گندم ترین بهانه
امشب اسیر ساحت پائیز خود شدم
رسواتر تر از همیشه گلاویز خود شدم
رنگ جنون به خاطره ها از چه می زنی
ای عشق اگر به فصل بهارم نمی بری
¤¤¤
جامانده ام دمی اگر از همرهان خود
آواره ام به دایره ی بی نشان خود
بهتر همینکه با دل خود واگذاری ام
باری اگر به منزل یارم نمی بری
¤¤¤
آشفته حال دامنه ی بی قرار ام
زخمی ترین چکامه چشم انتظاری ام
باید برای حال دلم چاره ای کنی
دستی اگر به زلف سه تارم نمی بری
¤¤¤
من بامداد مشرق شهر ترانه ام
پیچیده در حکایت نیلوفرانه ام
صد برکه ام به دامنه ی پلک آرزو
نامی اگر ز شهر و دیارم نمی بری
¤¤¤
ای فتنه های چشم سیاهت گواه من
گندم تربن بهانه ی هر اشتباه من
با سیب سرخ چهره مرا مبتلا مکن
روزی اگر به باغ انارم نمی بری
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 04 آبان 1400 20:04
درود بر شما
حبیب رضایی رازلیقی 05 آبان 1400 23:57
درود بر شما ایتاد معصومی عزیز
بسیار زیبا سروده اید
قلمتان همیشه نویسا
جمشید عزیزی 06 آبان 1400 00:36
بسیار زیبا
رضا کاظمی اردبیلی 28 آبان 1400 03:14
خیلی زیبا بود
امیر وحدتی 28 آبان 1400 17:36
????صادقانه لذت می برم????