جبریل سخن
صحبت عشق تو درگیر تب و تابم کرد
روی دیوار پر از خاطره قلابم کرد
مثل مهتاب که از پنحره ای سر بکشد
قصه ها گفت و به شیرینی خود خوابم کرد
فرصتی شد که تماشا کنم ابرویت را
آنکه با هر نظری خرمن اعجابم کرد
اشک این جوهر آغشته به زیبایی چشم
قطره در قطره فرو ریخته سیلابم کرد
تار و پود دل ما را به سرانگشتی داد
تا که در پرده ی شوریده مضرابم کرد
شاعری موهبتی بود که جبریل سخن
پرتو آینه ی حضرت اربابم کرد
یک شب حادثه در پهنه دریای وجود
زورق موج بلا دیده ی گردابم گرد
♤♤♤
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 14 فروردین 1402 16:00
.مانا باشید و شاعر
سعید آریا 14 فروردین 1402 18:16
محمد مولوی 14 فروردین 1402 23:27
سلام و درود جناب معصومی عزیز
حسن مصطفایی دهنوی 15 فروردین 1402 07:02
درودها بر شما استاد گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا