برگ تر
دُردانه را به چشم تری آشنا نکن
دلداده را به هر نظری مبتلا نکن
پیغام اگر به مژده وصلی نمی دهی
جز یار آشنا سخنی ابتدا نکن
آواره را به پای رسیدن به شهرِ یار
در پیچ و تاب در به دری بی نوا نکن
دامن مزن به توده ی خاکستر دلی
در اشتیاق بال و پری جابجا نکن
ای آشنای زمزمه سوز و ساز عشق
غمناله را به شور و شری همنوا نکن
جان تو و نجابت مریم که بعد از این
راز کسی به پرده دری بر ملا نکن
باران! اگر به ریشه طراوت نمی دهی
هر قطره را به برگ تری کیمیا نکن
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 01 مهر 1400 09:40
!درود
علی احمدی 01 مهر 1400 10:08
چون همیشه لذت برده و آموختم استاد و دوست نازنینم
علی مزینانی عسکری 02 مهر 1400 12:05
سلام و عرض ادب
دستمریزاد استاد
محسن جوزچی 09 مهر 1400 17:07
جناب معصومی درود بیکران ،بنده چه خوشوقت هستم که میتوانم اثر ناب جنابعالی را بخوانم