شرح باور
کمی از جاده بردارید خاک پیکر ما را
به باد نغمه بسپارید سودای سر ما را
برای آنکه بار دیگری از جای برخیزیم
سحرگاهی به لب آرید نام دلبر ما را
به یُمن حسرت باران همپای شقایق ها
به یاد چشمه اندازید مژگان تر ما را
اگر ابری نمی خیزد سمت مشرق امید
به گوش آسمان گوئید شرح باور ما را
نمی سوزد دگر ای یار در چشم انتظاریها
اگر جوید کسی اسراری از خاکستر ما را
بجز پرواز از این جسم خاکی بر نمی تابد
بچیند گر فلک هربار این بال و پر ما را
صبا ایکاش با عطر سر زلف پر آشوبش
بگیرد زیر گام خویشتن بوم و بر ما را
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 04 بهمن 1399 12:01
سلام ودرود
منصور آفرید 04 بهمن 1399 18:53
درود بر استاد مثل همیشه زیبا
بهنام حیدری فخر 04 بهمن 1399 20:15
رضا زمانیان قوژدی 04 بهمن 1399 21:19
درود استاد معصومی عزیز
بسیار زیبا و استادانه سرودید.
جسارتا در این مصرع؛
اگر ابری نمی خیزد سمت مشرق امید
ز سهوا جا افتاده.
اگر ابری نمی خیزد ز سمت مشرق امید
ود در این مصراع؛
اگر جوید کسی اسرار از خاکستر ما را
آوردن" از" و" را" با هم فکر نمی کنم درست باشد و باید
یکیش را بنویسید.
مانا باشید.
علی معصومی 04 بهمن 1399 22:42
درود و ارادت
جناب زمانیان نازنین
و سپاس از نقد زیبایتان ارجمند
اگر جوید کسی اسراری از خاکستر مارا
کاویان هایل مقدم 05 بهمن 1399 09:01
به به و آفرین بر شاعر باظرفیت و ناقد با متانت هر دو
لذت بردم از این احترام متقابل دوستان فرهیخته ام