نشانه ها گم شد
صفای آینه و آب و شانه ها گم شد
مسیر جاده مان از نشانه ها گم شد
چه شد که صوت هماهنگ سِهره و تیهو
ز گوشه قفس و دام و دانه ها گم شد
اگرچه مقصد ما شهر نیک نامی بود
برای شوق رسیدن بهانه ها گم شد
به زیر طاق بلندی که نامش آزادیست
غریو خسته دیوار خانه ها گم شد
به یُمن دغدغه آب و نان و نامردی
ترانه در سحر و عاشقانه ها گم شد
فغان ز موج سواران فارغ از دریا
که سمت سوی سپید کرانه ها گم شد
اگر ز دامنه ی عرصه های خاک آلود
هوای رویش و برگ و جوانه ها گم شد
گمان مبر که بهاری دگر نخواهد رُست
چه روز ها که گذشت و زمانه ها گم شد
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 25 تیر 1399 21:24
.مانا باشید و شاعر
بهنام حیدری فخر 25 تیر 1399 22:16
درود بر شما استاد گرانقدر جناب معصومی ،ادیب فرهیخته
مثل همیشه بسیار زیبا و دلنشین سرودید
ولی اله بایبوردی 26 تیر 1399 08:32
تکرار دور تسلسل
زمان هر لحظه در حال نوشدن...
سلام و درودها
دستمریزاد
منصور آفرید 26 تیر 1399 09:55
درود بر استاد معصومی عزیز
دستمریزاد
مسعود مدهوش 26 تیر 1399 12:06
درود بر استاد معصومی گرامی
دستمریزاد
محمد رضا درویش زاده 26 تیر 1399 14:16
بسیار زیبا درودتان استاد گرامی
حسن مصطفایی دهنوی 27 تیر 1399 08:05
هزاران درود و سلام استاد معصومی
بسیار زیبا است
پاینده باشید
رضا زمانیان قوژدی 27 تیر 1399 10:07
درودها استاد عزیزم
زیباتر از این هم می شد سرود؟!
آفرینها استاد.
جانم تازه شد.