ببار ای ابر رحمت
مرا بگذار تا دلواپس احوال خود باشم
اسیر سایه روشن هایی از تمثال خود باشم
دلم خالیترین پس کوچه لبریز حیرانی است
غروب هر خیابانی که مالامال خود باشم
نمی فهمد کسی غیر از تو راز قصه ی ما را
تو هم بگذار تا اینکه خودم دنبال خود باشم
بهاران رفت و باید هر دلآشوب خزانی را
به فکر آب و رنگ میوه ها ی کال خود باشم
تمام عمر خود را نذر این کردم که فهمیدم
چگونه لایق ایامی از هر سال خود باشم ؟
درون کوله بارم جز غم و خسران نمی بینم
اگر در جستجوی ذره المثقال خود باشم
ببار ای ابر رحمت تا به زیر نم نم مهرت
درون دیدگانم قطره سیال خود باشم
♤♤♤
♤♤♤
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 30 تیر 1402 11:20
.مانا باشید و شاعر
علی معصومی 11 امرداد 1402 18:25
قاسم لبیکی 30 تیر 1402 15:08
درود فراوان
اجر شما با آقا اباعبدالله الحسین ع
قصد دخالت ندارم ولی چون همیشه از شما شعرهای کامل و شش دانگ خوانده ام دوست دارم شمارا همیشه در اوج ببینم
مرا به بزرگی خودتان عفو نمایید
وزن مصرع دوم ابیات ۳ و۴ و۵ و۷ تا میزان بنظر میرسد
تو هم بگذار بعد از این پی امیال خود باشم
یا
به فکر آب و رنگ میوهها ی کال خودم باشم
سپاس
علی معصومی 30 تیر 1402 20:29
سلام جنال لبیکی عزیز
حق با شماست
اصلاح می کنم
و ممنون
♡♡♡
بهرام داودپور 31 تیر 1402 21:40
علی معصومی 11 امرداد 1402 18:25