بال جنم
تا دیده را به جوهر نم آفریده اند
دل را بپای غصه و غم آفریده آند
هر چند غصه فراوان و غم زیاد
گویا به جای شادی کم آفریده اند
با نغمه های ساز گسل های زندگی
زیری به اوج گوشه بم آفریده اند
دنیا بهانه بوده که ما باخبر شویم
این عرصه را به خاک عدم آفریده اند
آهسته تر برو که زمان با تو می رود
ای گل تو را قدم به قدم آفریده اند
آری اگرچه شعله بجانی نهاد و رفت
پروانه را به بال جنم آفریده اند
بیهوده نیست طالع و اقبال هر کسی
عشق تو را برای خودم آفریده اند
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 13 بهمن 1400 13:22
لطیف و دلنشین
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 14 بهمن 1400 08:30
درود