عوض کن
اوراق تقویم و زمانم را عوض کن
تقدیر بی نام و نشانم را عوض کن
من بنده ی خوبی برای تو نبودم
سلول های استخوانم را عوض کن
خاموش روشن کن مرا یکبار دیگر
افکار پیدا و نهانم را عوض کن
با زمزم خود تازه تر کن کام ما را
ته مانده های استکانم را عوض کن
آیا صدایی می رسد از ما به آنها؟
شاید، ولی طرز بیانم را عوض کن
دیوار بسیار است تا مرز رسیدن
جا پله های نردبانم را عوض کن
اینجا کسی گویا زبانم را نفهمید
ای خالق دنیا مکانم را عوض کن
این سفره با خون جگر آلوده گشته
ای حضرت رزاق نانم را عوض کن
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 22 بهمن 1400 00:19
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
حبیب رضایی رازلیقی 23 بهمن 1400 23:41
سلام و عرض احترام
خدمت استاد معصومی عزیز
بسیار زیبا سروده اید
دستمریزاد