تلخی ایام فروریخت
هر رشته مویت نخ تسبیح طریقت
هر گوشه چشمت ره و آئین حقیقت
بر شانه تو تکیه زده خیمه هستی
پیشانی ماه تو تب و تاب شریعت
ای سرو بلندای تو سر سبزی بستان
جامانده به ایمان تو تدبیر نصیحت
در جوهر مژگان تو صد ابر بهاری
هر قطره باران تو دریای غنیمت
ای گوشه شال تو نظر کرده جانان
چون طره مشکین تو هنگام عزیمت
دستان تو سرشاخه هر فصل بهارند
آغوش تو دریای پر از مهر و محبت
با زمزمه ات تلخی ایام فرو ریخت
ای رمز سخنهای پر از شهد و حلاوت
♤♤♤
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 27 مهر 1402 10:29
سلام ودرود
حفیظ (بستا) پور حفیظ 27 مهر 1402 16:59
سیاوش دریابار 30 مهر 1402 12:27
کدخدا
می خواست خدایی کند
اما نشد
بعد مرگ پادشاه
در شهر شاهی کند
اما نشد
با سلام و درود فراوان
شعر شما را خواندم
زیبا و دلنشین بود
برایتان قلبا آرزوی توفیق دارم
قلم سبزتان همیشه نویسا
روح تان جاودان و پر فتوح
موفق باشید