم و دریغا که خویشتن
با کاروان قصه ی خود راه میرویم
بیهوده شاهد این گاه واره ایم
بی گاه آمدیم و چه بی گاه می رویم
ما راز آمد و شد خود را نیافتیم
مغرور آمدیم و چه خودخواه می رویم
آواره ای ز مامن ارباب قسمتیم
با کوله بار عشق تو همراه می رویم
یعقوب را بگو که که دعا بی اثر نبود
روزی بپای یوسف از این چاه میرویم
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 04 خرداد 1399 13:57
درود بر شما
مسعود مدهوش 04 خرداد 1399 14:11
درود بر استاد غزل ایران
زیبا غزلی خواندم، بس دلنشین
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 04 خرداد 1399 14:56
سلام و درود.........
محمد رضا درویش زاده 04 خرداد 1399 18:12
هزاران درود
حامی شریبی 04 خرداد 1399 19:57
زبان شسته ورفته
و نیز فخامت کلام از ویژگی های این غزل است
که نشان دهنده شناخت شاعر از زبان و اندیشه ی او است
همیشه شاعرانه باشید
دوست ارجمند جناب معصومی گرامی