همپالکی ماه
یک عمر به دنبال تو گشتم خبرت بود؟
اوضاع من دلشده مدِّ نظرت بود؟!
دیدار تو رویاست ولی در سفر عشق
ای دلبر یکدانه کسی خونجگرت بود؟
آواره شدم گرچه به سودای نگاهت
یک ذره محبت به خدا توی سرت بود؟
چون کفتر جلدی سر دیوار تو بودم
یکبار حواست به من و دور و برت بود؟
آنشب که لب پنجره بی حوصله ماندی
غیر از من بیچاره کسی هم پکرت بود؟
تا وقت سحر آنکه تو را زمزمه می کرد
جز آه دل غمزده ام پشت درت بود؟
همپالکی ماه و شب و خاطره هایت
زییاست ولی یاد من آنجا مگرت بود؟
ایکاش بدانی که هواخواه که هستی
روزی اگر از کوچه ی خوبان گذرت بود
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 02 آبان 1400 08:03
لطیف و دلنشین