نمی داند که
طره در باد رها کرده نمی دانه که
دام صیاد بنا کرده نمی داند که
غمزه در چشم و اشارات خم ابرویش
چقدَر فتنه به پا کرده... نمی داند که!
بس که از زورق جامانده دریازدگان
غرقه در موج بلا کرده نمی داند که
قاب آئینه ای از جلوه زیبایی هاست
هر که لاحول و ولا کرده نمی داند که
مثل یک پنجه خورشید به دامان افق
که خداوند عطا کرده نمی داند که
به هوا و هوسش بسته هواخواهی را
خنده بر طالع ما کرده نمی داند که
برده از خاطره اش رسم وفاداری را
به کجا رفته؟ چها کرده؟ نمی داند که
♤♤♤
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 29 آبان 1402 17:10
درود بر شما