شهر تب دار است
زخم° ناکار است و درمانی نمی جوید کسی
عهد دشوار است و پیمانی نمی جوید کسی
عشق گم گشت و محبت کیمیایی تازه شد
چشم بیدار است و سامانی نمی جوید کسی
رفت بر باد و هوا اندیشه های راستین
کفر سرشار است و ایمانی نمی جوید کسی
صبح در بند شب و شب بی قرار از روزگار
درد بسیار است و جز نانی نمی جوید کسی
جاده تا هر جا که رو آری غبار است و غبار
خار جرّار است و گلدانی نمی جوید کسی
نیست از چنگال غارت ایمن و راحت جهان
گرگ طرار است و چوپانی نمی جوید کسی
شوق از اقصای گیتی بار خود را بسته است
شهر تب دار است و تاوانی نمی جوید کسی
عدل گر باشد چپاول خوار و رسوا می شود
دست در کار است و پایانی نمی جوید کسی
گفت معصومی دلت را خوش بدین دفتر مکن
شعر بسیار است و دیوانی نمی جوید کسی
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 1
ابراهیم حاج محمدی 25 امرداد 1399 17:44
درود حضرت دوست دست مریزاد . عالی و فاخر
می دانید که اگر بجای (( باد و هوا)) با حذف واو عطف {{ بادِ هوا}} می گفتید چه ایهامِ قشنگی داشت ؟و نیز بجای (( عدل گر)) اگر می گفتید : {{عدل اگر}} چقدر سلیس تر می شد ؟